Total search result: 204 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
normal temperature and pressure |
شرایط استاندارد |
standard temperature and pressure |
شرایط استاندارد |
standard condition |
شرایط استاندارد |
|
|
Search result with all words |
|
differential effects |
اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله |
Other Matches |
|
ieee |
سیستم استاندارد شبکه Token Ring که توسط IBM به صورت استاندارد بیان شده |
dynamic condition |
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت |
synoptic situation |
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای |
documented |
روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA |
document |
روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA |
documenting |
روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA |
international standards organization |
طرح شبکه استاندارد ISO که به صورت لایهای است و هر لایه کار مخصوصی دارد و به سیستمهای مختلف امکان ارتباط میدهد البته در صورتی که مط ابق با استاندارد باشند |
extend |
گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند |
extends |
گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند |
extending |
گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند |
POSIX |
استاندارد که یک سری سرویس سیستم عامل را شامل میشود. نرم افزاری که با استاندارد DOSIX کار میکند و بین سخت افزارها ارسال میشود |
PHIGS |
برنامه واسط استاندارد بین نرم افزار و آداپتور گرافیکی که از مجموعهای از دستورات استاندارد برای رسم و تغییر تصاویر دو بعدی و سه بعدی تشکیل شده است |
source |
استاندارد IEEE , IBM وغیره IBM و غیر IBM نوع Taken Ring امکان استاندارد bridge می دهند تا داده را ردو بدل کنند |
second best theory |
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت |
ODI |
واسط استاندارد معرفی شده توسط Novell برای کارت واسط شبکه که به کاربران امکان میدهد فقط یک درایور شبکه داشته باشند که با تمام کارتهای واسط شبکه کار میکند. استاندارد پیش از یک پروتکل را پشتیبانی میکند. مثل IPX و NetBEUI |
term |
شرایط |
conditions |
شرایط |
terms |
شرایط |
termed |
شرایط |
terming |
شرایط |
the conditions |
شرایط ان |
terms and conditions |
ضوابط و شرایط |
fair play |
شرایط برابر |
disadvantage |
شرایط نامساعد |
conditions |
شرایط اوضاع |
disadvantages |
شرایط نامساعد |
bona fide |
واجد شرایط |
standard conditions |
شرایط متعارفی |
actude conditions |
شرایط حاد |
actude conditions |
شرایط شدید |
present conditions |
شرایط فعلی |
admission requirements |
شرایط پذیرش |
stability conditions |
شرایط ثبات |
adverse factors |
شرایط نامساعد |
qualify |
واجد شرایط |
qualifies |
واجد شرایط |
terms of payment |
شرایط پرداخت |
terms of trade |
شرایط معامله |
terms of trade |
شرایط مبادله |
tropical condition |
شرایط گرمسیری |
ball games |
شرایط وضعیت |
qualified |
واجد شرایط |
working conditions |
شرایط کار |
sufficient conditions |
شرایط کافی |
eligible |
واجد شرایط |
ambient conditions |
شرایط محیطی |
qulifications |
واجد شرایط |
implied terms |
شرایط تلویحی |
mutual terms |
شرایط متقابل |
necessary conditions |
شرایط لازم |
emergency conditions |
شرایط اضطراری |
normal temperature and pressure |
شرایط متعارفی |
standard temperature and pressure |
شرایط متعارفی |
final cinditions |
شرایط فینال |
payment terms |
شرایط پرداخت |
dis qualified |
فاقد شرایط |
existing circumstances |
شرایط موجود |
marginal conditions |
شرایط نهائی |
implied terms |
شرایط ضمنی |
initial condition |
شرایط اولیه |
light conditions |
شرایط نور |
liner terms |
شرایط خط کشتیرانی |
given conditions |
شرایط معلوم |
given conditions |
شرایط معینه |
makings |
شرایط لازم |
final cinditions |
شرایط پایانی |
delivery terms |
شرایط تحویل |
requirements of the credit |
شرایط اعتبار |
credit terms |
شرایط اعتبار |
second order conditions |
شرایط ثانوی |
ballistic conditions |
شرایط بالیستیکی |
settlement terms |
شرایط پرداخت |
average conditions |
شرایط متوسط |
average conditions |
شرایط عادی |
settlement terms |
شرایط تسویه |
shipping terms |
شرایط حمل |
terms of shipment |
شرایط حمل |
boundary conditions |
شرایط حدی |
boundary conditions |
شرایط مرزی |
conference terms |
شرایط کنفرانس |
conditions of purchase |
شرایط خرید |
conditions of contract |
شرایط قرارداد |
condition of readiness |
شرایط امادگی |
qalified |
واجد شرایط |
spring conditions |
شرایط بهاری |
Russian roulette <idiom> |
شرایط پرخطر |
tight spot <idiom> |
شرایط سخت |
equilibrium conditions |
شرایط تعادل |
requirements |
شرایط لازم |
plateau |
شرایط پایا |
plateaus |
شرایط پایا |
qualification |
واجد شرایط |
usual conditions |
شرایط معمول |
plateaux |
شرایط پایا |
qualification |
وضعیت شرایط |
ball game |
شرایط وضعیت |
suitable conditions |
شرایط مناسب |
conditions of (the) competition |
شرایط رقابت |
qualifications |
شرایط لازم |
competitive conditions |
شرایط رقابت |
competition conditions |
شرایط رقابت |
no bed of roses <idiom> |
شرایط سختوبد |
