Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
spring conditions
شرایط بهاری
Other Matches
vernal
بهاری
vernal equinox
برابران بهاری
vernal equinox
اعتدال بهاری
spring shower
رگبار بهاری
vernal equinox
نقطه اعتدال بهاری
spring practice
دوره تمرینهای بهاری دانشگاه
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
the conditions
شرایط ان
terming
شرایط
termed
شرایط
term
شرایط
terms
شرایط
conditions
شرایط
marginal conditions
شرایط نهائی
qalified
واجد شرایط
normal temperature and pressure
شرایط استاندارد
necessary conditions
شرایط لازم
mutual terms
شرایط متقابل
present conditions
شرایط فعلی
payment terms
شرایط پرداخت
standard temperature and pressure
شرایط متعارفی
standard temperature and pressure
شرایط استاندارد
normal temperature and pressure
شرایط متعارفی
makings
شرایط لازم
delivery terms
شرایط تحویل
liner terms
شرایط خط کشتیرانی
light conditions
شرایط نور
implied terms
شرایط ضمنی
conditions of contract
شرایط قرارداد
conditions of purchase
شرایط خرید
conference terms
شرایط کنفرانس
credit terms
شرایط اعتبار
requirements of the credit
شرایط اعتبار
dis qualified
فاقد شرایط
standard conditions
شرایط متعارفی
emergency conditions
شرایط اضطراری
equilibrium conditions
شرایط تعادل
existing circumstances
شرایط موجود
final cinditions
شرایط پایانی
final cinditions
شرایط فینال
given conditions
شرایط معینه
given conditions
شرایط معلوم
implied terms
شرایط تلویحی
initial condition
شرایط اولیه
condition of readiness
شرایط امادگی
second order conditions
شرایط ثانوی
qulifications
واجد شرایط
Russian roulette
<idiom>
شرایط پرخطر
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
no bed of roses
<idiom>
شرایط سختوبد
usual conditions
شرایط معمول
suitable conditions
شرایط مناسب
conditions of use
شرایط کاربرد
competition conditions
شرایط رقابت
competitive conditions
شرایط رقابت
ball games
شرایط وضعیت
ball game
شرایط وضعیت
settlement terms
شرایط پرداخت
settlement terms
شرایط تسویه
shipping terms
شرایط حمل
terms of shipment
شرایط حمل
stability conditions
شرایط ثبات
standard condition
شرایط استاندارد
sufficient conditions
شرایط کافی
terms and conditions
ضوابط و شرایط
terms of payment
شرایط پرداخت
terms of trade
شرایط معامله
terms of trade
شرایط مبادله
tropical condition
شرایط گرمسیری
working conditions
شرایط کار
conditions of (the) competition
شرایط رقابت
average conditions
شرایط متوسط
ambient conditions
شرایط محیطی
qualified
واجد شرایط
bona fide
واجد شرایط
conditions
شرایط اوضاع
qualifies
واجد شرایط
adverse factors
شرایط نامساعد
admission requirements
شرایط پذیرش
actude conditions
شرایط شدید
fair play
شرایط برابر
requirements
شرایط لازم
qualifications
شرایط لازم
average conditions
شرایط عادی
qualify
واجد شرایط
qualification
وضعیت شرایط
boundary conditions
شرایط حدی
plateaux
شرایط پایا
boundary conditions
شرایط مرزی
actude conditions
شرایط حاد
plateaus
شرایط پایا
qualification
واجد شرایط
eligible
واجد شرایط
disadvantages
شرایط نامساعد
ballistic conditions
شرایط بالیستیکی
plateau
شرایط پایا
disadvantage
شرایط نامساعد
machining requirments
شرایط براده برداری
provisions of a contract
شرایط قرار داد
other things being equal
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
quantified
واجد شرایط شدن
qualificatory
واجد شرایط کننده
possessing the necessary qualifications
واجد شرایط لازم
make a difference
<idiom>
شرایط را عوض کردن
turn the tables
<idiom>
عوض کردن شرایط
tight squeeze
<idiom>
شرایط سخت تجاری
circumstance
شرایط محیط اهمیت
ineligible
فاقد شرایط لازم
qualified
دارای شرایط لازم
qualified
واجد شرایط لازمه
terms and conditions of the credit
ضوابط و شرایط اعتبار
tenders conditions
شرایط عمومی مناقصه
unqualified
فاقد شرایط لازم
support conditions
شرایط تکیه گاهی
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
eligible
واجد شرایط مطلوب
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
volcanism
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
quantifies
واجد شرایط شدن
meets
مطابق شرایط بودن
ineligibility
فقدان شرایط لازم
qualify for
واجد شرایط بودن
to impose conditions
با شرایط سنگین بارکردن
entry group
گروه واجد شرایط
investigation of foundation conditions
تحقیق شرایط شالوده
it does not s. the condition
واجدان شرایط نیست
feudatory
تابع شرایط تیول
quantify
واجد شرایط شدن
quantifying
واجد شرایط شدن
conditions
مقررات و شرایط اسبدوانی
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
bend
شرایط خمیدگی زانویی
meet
مطابق شرایط بودن
However difficult the circumstances
[are]
, ...
هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
fall back
سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
debt rescheduling
تجدید نظر در شرایط وام
loan conversion
تجدید نظر در شرایط وام
come into one's own
<idiom>
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
climate for growth
شرایط لازم برای رشد
entry group
واجدین شرایط تخصصی شغلی
Are you prepared to accept my conditions?
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
restructured
شرایط وام را عوض کردن
time utility
بهره گیری از شرایط زمانی
restructures
شرایط وام را عوض کردن
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
ligting conditions
شرایط روشنایی نسبتهای نور
reasonableness of terms in contract
معقول بودن شرایط قرارداد
restructure
شرایط وام را عوض کردن
disqualifying
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies
فاقد شرایط لازم دانستن
ceteris paribus
ثابت بودن سایر شرایط
disqualified
فاقد شرایط لازم دانستن
size up
<idiom>
بسته به شرایط ،برانداز کردن
desirability
درجه تمایل شرایط مطلوب
put someone in the picture
<idiom>
شرایط را شرح دادن برای کسی
play it by ear
<idiom>
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
reschedules
در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled
در شرایط وام تجدید نظر کردن
make the best of
<idiom>
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
rescheduling
در شرایط وام تجدید نظر کردن
to satisfy conditions
شرایط را برآورده کردن
[ریاضی]
[فیزیک]
dead duck
<idiom>
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
reschedule
در شرایط وام تجدید نظر کردن
eligible
واجد شرایط برای انتخاب شدن
demand oriented pricing
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
qualify
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualifies
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualified person
شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
condition book
کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
let (something) ride
<idiom>
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
differential effects
اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
ineligibly
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
breeding grounds
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding ground
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
To preserve the status quo .
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
all weather fighter
هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
It is for the Court to fix the terms.
[ The terms are a matter for the Court to fix.]
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
demands of providing healthy living and working conditions
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
bargaining chips
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chip
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
advantaged
کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
to live like animals
[in a place]
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
farraginous
تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
special contracts
منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
adverse yaw
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
action oriented management report
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
circuit
وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
circuits
وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
weakest maintained
ضعیف ترین مخلوط سوخت که تحت شرایط معین میتواندتوان را بیشینه نگهدارد
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions.
زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
controlled thermonuclear reaction
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
decision
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
decisions
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
unconditional
دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
logic
بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com