Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
amperage
شدت جریان برق میزان نیروی برق برحسب امپر
Other Matches
volt ampere
اندازه گیری نیروی برق برحسب ولتاژ و امپر
candlepower
میزان شدت نور برحسب تعدادشمع
kilovoltage
نیروی برق برحسب هزار ولت
voltages
نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
voltage
نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
measure of one's force
میزان نیروی شخص
rate of flow
میزان جریان
damper
الت میزان کردن جریان هوا
shear flow
جریان نیروی برشی
tuners
پیچ میزان رادیو وسیله تنظیم جریان برق وغیره
tuner
پیچ میزان رادیو وسیله تنظیم جریان برق وغیره
velocity gradiant
میزان تغییر سرعت سیال درواحد مسافت عمود بر خط جریان
isotach
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
at pleasure
برحسب دلخواه برحسب میل
marking current
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
availability
میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
bond albedo
نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
leakage current
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
ampere foot
امپر- پا
ampere
امپر
amp
امپر
deka ampere
ده امپر
amps
امپر
milliampere
میلی امپر
ampere turn
امپر- دور
ampere minute
امپر- دقیقه
milliampere
یک هزارم امپر
ampere law
قانون امپر
ampere second
امپر- ثانیه
ampere hour
امپر ساعت
v.a.
ولت امپر
ampere hour
امپر- ساعت
current meter
امپر متر
laplace law
قانون امپر
deci ampere
دهم امپر
centiampere
سانتی امپر
kiloampere
کیلو امپر
starting current
امپر استارت
hot wire meter
امپر سنج حرارتی
constant current generator
مولد با امپر ثابت
ampere hour meter
امپر- ساعت سنج
twenty four hour charge rate
امپر مجاز باتری
constant current regulator
تنظیم با امپر ثابت
constant amperage regulation
تنظیم با امپر ثابت
constant current motor
موتور با امپر ثابت
ampere hour meter regulation
تنظیم امپر- ساعت سنج
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reactive volt ampere hour meter
کنتور ولت- امپر- ساعت- راکتیو
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
tune
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tunes
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
flow
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
push pull
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
currents
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverts
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
ampere
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
constrictor
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
induction current
جریان القاء شده جریان تحریک
constant current
جریان مستقیم جریان ثابت باطری
counter current
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
at the request of
برحسب
unitage
برحسب
in conformity with
برحسب
in terms of
برحسب
incompliance with
برحسب
in accordance with
برحسب
agreeably to
برحسب
self adjusting
بخودی خود میزان شونده خود میزان
to out ward seeming
برحسب فاهر
fortuitous
<adj.>
برحسب تصادف
by usage
برحسب عادت
outwardly
برحسب فاهر
tonnage
وزن برحسب تن
at choice
برحسب دلخواه
to
برحسب مطابق
percentage
برحسب درصد
percentages
برحسب درصد
As the case may be .
برحسب مورد( آن)
custom
برحسب عادت
haphazard
<adj.>
برحسب تصادف
by accident
<adv.>
برحسب اتفاق
stochastic
<adj.>
برحسب تصادف
stochastical
<adj.>
برحسب تصادف
pursuant to
مطابق برحسب
accidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
accidently
<adv.>
برحسب اتفاق
as it happens
<adv.>
برحسب اتفاق
coincidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
by hazard
<adv.>
برحسب اتفاق
haphazardly
برحسب تصادف
at random
<adv.>
برحسب اتفاق
by happenstance
<adv.>
برحسب اتفاق
by chance
<adv.>
برحسب اتفاق
by a coincidence
<adv.>
برحسب اتفاق
random
<adj.>
برحسب تصادف
hit or miss
برحسب تصادف
incidental
<adj.>
برحسب تصادف
incidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
coincidental
<adj.>
برحسب تصادف
accidental
<adj.>
برحسب تصادف
casual
[not planned]
<adj.>
برحسب تصادف
adventitious
<adj.>
برحسب تصادف
fortuitously
<adv.>
برحسب اتفاق
contingent
[accidental]
<adj.>
برحسب تصادف
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
velocity
تندی برحسب زمان
tonnage
برحسب شماره تن بارگیر
happy go lucky
برحسب تصادف لاقید
ritually
برحسب ایین وشعائر
by chance
برحسب اتفاق یاتصادف
velocities
تندی برحسب زمان
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
pounder
برحسب لیره کوبنده
milage
سنجش برحسب میل
tonnage
گنجایش کشتی برحسب تن
classis
تقسیم برحسب طبقه
fortuitously
برحسب اتفاق اتفاقا
mileage
سنجش برحسب میل
cl
برحسب بار هر کامیون
isobath
خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
runoff coefficient
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
heading
حرکت برحسب قطب نما
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
age group competition
مسابقه برحسب گروه سنی
proration
توزیع برحسب مدت یانسبت
hydrograph
منحنی ابگذری برحسب زمان
size distribution of income
توزیع درامد برحسب مقدار
time cost curve
منحنی مخارج برحسب زمان
prioritized
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritize
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritising
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritizes
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritised
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
headings
حرکت برحسب قطب نما
prioritizing
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritises
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
transvaluation
سنجش ارزش برحسب معیارجدیدی
per standard compass
برحسب قطب نمای استاندارد
pounder
وزن شده برحسب رطل
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
current flow
سیلان جریان فلوی جریان
current compensation
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
three phase current
جریان سه فاز جریان دوار
parasitic current
جریان نشتی جریان خارجی
seed
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
gauge pressure
فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
seeds
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
heading
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
headings
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
functional shift
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
percentile
محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
transvalue
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
transvaluate
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
permittivity
واحد اندازه گیری الکتریسیته برحسب فاراده
auxiliary contours
خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
gresham's law
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
metric system
سیستم اندازه گیری که واحدهای ان برحسب متر یک باشد
size
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
sizes
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
footage
طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
unstart
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
idle current meter
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
circuitry
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
cabin altitude
فشار کابین برحسب فشارمعادل ارتفاع بالای سطح زمین
ladder tournament
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
poundage
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
vortex ring state
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
pH
علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com