Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English
Persian
sleeping partner
شریک سرمایه رسان
sleeping partners
شریک سرمایه رسان
silent partner
شریک سرمایه رسان
Other Matches
over capitalised
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
supply price of capital
قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
capital stock
سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
capital consumption allowance
کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
partner
شریک کردن شریک
yokefellow
شریک شریک زندگی
partners
شریک کردن شریک
partnered
شریک کردن شریک
partnering
شریک کردن شریک
liquidity trap
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
capitalization
تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
disinvestment
سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
ostensible
شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
multiplier principle
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
financier
سرمایه دار سرمایه گذار
financiers
سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism
کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
he was a partner with me
با من شریک یا انباز بود شریک من بود
exhaust in jector
اب رسان
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
mail
نامه رسان
mailmen
نامه رسان
data medium
داده رسان
purveyor
اذوقه رسان
mailman
نامه رسان
deleterious
اسیب رسان
feeding cloth
پنبه رسان
injurious
اسیب رسان
feeding cloth
مایه رسان
purveyors
اذوقه رسان
mails
نامه رسان
feeders
سوخت رسان
feeders
گوی رسان
feeder
گوی رسان
acid freeder
اسید رسان
feeder
توپ رسان
caterers
اذوقه رسان
feeder
سوخت رسان
sutler
اذوقه رسان
carburator
سوخت رسان
caterer
اذوقه رسان
feeders
توپ رسان
nocent
زیان رسان
pesky
ازار رسان
soniferous
صدا رسان
provisioner
توشه رسان
nobbeing
اسیب رسان
pursuivant
نامه رسان
victualler
خواربار رسان
paper boys
روزنامه رسان
illative
نتیجه رسان
mailer
نامه رسان
paper boy
روزنامه رسان
waterworks
دستگاه اب رسان
masseuse
پیغام رسان
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
informers
خبر رسان کاراگاه
informants
خبر رسان مخبر
post-
نامه رسان پستچی
informant
خبر رسان مخبر
informer
خبر رسان کاراگاه
posted
نامه رسان پستچی
posts
نامه رسان پستچی
productive of annoyance
زحمت رسان ازارنده
post
نامه رسان پستچی
intelligencer
خبر رسان جاسوس
prompt book
نسخه سخن رسان
feeder vessel
کشتی سوخت رسان
letter carrier
نامه رسان پستچی
prejudicious
زیان رسان تبعیض امیز
prompt box
جای سخن رسان یا سوفلور
malignant
زیان اور صدمه رسان
evangelists
صاحب انجیل مژده رسان
evangelist
صاحب انجیل مژده رسان
prejudicial
زیان رسان تبعیض امیز
illation
نتیجه رسان منتج شونده
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
postboy
چاپار چابک سوار نامه رسان
registered capital
سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
capital program
برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
marginal utility of capital
مطلوبیت نهائی سرمایه فایده نهائی سرمایه
collapse capitalism
فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
marxist economics
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
cobb doglas production function
ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
stratotanker
نوعی هواپیمای تانکر سوخت رسان چهار موتوره هوایی
associating
شریک
consort
شریک
associates
شریک
consorted
شریک
associated
شریک
consorts
شریک
consorting
شریک
compatriot
شریک
associate
شریک
partaker
شریک
coagent
شریک
copratner
شریک
complier
شریک
pardner
شریک
coparcener
شریک
copartner
شریک
conpanion
شریک
accessorial
شریک
compatriots
شریک
pal
شریک
pals
شریک
sharer
شریک
counterpart
شریک
counterparts
شریک
privy
شریک
participator
شریک
backers
شریک
backer
شریک
company
شریک
companies
شریک
joint
شریک
partners
شریک
participant
شریک
participants
شریک
partner
شریک
partnering
شریک
partnered
شریک
accessory
شریک
associating
شریک کردن
cosignatory
شریک در امضا
associates
شریک کردن
conspirator
شریک فتنه
half
شریک ناقص
partnered
شریک شدن
associated
شریک کردن
associate
شریک کردن
corespondent
شریک جرم
abetter
شریک جرم
partner
شریک شدن
chip in
<idiom>
شریک شدن
devil's advocates
شریک شیطان
devil's advocate
شریک شیطان
aider and abettor
شریک در جرم
partnering
شریک شدن
coheir
شریک در ارث
coheir
شریک ارث
partners
شریک شدن
conspirators
شریک فتنه
ostensible
شریک اسمی
participate
شریک شدن
fllowheir
شریک ارث
joint owner
شریک ملک
joint hands
شریک شدن
duumvir
شریک مقام
nominal partner
شریک اسمی
general partner
شریک ضامن
particeps criminis
شریک جرم
joint heir
شریک ارث
participated
شریک شدن
he partook of fare
در خوراک ما شریک شد
fellow or foint heir
شریک الارث
p in the second degree
شریک جرم
participants
شریک در جرم
party
طرف شریک
participant
شریک در جرم
parcener
شریک مشاع
participates
شریک شدن
fellow heir
شریک ارث
coauthor
شریک در تالیف ونگارش
enter into partnership with someone
با کسی شریک شدن
to be an accessory to murder
شریک در قتل بودن
part owners
افراد شریک المال
cobelligerent
شریک درتجاوز یا خصومت
accomplices
شریک یامعاون جرم
associating
شریک کردن همدست
associates
شریک کردن همدست
accomplice
شریک یا معاون جرم
associated
شریک کردن همدست
jack on both sides
شریک دزدورفیق قافله
associate
شریک کردن همدست
life long
شریک عمر مادام العمری
directed
مستقیم یابدون شریک سوم
direct
مستقیم یابدون شریک سوم
to p with others in something
درچیزی بادیگران شریک شدن
A partner of the robber and a companion of the ca.
<proverb>
شریک دزد و رفیق قافله .
Why did you give away your business patern ?
چرا شریک خودت را لو دادی ؟
to become an accessory to a crime
در جرمی شریک شدن
[قانون ]
to be complicit in
[with]
something
[در جرمی]
شریک بودن
[قانون ]
partake
شرکت کردن شریک شدن در
partaking
شریک شدن بهره داشتن
partaken
شریک شدن بهره داشتن
directs
مستقیم یابدون شریک سوم
non-resident partner
شریک غیر مقیم
[اقتصاد]
duumvir
شریک رتبه حکومت دو نفری
partaking
شرکت کردن شریک شدن در
partook
شریک شدن سهم گرفتن
partaken
شرکت کردن شریک شدن در
partakes
شرکت کردن شریک شدن در
partake
شریک شدن بهره داشتن
to have an interest
[in]
سهم داشتن
[شریک بودن]
[در]
partakes
شریک شدن بهره داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com