Dictiornary-Farsi | شرح زندگی اولیاء ومقدسین تاریخ انبیاء | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
hagiography	شرح زندگی اولیاء ومقدسین تاریخ انبیاء


Other Matches

hagiology	تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
logion	اقوال وگفتار انبیاء
prophets	کتب انبیاء بنی اسرائیل
backdate	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdating	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
antedated	پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates	پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
martyrology	تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedate	پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated cheque	چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
saint	" اولیاء "
saints	" اولیاء "
Halloween	شب اولیاء
date	تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
dates	تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
prehistory	ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
hierolatry	پرستش اولیاء
hallowmas	عید اولیاء
authority	اولیاء امور
regulatory authority	اولیاء امور نظارتی
surveillance authority	اولیاء امور نظارتی
supervisory authority	اولیاء امور نظارتی
surveillance authority	اولیاء امور مراقبتی
supervisory authority	اولیاء امور مراقبتی
regulatory authority	اولیاء امور مراقبتی
hallow een	شب اولیاء :اخرین شب ماه اکتبر
patristic	وابسته به اولیاء وبزرگان مذهب
to go underground	خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
to go into hiding	خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
it is impossible to live there	نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
protohistory	تاریخ ماقبل تاریخ
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.	ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
lead a dog's life <idiom>	زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
eras	تاریخ
dateless	بی تاریخ
with effect from	از تاریخ ...
dates	تاریخ
coetaneous	هم تاریخ
undated	بی تاریخ
no date	بی تاریخ
coeval	هم تاریخ
date	تاریخ
appointed day	تاریخ
dates [appointments]	تاریخ ها
as of	از تاریخ
appointments	تاریخ ها
appointment	تاریخ
appointed days	تاریخ ها
era	تاریخ
as from	از تاریخ ,
history	تاریخ
histories	تاریخ
date [appointment]	تاریخ
date of issuance	تاریخ صدور
date of acquisition	تاریخ خریداری
out of date	از تاریخ گذشته
date in issuing	تاریخ صدور
modern history	تاریخ معاصر
chronogram	ماده تاریخ
date of maturity	تاریخ سررسید
date of shipment	تاریخ حمل
acceptance date	تاریخ قبولی
date of maturity	تاریخ انقضاء
historian	تاریخ نویس
historian	تاریخ گزار
historians	تاریخ نویس
historians	تاریخ گزار
shelf life	تاریخ مصرف
dateable	تاریخ گذاردنی
prehistory	ماقبل تاریخ
completion date	تاریخ تکمیل
literary history	تاریخ ادبیات
natural history	تاریخ طبیعی
natural historian	تاریخ نویس
maintenance history	تاریخ تعمیرات
maturity date	تاریخ سررسید
closing date	تاریخ انقضاء
backdating date	پیش تاریخ
creation date	تاریخ افرینش
datable	تاریخ گذاردنی
prehistory	پیش تاریخ
current date	تاریخ جاری
epoch	مبدا تاریخ
epochs	مبدا تاریخ
creation date	تاریخ ایجاد
basic date	تاریخ ترفیع
termination date	تاریخ پایان
postdated	تاریخ ماقبل
postdates	تاریخ ماقبل
date of birth	تاریخ تولد
postdating	تاریخ ماقبل
julain date	تاریخ ژولین
Ancient history	تاریخ باستان
effective date	تاریخ اجرا
postdate	تاریخ ماقبل
value date	تاریخ ارزش
date	نخل تاریخ
expiry date	تاریخ انقضاء
expiration date	تاریخ انقضا
intellectual history	تاریخ اندیشه ها
system date	تاریخ سیستم
the date was not specified	تاریخ ان معلوم
dates	نخل تاریخ
stale cheque	چک تاریخ گذشته
economic history	تاریخ اقتصادی
dateline	تاریخ گذاری
chronological	به ترتیب تاریخ
due date	تاریخ سررسید
delivery date	تاریخ تحویل
historicity	تاریخ گرایی
in chronological order	به ترتیب تاریخ
due date	تاریخ تادیه
dated	تاریخ دار
What is todays date ?	تاریخ امروز چیست ؟
historical determinism	اعتقاد به جبر تاریخ
prehistoric times	ازمنه ماقبل تاریخ
the christian era	مبدا تاریخ میلادی
misdate	تاریخ غلط گذاشتن
Date and place of departure.	تاریخ ؟ محل حرکت
chronologically	به ترتیب زمان یا تاریخ
hagiologist	نویسنده تاریخ اولیاوپیغمبران
landmarks	نقطه تحول تاریخ
landmark	نقطه تحول تاریخ
to go down in history	در تاریخ ثبت شدن
back dated	پیش تاریخ شده
up to now	تا کنون تا این تاریخ
Death keeps no calendar. <proverb>	مرگ تاریخ ندارد.
