Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 211 (13 milliseconds)
English	Persian
giant corporation	شرکت بزرگ
Search result with all words
name	نام یک شرکت بزرگ
names	نام یک شرکت بزرگ
appleline	IB تبادل اطلاعات کندرا قادر می سازد تا باکامپیوترهای بزرگ شرکت یک دستگاه سخت افزاری که ریزکامپیوتر ACINTOSH
atari	یک شرکت تولیدکننده بزرگ کامپیوترهای شخصی
big blue	ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
cyber	یک سری از کامپیوترهای بزرگ که توسط شرکت corporation data controlساخته شده اند
Novell	شرکت بزرگ که نرم افزار شبکه تولید می :ند. و برای سیستم عامل Netware معروف است که روی سرور PC اجرا میشود
pyramiding	سیستم مدیریت هرمی حالتی که چندین شرکت تحت تملک یا اداره یک موسسه بزرگ قرار گیرند
major corporation	شرکت سهامی بزرگ
Other Matches
letterheads	مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead	مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation	شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company	شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company	شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania	مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
international finance corporation	شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
private	رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates	رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource	به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger	شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
big game	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous	دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
component	اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components	اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless	شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
housed	1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses	1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house	1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
body corporate	شرکت شرکت سهامی
business group	شرکت سهامی [شرکت]
army component	نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
component command	قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
contribution	شرکت
participation	شرکت
contributions	شرکت
firm	شرکت
firmer	شرکت
firmest	شرکت
EIS	ول شرکت
fellowsh	شرکت
associations	شرکت
association	شرکت
businesses	شرکت
business	شرکت
incorporation	شرکت
firms	شرکت
partnership	شرکت
partnerships	شرکت
corporation	شرکت
enterprise	شرکت
companies	شرکت
corporations	شرکت
company	شرکت
enterprises	شرکت
cahoot	شرکت
houses	شرکت
hand	شرکت
house	شرکت
handing	شرکت
concern	شرکت
housed	شرکت
consociation	شرکت
concerns	شرکت
pall bearer	شرکت میکند
branch of a company	شعبه شرکت
parent company	شرکت اصلی
parent company	شرکت مادر
parcenary	شرکت مشاع
parcenary	شرکت در ارث
participants	شرکت کننده
participation	شرکت در جرم
complicity	شرکت در جرم
entry	شرکت کننده
artieles of association	شرکت ناور
articles of assosiation	اساسنامه شرکت
article of association	اساسنامه شرکت
article of a company	اساسنامه شرکت
participant	شرکت کننده
associated company	شرکت وابسته
equity	حق صاحبان شرکت
participates	شرکت کردن
corporations	شرکت سهامی
stand in	شرکت کردن
corporation	شرکت سهامی
share [in]	شرکت [سهم] [در]
accession	شرکت در مالکیت
aiding and abetting	شرکت در جرم
civil partnership	شرکت مدنی
stand-in	شرکت کردن
participated	شرکت کردن
equities	حق صاحبان شرکت
ncr corporation	شرکت NCR
microsoft corporation	شرکت مایکروسافت
memorandum of association	اساسنامه شرکت
memorandom of association	اساسنامه شرکت
unity	وحدت شرکت
certificate of incorporation	شرکت نامه
champerty	شرکت در دعوا
participate	شرکت کردن
a stand-alone company	یک شرکت مستقل
associative	شرکت پذیر
contributors	شرکت کننده
sit in on <idiom>	شرکت درجلسه
partaking	شرکت کردن
sit out	شرکت نداشتن در
partakes	شرکت کردن
partaken	شرکت کردن
shipping company	شرکت کشتیرانی
partake	شرکت کردن
entrepreneurs	موسس شرکت
entrepreneur	موسس شرکت
shipping agent	شرکت حمل
stock company	شرکت سهامی
subsidiary company	شرکت فرعی
play ball with someone <idiom>	شرکت منصفانه
C.O	مخفف شرکت
airlines	شرکت هواپیمایی
airline	شرکت هواپیمایی
winding up	انحلال شرکت
voluntary partnership	شرکت اختیاری
unlimited liability company	شرکت تضامنی
trading company	شرکت تجارتی
to sit out	شرکت نداشتن در
to play at	شرکت کردن در
tandy corporation	شرکت Tandy
take a hand at	شرکت کردن در
contributor	شرکت کننده
founders	موسس شرکت
associativity	شرکت پذیری
participative	شرکت کننده
participable	شرکت بردار
participable	شرکت کردنی
businesses	شرکت تجاری
business	شرکت تجاری
private company	شرکت خصوصی
foundering	موسس شرکت
foundered	موسس شرکت
founder	موسس شرکت
proprietary company	شرکت خصوصی
proportional liability partnership	شرکت نسبی
private corporation	شرکت خصوصی
participation	شرکت کردن
stand-ins	شرکت کردن
subsidiaries	شرکت تابعه
liquidation	تصفیه شرکت
subsidiary	شرکت تابعه
go into	شرکت کردن در
compulsory partnership	شرکت قهری
company network	شبکه شرکت
societies	شرکت کمیته
society	شرکت کمیته
company seal	مهر شرکت
to take part [in]	شرکت داشتن [در]
partnerships	شرکت تضامنی
partnership	شرکت تضامنی
participating	شرکت کننده
company secretary	منشی شرکت
company union	اتحادیه شرکت
doctor to the company	پزشک شرکت
dissolution of partner ship	فسخ شرکت
joint-stock company	شرکت سهامی
winding up of a company	انحلال شرکت
dissolution of a company	انحلال شرکت
datapro	یک شرکت تحقیقاتی
mutual company	شرکت تعاونی
corporativism	شرکت گرایی
corporately	بصورت شرکت
cooperative society	شرکت تعاونی
cooperative company	شرکت تعاونی
cooperative	شرکت تعاونی
economic unit	خانوار شرکت
corporatism	شرکت گرایی
general partnership	شرکت تضامنی
joint-stock companies	شرکت سهامی
employer's liability insurance company	شرکت بیمه
electric company	شرکت برق
private enterprise	شرکت خصوصی
corporate appraisal	ارزیابی شرکت
commercial company	شرکت تجاری
assists	شرکت جستن
house flag	پرچم شرکت
intel corporation	شرکت اینتل
partook	شرکت کردن
assisting	شرکت جستن
principals	شرکت اصلی
joint stock	شرکت سهامی
acting company	شرکت عامل
joint stock company	شرکت سهامی
assisted	شرکت جستن
assist	شرکت جستن
insurance company	شرکت بیمه
inveluntary partnership	شرکت قهری
commercial firm	شرکت تجارتی
invalidation of company	بطلان شرکت
holding company	شرکت مالک
holding company	شرکت مرکزی
affiliated company	شرکت وابسته
contribute	شرکت کردن
company law	قوانین شرکت
contributes	شرکت کردن
managers	یس بخش در شرکت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com