Dictiornary-Farsi | شرایط براده برداری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
machining requirments	شرایط براده برداری


Other Matches

machining	براده برداری
removal of chips	براده برداری
metal cutting	براده برداری
metal cutting work	براده برداری
machinable	قابل براده برداری
metal removing capacity	قدرت براده برداری
machining time	زمان براده برداری
machinability	قابلیت براده برداری
machining method	روش براده برداری
metal cutting element	عنصر براده برداری
metal cutting machine	دستگاه براده برداری
machining practice	تکنیک و روش براده برداری
metal cutting machine tool	ماشین ابزار براده برداری
non cutting shaping	فرم دهی بدون براده برداری
dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
xerography	عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
xerographic	عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
stenciled	الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencilled	الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stenciling	الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencils	الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencil	الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencilling	الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
hectograph	ماشین کپیه برداری یارونوشت برداری
filings	براده
abrasive grit	براده
swarf	براده
filing	براده
drillings	براده فلزات
cuttings	براده فلزات
shot blasting	براده اهن
curly chip	براده پیچیده
machined	براده برداشتن
machines	براده برداشتن
discharge of chips	تخلیه براده ها
discontinuous chip	براده گسسته
metal removal	برداشت براده
removal of chips	برداشت براده
machine	براده برداشتن
fragmental chip	براده فلز
flow chip	براده پیوسته
iron filings	براده اهن
borings	براده فلز
scobs	براده اهن
second best theory	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
geodesy	نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
steel wool	براده فولاد برای صیقل دادن یاپاک کردن فروف
common control	کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
geodetic datum	سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
bench mark	شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
trig list	لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
conditions	شرایط
the conditions	شرایط ان
terming	شرایط
terms	شرایط
termed	شرایط
term	شرایط
survey station	ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
qualified	واجد شرایط
no bed of roses <idiom>	شرایط سختوبد
light conditions	شرایط نور
liner terms	شرایط خط کشتیرانی
ballistic conditions	شرایط بالیستیکی
conditions of (the) competition	شرایط رقابت
makings	شرایط لازم
competitive conditions	شرایط رقابت
competition conditions	شرایط رقابت
initial condition	شرایط اولیه
implied terms	شرایط تلویحی
adverse factors	شرایط نامساعد
ambient conditions	شرایط محیطی
boundary conditions	شرایط حدی
condition of readiness	شرایط امادگی
conditions of contract	شرایط قرارداد
conditions of purchase	شرایط خرید
conference terms	شرایط کنفرانس
boundary conditions	شرایط مرزی
admission requirements	شرایط پذیرش
actude conditions	شرایط شدید
actude conditions	شرایط حاد
average conditions	شرایط عادی
fair play	شرایط برابر
average conditions	شرایط متوسط
conditions	شرایط اوضاع
bona fide	واجد شرایط
credit terms	شرایط اعتبار
requirements of the credit	شرایط اعتبار
delivery terms	شرایط تحویل
usual conditions	شرایط معمول
equilibrium conditions	شرایط تعادل
existing circumstances	شرایط موجود
final cinditions	شرایط پایانی
final cinditions	شرایط فینال
given conditions	شرایط معینه
given conditions	شرایط معلوم
emergency conditions	شرایط اضطراری
dis qualified	فاقد شرایط
qualify	واجد شرایط
qualifies	واجد شرایط
eligible	واجد شرایط
conditions of use	شرایط کاربرد
suitable conditions	شرایط مناسب
implied terms	شرایط ضمنی
settlement terms	شرایط تسویه
payment terms	شرایط پرداخت
standard condition	شرایط استاندارد
shipping terms	شرایط حمل
working conditions	شرایط کار
tropical condition	شرایط گرمسیری
standard temperature and pressure	شرایط متعارفی
terms of trade	شرایط مبادله
Russian roulette <idiom>	شرایط پرخطر
standard temperature and pressure	شرایط استاندارد
qualifications	شرایط لازم
ball games	شرایط وضعیت
stability conditions	شرایط ثبات
terms and conditions	ضوابط و شرایط
settlement terms	شرایط پرداخت
second order conditions	شرایط ثانوی
qalified	واجد شرایط
present conditions	شرایط فعلی
terms of shipment	شرایط حمل
ball game	شرایط وضعیت
terms of payment	شرایط پرداخت
qulifications	واجد شرایط
terms of trade	شرایط معامله
spring conditions	شرایط بهاری
sufficient conditions	شرایط کافی
requirements	شرایط لازم
marginal conditions	شرایط نهائی
plateaux	شرایط پایا
qualification	وضعیت شرایط
standard conditions	شرایط متعارفی
qualification	واجد شرایط
mutual terms	شرایط متقابل
normal temperature and pressure	شرایط متعارفی
necessary conditions	شرایط لازم
normal temperature and pressure	شرایط استاندارد
plateaus	شرایط پایا
disadvantages	شرایط نامساعد
tight spot <idiom>	شرایط سخت
plateau	شرایط پایا
disadvantage	شرایط نامساعد
qualificatory	واجد شرایط کننده
feudatory	تابع شرایط تیول
possessing the necessary qualifications	واجد شرایط لازم
terms and conditions of the credit	ضوابط و شرایط اعتبار
tenders conditions	شرایط عمومی مناقصه
bend	شرایط خمیدگی زانویی
quantifying	واجد شرایط شدن
through the mill <idiom>	تجربه شرایط مشکل
conditions	مقررات و شرایط اسبدوانی
conditions of sale	شرایط اساسی معامله
quantified	واجد شرایط شدن
quantifies	واجد شرایط شدن
quantify	واجد شرایط شدن
meet	مطابق شرایط بودن
eligible	واجد شرایط مطلوب
entry group	گروه واجد شرایط
circumstance	شرایط محیط اهمیت
provisions of a contract	شرایط قرار داد
other things being equal	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
qualify for	واجد شرایط بودن
ineligibility	فقدان شرایط لازم
unqualified	فاقد شرایط لازم
investigation of foundation conditions	تحقیق شرایط شالوده
volcanism	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
it does not s. the condition	واجدان شرایط نیست
qualified	دارای شرایط لازم
ineligible	فاقد شرایط لازم
to impose conditions	با شرایط سنگین بارکردن
turn the tables <idiom>	عوض کردن شرایط
qualified	واجد شرایط لازمه
make a difference <idiom>	شرایط را عوض کردن
tight squeeze <idiom>	شرایط سخت تجاری
support conditions	شرایط تکیه گاهی
meets	مطابق شرایط بودن
second order conditions	شرایط مرتبه دوم
restructure	شرایط وام را عوض کردن
debt rescheduling	تجدید نظر در شرایط وام
ceteris paribus	ثابت بودن سایر شرایط
climate for growth	شرایط لازم برای رشد
restructured	شرایط وام را عوض کردن
loan conversion	تجدید نظر در شرایط وام
disqualifies	فاقد شرایط لازم دانستن
get in the swing of things <idiom>	به شرایط جدید عادت کردن
disqualified	فاقد شرایط لازم دانستن
time utility	بهره گیری از شرایط زمانی
desirability	درجه تمایل شرایط مطلوب
ligting conditions	شرایط روشنایی نسبتهای نور
disqualify	فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying	فاقد شرایط لازم دانستن
come into one's own <idiom>	به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
restructures	شرایط وام را عوض کردن
reasonableness of terms in contract	معقول بودن شرایط قرارداد
However difficult the circumstances [are] , ...	هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
entry group	واجدین شرایط تخصصی شغلی
fall back	سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
Are you prepared to accept my conditions?	حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