Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
initial condition
شرایط اولیه
Other Matches
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
Ideal City
[شهر موجود در نمونه اولیه و نقشه اولیه]
basic communication
گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
basic data
دادههای اولیه عناصر اولیه
restoration
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
basic issue list
اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
dogmatic marxism
مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
terms
شرایط
the conditions
شرایط ان
terming
شرایط
termed
شرایط
term
شرایط
conditions
شرایط
qualify
واجد شرایط
Russian roulette
<idiom>
شرایط پرخطر
normal temperature and pressure
شرایط استاندارد
normal temperature and pressure
شرایط متعارفی
makings
شرایط لازم
standard temperature and pressure
شرایط استاندارد
disadvantages
شرایط نامساعد
disadvantage
شرایط نامساعد
standard temperature and pressure
شرایط متعارفی
necessary conditions
شرایط لازم
mutual terms
شرایط متقابل
qualifies
واجد شرایط
no bed of roses
<idiom>
شرایط سختوبد
marginal conditions
شرایط نهائی
boundary conditions
شرایط حدی
boundary conditions
شرایط مرزی
second order conditions
شرایط ثانوی
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
payment terms
شرایط پرداخت
admission requirements
شرایط پذیرش
actude conditions
شرایط شدید
actude conditions
شرایط حاد
fair play
شرایط برابر
ball game
شرایط وضعیت
conditions
شرایط اوضاع
bona fide
واجد شرایط
stability conditions
شرایط ثبات
qalified
واجد شرایط
adverse factors
شرایط نامساعد
working conditions
شرایط کار
eligible
واجد شرایط
average conditions
شرایط عادی
present conditions
شرایط فعلی
ballistic conditions
شرایط بالیستیکی
average conditions
شرایط متوسط
terms of trade
شرایط مبادله
qulifications
واجد شرایط
qualified
واجد شرایط
tropical condition
شرایط گرمسیری
ball games
شرایط وضعیت
liner terms
شرایط خط کشتیرانی
standard condition
شرایط استاندارد
settlement terms
شرایط تسویه
ambient conditions
شرایط محیطی
existing circumstances
شرایط موجود
equilibrium conditions
شرایط تعادل
settlement terms
شرایط پرداخت
sufficient conditions
شرایط کافی
dis qualified
فاقد شرایط
delivery terms
شرایط تحویل
requirements of the credit
شرایط اعتبار
credit terms
شرایط اعتبار
conference terms
شرایط کنفرانس
competition conditions
شرایط رقابت
spring conditions
شرایط بهاری
terms of shipment
شرایط حمل
shipping terms
شرایط حمل
implied terms
شرایط تلویحی
given conditions
شرایط معلوم
given conditions
شرایط معینه
final cinditions
شرایط فینال
final cinditions
شرایط پایانی
standard conditions
شرایط متعارفی
conditions of (the) competition
شرایط رقابت
competitive conditions
شرایط رقابت
qualifications
شرایط لازم
requirements
شرایط لازم
condition of readiness
شرایط امادگی
terms of payment
شرایط پرداخت
terms of trade
شرایط معامله
light conditions
شرایط نور
implied terms
شرایط ضمنی
conditions of use
شرایط کاربرد
suitable conditions
شرایط مناسب
usual conditions
شرایط معمول
conditions of contract
شرایط قرارداد
plateaux
شرایط پایا
plateaus
شرایط پایا
terms and conditions
ضوابط و شرایط
emergency conditions
شرایط اضطراری
qualification
وضعیت شرایط
qualification
واجد شرایط
conditions of purchase
شرایط خرید
plateau
شرایط پایا
support conditions
شرایط تکیه گاهی
quantify
واجد شرایط شدن
provisions of a contract
شرایط قرار داد
tenders conditions
شرایط عمومی مناقصه
quantifies
واجد شرایط شدن
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
quantifying
واجد شرایط شدن
eligible
واجد شرایط مطلوب
terms and conditions of the credit
ضوابط و شرایط اعتبار
quantified
واجد شرایط شدن
volcanism
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
ineligibility
فقدان شرایط لازم
machining requirments
شرایط براده برداری
it does not s. the condition
واجدان شرایط نیست
investigation of foundation conditions
تحقیق شرایط شالوده
to impose conditions
با شرایط سنگین بارکردن
qualify for
واجد شرایط بودن
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
entry group
گروه واجد شرایط
feudatory
تابع شرایط تیول
meets
مطابق شرایط بودن
meet
مطابق شرایط بودن
make a difference
<idiom>
شرایط را عوض کردن
turn the tables
<idiom>
عوض کردن شرایط
tight squeeze
<idiom>
شرایط سخت تجاری
qualificatory
واجد شرایط کننده
conditions
مقررات و شرایط اسبدوانی
bend
شرایط خمیدگی زانویی
unqualified
فاقد شرایط لازم
qualified
واجد شرایط لازمه
qualified
دارای شرایط لازم
ineligible
فاقد شرایط لازم
circumstance
شرایط محیط اهمیت
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
other things being equal
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
possessing the necessary qualifications
واجد شرایط لازم
ceteris paribus
ثابت بودن سایر شرایط
fall back
سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
loan conversion
تجدید نظر در شرایط وام
climate for growth
شرایط لازم برای رشد
entry group
واجدین شرایط تخصصی شغلی
ligting conditions
شرایط روشنایی نسبتهای نور
reasonableness of terms in contract
معقول بودن شرایط قرارداد
However difficult the circumstances
[are]
, ...
هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
Are you prepared to accept my conditions?
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
disqualified
فاقد شرایط لازم دانستن
restructure
شرایط وام را عوض کردن
time utility
بهره گیری از شرایط زمانی
disqualifying
فاقد شرایط لازم دانستن
restructured
شرایط وام را عوض کردن
restructures
شرایط وام را عوض کردن
desirability
درجه تمایل شرایط مطلوب
come into one's own
<idiom>
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
debt rescheduling
تجدید نظر در شرایط وام
disqualify
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies
فاقد شرایط لازم دانستن
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
size up
<idiom>
بسته به شرایط ،برانداز کردن
dead duck
<idiom>
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
qualified person
شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
play it by ear
<idiom>
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
put someone in the picture
<idiom>
شرایط را شرح دادن برای کسی
reschedule
در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedules
در شرایط وام تجدید نظر کردن
eligible
واجد شرایط برای انتخاب شدن
rescheduled
در شرایط وام تجدید نظر کردن
condition book
کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
qualifies
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
to satisfy conditions
شرایط را برآورده کردن
[ریاضی]
[فیزیک]
rescheduling
در شرایط وام تجدید نظر کردن
make the best of
<idiom>
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
qualify
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
demand oriented pricing
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
breeding ground
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding grounds
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
To preserve the status quo .
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
differential effects
اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
let (something) ride
<idiom>
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
ineligibly
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
It is for the Court to fix the terms.
[ The terms are a matter for the Court to fix.]
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
all weather fighter
هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
raw
اولیه
primary
اولیه
first generation
اولیه
early
اولیه
primitive
اولیه
dispersion
اولیه
rudimentary
اولیه
initialed
اولیه
initialling
اولیه
fundamental
اولیه
basic
اولیه
initials
اولیه
elementary
اولیه
primal
اولیه
earliest
اولیه
initial
اولیه
initialled
اولیه
initialing
اولیه
preliminary
اولیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com