conditions of use |
شرایط کاربرد |
conditions of sale |
شرایط اساسی معامله |
volcanism |
شرایط و خصوصیات اتشفشانی |
possessing the necessary qualifications |
واجد شرایط لازم |
ineligibility |
فقدان شرایط لازم |
provisions of a contract |
شرایط قرار داد |
terms and conditions of the credit |
ضوابط و شرایط اعتبار |
unqualified |
فاقد شرایط لازم |
tenders conditions |
شرایط عمومی مناقصه |
qualified |
واجد شرایط لازمه |
support conditions |
شرایط تکیه گاهی |
qualified |
دارای شرایط لازم |
ineligible |
فاقد شرایط لازم |
circumstance |
شرایط محیط اهمیت |
other things being equal |
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم |
through the mill <idiom> |
تجربه شرایط مشکل |
quantifies |
واجد شرایط شدن |
eligible |
واجد شرایط مطلوب |
turn the tables <idiom> |
عوض کردن شرایط |
second order conditions |
شرایط مرتبه دوم |
quantified |
واجد شرایط شدن |
qualify for |
واجد شرایط بودن |
quantify |
واجد شرایط شدن |
quantifying |
واجد شرایط شدن |
to impose conditions |
با شرایط سنگین بارکردن |
conditions |
مقررات و شرایط اسبدوانی |
meets |
مطابق شرایط بودن |
tight squeeze <idiom> |
شرایط سخت تجاری |
make a difference <idiom> |
شرایط را عوض کردن |
investigation of foundation conditions |
تحقیق شرایط شالوده |
it does not s. the condition |
واجدان شرایط نیست |
meet |
مطابق شرایط بودن |
bend |
شرایط خمیدگی زانویی |
qualificatory |
واجد شرایط کننده |
machining requirments |
شرایط براده برداری |
entry group |
گروه واجد شرایط |
feudatory |
تابع شرایط تیول |
disqualified |
فاقد شرایط لازم دانستن |
disqualifying |
فاقد شرایط لازم دانستن |
ceteris paribus |
ثابت بودن سایر شرایط |
disqualify |
فاقد شرایط لازم دانستن |
climate for growth |
شرایط لازم برای رشد |
reasonableness of terms in contract |
معقول بودن شرایط قرارداد |
disqualifies |
فاقد شرایط لازم دانستن |
get in the swing of things <idiom> |
به شرایط جدید عادت کردن |
entry group |
واجدین شرایط تخصصی شغلی |
restructured |
شرایط وام را عوض کردن |
restructures |
شرایط وام را عوض کردن |
fall back |
سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری |
size up <idiom> |
بسته به شرایط ،برانداز کردن |
loan conversion |
تجدید نظر در شرایط وام |
time utility |
بهره گیری از شرایط زمانی |
debt rescheduling |
تجدید نظر در شرایط وام |
restructure |
شرایط وام را عوض کردن |
Are you prepared to accept my conditions? |
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟ |
desirability |
درجه تمایل شرایط مطلوب |
However difficult the circumstances [are] , ... |
هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ... |
ligting conditions |
شرایط روشنایی نسبتهای نور |
come into one's own <idiom> |
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن |
qualifies |
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن |
rescheduling |
در شرایط وام تجدید نظر کردن |
eligible |
واجد شرایط برای انتخاب شدن |
reschedules |
در شرایط وام تجدید نظر کردن |
qualify |
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن |
rescheduled |
در شرایط وام تجدید نظر کردن |
dead duck <idiom> |
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن |
make the best of <idiom> |
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن |
play it by ear <idiom> |
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط |
condition book |
کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی |
demand oriented pricing |
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا |
qualified person |
شخص واجد شرایط کارشناس متخصص |
reschedule |
در شرایط وام تجدید نظر کردن |
to satisfy conditions |
شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک] |
put someone in the picture <idiom> |
شرایط را شرح دادن برای کسی |
ineligibly |
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب |
To preserve the status quo . |
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن |
To stipulate. |
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن ) |
let (something) ride <idiom> |
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط |
breeding ground |
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی |
breeding grounds |
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی |
modulus |
استاندارد |
standards |
استاندارد |
canonical |
استاندارد |
standard |
استاندارد |
high and dry <idiom> |
استاندارد |
all weather fighter |
هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد |
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] |
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند. |
boilerplate |
متن استاندارد |
frequency standard |
استاندارد فرکانس |
standard class |
درجه استاندارد |
magnetic standard |
اهنربای استاندارد |
basic standard |
استاندارد اولیه |
resistance standard |
مقاومت استاندارد |
standard cell |
پیل استاندارد |
standard candle |
شمع استاندارد |
standard bar |
میله استاندارد |
primary standard |
استاندارد اولیه |
atmosphere |
اتمسفر استاندارد جو |