Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
normal temperature and pressure
شرایط استاندارد
standard temperature and pressure
شرایط استاندارد
standard condition
شرایط استاندارد
Search result with all words
differential effects
اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
Other Matches
ieee
سیستم استاندارد شبکه Token Ring که توسط IBM به صورت استاندارد بیان شده
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
documented
روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA
document
روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA
documenting
روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA
international standards organization
طرح شبکه استاندارد ISO که به صورت لایهای است و هر لایه کار مخصوصی دارد و به سیستمهای مختلف امکان ارتباط میدهد البته در صورتی که مط ابق با استاندارد باشند
extend
گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extends
گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extending
گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
POSIX
استاندارد که یک سری سرویس سیستم عامل را شامل میشود. نرم افزاری که با استاندارد DOSIX کار میکند و بین سخت افزارها ارسال میشود
PHIGS
برنامه واسط استاندارد بین نرم افزار و آداپتور گرافیکی که از مجموعهای از دستورات استاندارد برای رسم و تغییر تصاویر دو بعدی و سه بعدی تشکیل شده است
source
استاندارد IEEE , IBM وغیره IBM و غیر IBM نوع Taken Ring امکان استاندارد bridge می دهند تا داده را ردو بدل کنند
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
ODI
واسط استاندارد معرفی شده توسط Novell برای کارت واسط شبکه که به کاربران امکان میدهد فقط یک درایور شبکه داشته باشند که با تمام کارتهای واسط شبکه کار میکند. استاندارد پیش از یک پروتکل را پشتیبانی میکند. مثل IPX و NetBEUI
term
شرایط
conditions
شرایط
terms
شرایط
termed
شرایط
terming
شرایط
the conditions
شرایط ان
terms and conditions
ضوابط و شرایط
fair play
شرایط برابر
disadvantage
شرایط نامساعد
conditions
شرایط اوضاع
disadvantages
شرایط نامساعد
bona fide
واجد شرایط
standard conditions
شرایط متعارفی
actude conditions
شرایط حاد
actude conditions
شرایط شدید
present conditions
شرایط فعلی
admission requirements
شرایط پذیرش
stability conditions
شرایط ثبات
adverse factors
شرایط نامساعد
qualify
واجد شرایط
qualifies
واجد شرایط
terms of payment
شرایط پرداخت
terms of trade
شرایط معامله
terms of trade
شرایط مبادله
tropical condition
شرایط گرمسیری
ball games
شرایط وضعیت
qualified
واجد شرایط
working conditions
شرایط کار
sufficient conditions
شرایط کافی
eligible
واجد شرایط
ambient conditions
شرایط محیطی
qulifications
واجد شرایط
implied terms
شرایط تلویحی
mutual terms
شرایط متقابل
necessary conditions
شرایط لازم
emergency conditions
شرایط اضطراری
normal temperature and pressure
شرایط متعارفی
standard temperature and pressure
شرایط متعارفی
final cinditions
شرایط فینال
payment terms
شرایط پرداخت
dis qualified
فاقد شرایط
existing circumstances
شرایط موجود
marginal conditions
شرایط نهائی
implied terms
شرایط ضمنی
initial condition
شرایط اولیه
light conditions
شرایط نور
liner terms
شرایط خط کشتیرانی
given conditions
شرایط معلوم
given conditions
شرایط معینه
makings
شرایط لازم
final cinditions
شرایط پایانی
delivery terms
شرایط تحویل
requirements of the credit
شرایط اعتبار
credit terms
شرایط اعتبار
second order conditions
شرایط ثانوی
ballistic conditions
شرایط بالیستیکی
settlement terms
شرایط پرداخت
average conditions
شرایط متوسط
average conditions
شرایط عادی
settlement terms
شرایط تسویه
shipping terms
شرایط حمل
terms of shipment
شرایط حمل
boundary conditions
شرایط حدی
boundary conditions
شرایط مرزی
conference terms
شرایط کنفرانس
conditions of purchase
شرایط خرید
conditions of contract
شرایط قرارداد
condition of readiness
شرایط امادگی
qalified
واجد شرایط
spring conditions
شرایط بهاری
Russian roulette
<idiom>
شرایط پرخطر
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
equilibrium conditions
شرایط تعادل
requirements
شرایط لازم
plateau
شرایط پایا
plateaus
شرایط پایا
qualification
واجد شرایط
usual conditions
شرایط معمول
plateaux
شرایط پایا
qualification
وضعیت شرایط
ball game
شرایط وضعیت
suitable conditions
شرایط مناسب
conditions of (the) competition
شرایط رقابت
qualifications
شرایط لازم
competitive conditions
شرایط رقابت
competition conditions
شرایط رقابت
no bed of roses
<idiom>
شرایط سختوبد
conditions of use
شرایط کاربرد
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
volcanism