azoic	دوران ماقبل تاریخ
from the date on wards	از این تاریخ به بعد
historic	معروف مبنی بر تاریخ
chronological	دارای تسلسل تاریخ
medizeval history	تاریخ قرون وسطی
value date	تاریخ اجرا والور
dateline	محل تاریخ گذاری
The prehistoric creatures .	موجودات ماقبل تاریخ
letter of even date	نامه همین تاریخ
effective date	تاریخ شروداجرای دستورالعمل
datable	قابل تعیین تاریخ
early German history	تاریخ ابتدایی آلمان
dateable	قابل تعیین تاریخ
economic interpretation of history	تفسیر اقتصادی تاریخ
date of change of acountability	تاریخ تسویه حساب
eras	اغاز تاریخ عصر
era	اغاز تاریخ عصر
date time group	گروه تاریخ و زمان
historians	تاریخ دان مورخ
historically	بشکل تاریخ دراوردن
historian	تاریخ دان مورخ
Antiquity	جهان باستانی [تاریخ]
expiry date of the credit	تاریخ انقضای اعتبار
morphology	تاریخ تحولات لغوی
even	دارای همان تاریخ
of even date	دارای همان تاریخ
completion date	تاریخ انجام کار
the Classical World [the Ancient World]	جهان باستانی [تاریخ]
An Out line of European history .	کلیات تاریخ اروپ؟
post date	تاریخ اینده گذاشتن
post date	پیش تاریخ کردن
cryptodate	کلید تاریخ رمز
international date line	خط بین المللی تغییر تاریخ
cryptodate	تاریخ استفاده از کلید رمز
afterdate	تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
History is the best testimony.	تاریخ بهترین شاهد است
erenow	پیش ازاین تااین تاریخ
data break	تاریخ تعویض کلید رمز
exergue	جای تاریخ سکه یا مدال
basic date	تاریخ شروع خدمت در هردرجه
historicize	بعنوان تاریخ نشان دادن
phylogeny	تاریخ نژادی جانور یا گیاه
to dungeon somebody	به زندان انداختن کسی [تاریخ]
mythologically	از روی افسانه یا تاریخ اساطیر
naturalistic	وابسته به تاریخ علوم طبیعی
to cast [throw] somebody into the dungeon	به زندان انداختن کسی [تاریخ]
Date of departure . Departure date.	تاریخ عزیمت (روز حرکت )
accommodation date	تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
date	تاریخ روز و ماه و سال
dates	تاریخ روز و ماه و سال
In chronological order.	بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
post dating an instrument	تاریخ مقدمی را در سند قیدکردن
write-ups	به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-up	به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write up	به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
From the historic times.	اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
A prehistoric fossil.	یک سنگواره (فسیل ) ماقبل تاریخ
chronicle	شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicled	شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicling	شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicles	شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
to dungeon somebody	به سیاه چال انداختن کسی [تاریخ]
to cast [throw] somebody into the dungeon	به سیاه چال انداختن کسی [تاریخ]
broch	[ساختار خشکه چینی ماقبل تاریخ]
mammoths	فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
assyriologist	متخصص در زبان و تاریخ وهنر اشور
best-by date	تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
historify	مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
assyriology	مطالعهء زبان و هنر و تاریخ اشور
The date of the meeting has been advanced.	تاریخ جلسه جلو افتاده است
minimum durability date [MDD]	تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]