Dictiornary-Farsi | شریک شدن همراه شدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
associate	شریک شدن همراه شدن
associated	شریک شدن همراه شدن
associates	شریک شدن همراه شدن
associating	شریک شدن همراه شدن


Other Matches

attribute	هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributes	هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributing	هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
partnered	شریک کردن شریک
partnering	شریک کردن شریک
yokefellow	شریک شریک زندگی
partners	شریک کردن شریک
partner	شریک کردن شریک
ostensible	شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
peer to peer network	شبکه همراه به همراه
he was a partner with me	با من شریک یا انباز بود شریک من بود
partner	شریک
partnering	شریک
partners	شریک
joint	شریک
coparcener	شریک
consorted	شریک
backers	شریک
backer	شریک
copartner	شریک
copratner	شریک
partnered	شریک
conpanion	شریک
complier	شریک
coagent	شریک
consorting	شریک
consorts	شریک
associate	شریک
associated	شریک
associates	شریک
associating	شریک
consort	شریک
pal	شریک
pals	شریک
participant	شریک
participants	شریک
accessorial	شریک
compatriot	شریک
accessory	شریک
privy	شریک
counterparts	شریک
counterpart	شریک
compatriots	شریک
pardner	شریک
company	شریک
sharer	شریک
partaker	شریک
companies	شریک
participator	شریک
chip in <idiom>	شریک شدن
partners	شریک شدن
devil's advocates	شریک شیطان
partnering	شریک شدن
partner	شریک شدن
devil's advocate	شریک شیطان
particeps criminis	شریک جرم
partnered	شریک شدن
associate	شریک کردن
abetter	شریک جرم
coheir	شریک ارث
associates	شریک کردن
party	طرف شریک
associated	شریک کردن
half	شریک ناقص
conspirator	شریک فتنه
participates	شریک شدن
participated	شریک شدن
participate	شریک شدن
conspirators	شریک فتنه
ostensible	شریک اسمی
participants	شریک در جرم
participant	شریک در جرم
aider and abettor	شریک در جرم
coheir	شریک در ارث
associating	شریک کردن
p in the second degree	شریک جرم
parcener	شریک مشاع
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
general partner	شریک ضامن
fllowheir	شریک ارث
corespondent	شریک جرم
fellow or foint heir	شریک الارث
cosignatory	شریک در امضا
fellow heir	شریک ارث
duumvir	شریک مقام
joint hands	شریک شدن
joint heir	شریک ارث
joint owner	شریک ملک
nominal partner	شریک اسمی
associating	شریک کردن همدست
accomplices	شریک یامعاون جرم
cobelligerent	شریک درتجاوز یا خصومت
coauthor	شریک در تالیف ونگارش
associate	شریک کردن همدست
associated	شریک کردن همدست
to be an accessory to murder	شریک در قتل بودن
accomplice	شریک یا معاون جرم
associates	شریک کردن همدست
sleeping partner	شریک سرمایه رسان
sleeping partners	شریک سرمایه رسان
jack on both sides	شریک دزدورفیق قافله
enter into partnership with someone	با کسی شریک شدن
part owners	افراد شریک المال
silent partner	شریک سرمایه رسان
partaking	شریک شدن بهره داشتن
preemptor	شریک دارای حق تقدم در خرید
partakes	شرکت کردن شریک شدن در
partakes	شریک شدن بهره داشتن
partaken	شرکت کردن شریک شدن در
partaken	شریک شدن بهره داشتن
partaking	شرکت کردن شریک شدن در
life long	شریک عمر مادام العمری
partook	شریک شدن سهم گرفتن
pool	شریک شدن باهم اتحادکردن
to become an accessory to a crime	در جرمی شریک شدن [قانون ]
pooled	شریک شدن باهم اتحادکردن
to be complicit in [with] something	[در جرمی] شریک بودن [قانون ]
pools	شریک شدن باهم اتحادکردن
to have an interest [in]	سهم داشتن [شریک بودن] [در]
partake	شرکت کردن شریک شدن در
A partner of the robber and a companion of the ca. <proverb>	شریک دزد و رفیق قافله .
partake	شریک شدن بهره داشتن
non-resident partner	شریک غیر مقیم [اقتصاد]
direct	مستقیم یابدون شریک سوم
to p with others in something	درچیزی بادیگران شریک شدن
directed	مستقیم یابدون شریک سوم
Why did you give away your business patern ?	چرا شریک خودت را لو دادی ؟
directs	مستقیم یابدون شریک سوم
duumvir	شریک رتبه حکومت دو نفری
lift	بلند کردن شریک رقص اززمین
lifting	بلند کردن شریک رقص اززمین
lifted	بلند کردن شریک رقص اززمین
double up	در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
sole tenant	مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
to throw one's lot	با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
double up <idiom>	اتاق خود را باکسی شریک بودن
lifts	بلند کردن شریک رقص اززمین
cohabitant	شریک زندگی یا عمل جنسی بغل خواب
pacer	شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
corporative state	حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
king's evidence	گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
A man who pays promplty shares in others . <proverb>	آدم خوش یساب شریک مال مردم است .
non concurrent	نا همراه
to fight with the enemy	همراه = با
comrade	همراه
comrades	همراه
mid-	همراه با
mid	همراه با
accompanying	همراه
acologte	همراه
accompanied by	همراه
on	همراه
secondary planet	همراه
in company with	همراه
bundled	همراه
attendants	همراه
participants	همراه
concomitant	همراه
along	همراه
company	همراه
participant	همراه
attendant	همراه
companies	همراه
attends	همراه بودن
accompanying cargo	بار همراه
accompanier	همراه مصاحب
unbundled	غیر همراه
convoys	همراه رفتن
accommpanying element	عنصر همراه
companion	همراه همدم
indiental music	موزیک همراه
accompanied	همراه بودن
to keep company with	همراه بودن با
attending	همراه بودن
attend	همراه بودن
accompanying fire	اتش همراه
associated sound	صدای همراه
unaccompanied	بدون همراه
compeer	قرین همراه
come along with me	همراه من بیائید
go along	همراه رفتن
door bundle	بار همراه
good luck to you	خدا به همراه
on one's coat-tails <idiom>	همراه کس دیگر
bon voyage	خدا به همراه
Accompanied by. Together with .	به اتفاق (همراه )
accompany	همراه بودن
accompanying supplies	تدارکات همراه
spasmodic	همراه با انقباضات
sick headache	سردرد همراه با
escort	همراه بدرقه
fraught	دارا همراه
escorts	همراه بدرقه
escorting	همراه بدرقه
accompanying sound	صدای همراه
escorted	همراه بدرقه
spasmodically	همراه با انقباضات
to accompany	همراه شدن
to come along	همراه امدن
to go along	همراه شدن