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
possessing the necessary qualifications
واجد شرایط لازم
ineligibility
فقدان شرایط لازم
provisions of a contract
شرایط قرار داد
terms and conditions of the credit
ضوابط و شرایط اعتبار
unqualified
فاقد شرایط لازم
tenders conditions
شرایط عمومی مناقصه
qualified
واجد شرایط لازمه
support conditions
شرایط تکیه گاهی
qualified
دارای شرایط لازم
ineligible
فاقد شرایط لازم
circumstance
شرایط محیط اهمیت
other things being equal
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
quantifies
واجد شرایط شدن
eligible
واجد شرایط مطلوب
turn the tables
<idiom>
عوض کردن شرایط
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
quantified
واجد شرایط شدن
qualify for
واجد شرایط بودن
quantify
واجد شرایط شدن
quantifying
واجد شرایط شدن
to impose conditions
با شرایط سنگین بارکردن
conditions
مقررات و شرایط اسبدوانی
meets
مطابق شرایط بودن
tight squeeze
<idiom>
شرایط سخت تجاری
make a difference
<idiom>
شرایط را عوض کردن
investigation of foundation conditions
تحقیق شرایط شالوده
it does not s. the condition
واجدان شرایط نیست
meet
مطابق شرایط بودن
bend
شرایط خمیدگی زانویی
qualificatory
واجد شرایط کننده
machining requirments
شرایط براده برداری
entry group
گروه واجد شرایط
feudatory
تابع شرایط تیول
disqualified
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying
فاقد شرایط لازم دانستن
ceteris paribus
ثابت بودن سایر شرایط
disqualify
فاقد شرایط لازم دانستن
climate for growth
شرایط لازم برای رشد
reasonableness of terms in contract
معقول بودن شرایط قرارداد
disqualifies
فاقد شرایط لازم دانستن
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
entry group
واجدین شرایط تخصصی شغلی
restructured
شرایط وام را عوض کردن
restructures
شرایط وام را عوض کردن
fall back
سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
size up
<idiom>
بسته به شرایط ،برانداز کردن
loan conversion
تجدید نظر در شرایط وام
time utility
بهره گیری از شرایط زمانی
debt rescheduling
تجدید نظر در شرایط وام
restructure
شرایط وام را عوض کردن
Are you prepared to accept my conditions?
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
desirability
درجه تمایل شرایط مطلوب
However difficult the circumstances
[are]
, ...
هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
ligting conditions
شرایط روشنایی نسبتهای نور
come into one's own
<idiom>
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
qualifies
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
rescheduling
در شرایط وام تجدید نظر کردن
eligible
واجد شرایط برای انتخاب شدن
reschedules
در شرایط وام تجدید نظر کردن
qualify
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
rescheduled
در شرایط وام تجدید نظر کردن
dead duck
<idiom>
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
make the best of
<idiom>
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
play it by ear
<idiom>
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
condition book
کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
demand oriented pricing
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
qualified person
شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
reschedule
در شرایط وام تجدید نظر کردن
to satisfy conditions
شرایط را برآورده کردن
[ریاضی]
[فیزیک]
put someone in the picture
<idiom>
شرایط را شرح دادن برای کسی
ineligibly
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
To preserve the status quo .
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
let (something) ride
<idiom>
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
breeding ground
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding grounds
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
modulus
استاندارد
standards
استاندارد
canonical
استاندارد
standard
استاندارد
high and dry
<idiom>
استاندارد
all weather fighter
هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
It is for the Court to fix the terms.
[ The terms are a matter for the Court to fix.]
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
boilerplate
متن استاندارد
frequency standard
استاندارد فرکانس
standard class
درجه استاندارد
magnetic standard
اهنربای استاندارد
basic standard
استاندارد اولیه
resistance standard
مقاومت استاندارد
standard cell
پیل استاندارد
standard candle
شمع استاندارد
standard bar
میله استاندارد
primary standard
استاندارد اولیه
atmosphere
اتمسفر استاندارد جو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com