Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 166 (10 milliseconds)
English	Persian
cobelligerent	شریک درتجاوز یا خصومت
Other Matches
yokefellow	شریک شریک زندگی
partnering	شریک کردن شریک
partners	شریک کردن شریک
partner	شریک کردن شریک
partnered	شریک کردن شریک
ostensible	شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
antagonism	خصومت
virulence	خصومت
adverseness	خصومت
bad blood	خصومت
ill will	خصومت
enmity	خصومت
hostility	خصومت
hostilities	خصومت
enemity	خصومت
rancour	خصومت دیرین
rancor	بدخواهی خصومت دیرین
hostile	خصومت امیز متخاصم
inimically	بطور خصومت امیز
hostile	متعلق به دشمن خصومت امیز
rencounter	با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
battle royal	نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
rencontre	با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
siege mentality	احساس مورد حمله و خصومت بودن
he was a partner with me	با من شریک یا انباز بود شریک من بود
complier	شریک
accessory	شریک
conpanion	شریک
consorting	شریک
consorted	شریک
consort	شریک
coparcener	شریک
copartner	شریک
copratner	شریک
consorts	شریک
associated	شریک
pals	شریک
pal	شریک
counterpart	شریک
counterparts	شریک
compatriots	شریک
pardner	شریک
privy	شریک
accessorial	شریک
associating	شریک
associates	شریک
coagent	شریک
compatriot	شریک
partnered	شریک
partner	شریک
backers	شریک
backer	شریک
partaker	شریک
associate	شریک
participator	شریک
sharer	شریک
joint	شریک
company	شریک
companies	شریک
participants	شریک
partnering	شریک
participant	شریک
partners	شریک
corespondent	شریک جرم
particeps criminis	شریک جرم
devil's advocate	شریک شیطان
cosignatory	شریک در امضا
chip in <idiom>	شریک شدن
duumvir	شریک مقام
fellow heir	شریک ارث
devil's advocates	شریک شیطان
parcener	شریک مشاع
coheir	شریک ارث
general partner	شریک ضامن
joint hands	شریک شدن
fllowheir	شریک ارث
joint heir	شریک ارث
aider and abettor	شریک در جرم
fellow or foint heir	شریک الارث
joint owner	شریک ملک
coheir	شریک در ارث
nominal partner	شریک اسمی
abetter	شریک جرم
p in the second degree	شریک جرم
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
partner	شریک شدن
ostensible	شریک اسمی
associate	شریک کردن
partnered	شریک شدن
participates	شریک شدن
half	شریک ناقص
participated	شریک شدن
partnering	شریک شدن
associated	شریک کردن
participate	شریک شدن
participant	شریک در جرم
conspirators	شریک فتنه
conspirator	شریک فتنه
party	طرف شریک
associating	شریک کردن
participants	شریک در جرم
associates	شریک کردن
partners	شریک شدن
to be an accessory to murder	شریک در قتل بودن
jack on both sides	شریک دزدورفیق قافله
sleeping partner	شریک سرمایه رسان
part owners	افراد شریک المال
silent partner	شریک سرمایه رسان
sleeping partners	شریک سرمایه رسان
enter into partnership with someone	با کسی شریک شدن
associating	شریک کردن همدست
associates	شریک کردن همدست
coauthor	شریک در تالیف ونگارش
associated	شریک کردن همدست
associate	شریک کردن همدست
accomplices	شریک یامعاون جرم
accomplice	شریک یا معاون جرم
antagonistic	خصومت امیز رقابت امیز
A partner of the robber and a companion of the ca. <proverb>	شریک دزد و رفیق قافله .
Why did you give away your business patern ?	چرا شریک خودت را لو دادی ؟
pool	شریک شدن باهم اتحادکردن
direct	مستقیم یابدون شریک سوم
pooled	شریک شدن باهم اتحادکردن
pools	شریک شدن باهم اتحادکردن
to p with others in something	درچیزی بادیگران شریک شدن
to become an accessory to a crime	در جرمی شریک شدن [قانون ]
directed	مستقیم یابدون شریک سوم
to be complicit in [with] something	[در جرمی] شریک بودن [قانون ]
directs	مستقیم یابدون شریک سوم
non-resident partner	شریک غیر مقیم [اقتصاد]
to have an interest [in]	سهم داشتن [شریک بودن] [در]
partake	شریک شدن بهره داشتن
life long	شریک عمر مادام العمری
partaking	شرکت کردن شریک شدن در
partaking	شریک شدن بهره داشتن
partakes	شریک شدن بهره داشتن
duumvir	شریک رتبه حکومت دو نفری
partakes	شرکت کردن شریک شدن در
partaken	شرکت کردن شریک شدن در
partaken	شریک شدن بهره داشتن
preemptor	شریک دارای حق تقدم در خرید
partook	شریک شدن سهم گرفتن
partake	شرکت کردن شریک شدن در
double up	در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
lifting	بلند کردن شریک رقص اززمین
lifts	بلند کردن شریک رقص اززمین
lifted	بلند کردن شریک رقص اززمین
lift	بلند کردن شریک رقص اززمین
sole tenant	مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
to throw one's lot	با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
double up <idiom>	اتاق خود را باکسی شریک بودن
corporative state	حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
pacer	شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
cohabitant	شریک زندگی یا عمل جنسی بغل خواب
king's evidence	گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
A man who pays promplty shares in others . <proverb>	آدم خوش یساب شریک مال مردم است .
paced	شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces	شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
forwarding merchant	حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
pace	شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
associates	شریک شدن همراه شدن
associating	شریک شدن همراه شدن
associate	شریک شدن همراه شدن
coparcener	شریک مشاع دارای حق مشاع
associated	شریک شدن همراه شدن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com