Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 171 (8 milliseconds)
English	Persian
parcener	شریک مشاع
Search result with all words
coparcener	شریک مشاع دارای حق مشاع
Other Matches
partnering	شریک کردن شریک
partner	شریک کردن شریک
partnered	شریک کردن شریک
partners	شریک کردن شریک
yokefellow	شریک شریک زندگی
in common	مشاع
joint	مشاع
held in undivided shares	مشاع
held in common	مشاع
ostensible	شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
joint ownership	مالکیت مشاع
collective ownership	مالکیت مشاع
collective land	زمین مشاع
joint owner	مالک مشاع
collctive land	زمین مشاع
estate in common	مالکیت مشاع
parcenary	شرکت مشاع
undivided share	حصه مشاع
common	مشاع بودن
commoners	مشاع بودن
commonest	مشاع بودن
joint	شرکتی مشاع
estate in joint tenancy	واگذاری مشاع
joint owner	در جمع مالکین مشاع
in severalty	بطور غیر مشاع
adjunction	ضمیمه مشاع سازی
severalty	زمین غیر مشاع
tenancy in common	استیجارمشاع اجاره مشاع
he was a partner with me	با من شریک یا انباز بود شریک من بود
estate in common	درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
pals	شریک
consort	شریک
consorted	شریک
consorting	شریک
consorts	شریک
compatriots	شریک
sharer	شریک
accessory	شریک
company	شریک
companies	شریک
pal	شریک
associate	شریک
compatriot	شریک
counterpart	شریک
counterparts	شریک
associating	شریک
privy	شریک
accessorial	شریک
associates	شریک
joint	شریک
associated	شریک
coagent	شریک
participants	شریک
partaker	شریک
backer	شریک
backers	شریک
copratner	شریک
partnered	شریک
pardner	شریک
partner	شریک
partnering	شریک
participant	شریک
complier	شریک
partners	شریک
participator	شریک
conpanion	شریک
copartner	شریک
coparcener	شریک
half	شریک ناقص
duumvir	شریک مقام
abetter	شریک جرم
cosignatory	شریک در امضا
coheir	شریک ارث
fellow heir	شریک ارث
coheir	شریک در ارث
fellow or foint heir	شریک الارث
fllowheir	شریک ارث
aider and abettor	شریک در جرم
corespondent	شریک جرم
chip in <idiom>	شریک شدن
general partner	شریک ضامن
conspirators	شریک فتنه
participants	شریک در جرم
participant	شریک در جرم
partners	شریک شدن
particeps criminis	شریک جرم
partnering	شریک شدن
party	طرف شریک
partnered	شریک شدن
partner	شریک شدن
p in the second degree	شریک جرم
joint owner	شریک ملک
participate	شریک شدن
conspirator	شریک فتنه
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
associating	شریک کردن
devil's advocates	شریک شیطان
associates	شریک کردن
devil's advocate	شریک شیطان
associated	شریک کردن
joint hands	شریک شدن
associate	شریک کردن
ostensible	شریک اسمی
joint heir	شریک ارث
participates	شریک شدن
participated	شریک شدن
nominal partner	شریک اسمی
joint ownership	اشتراک در مالکیت مالکیت مشاع
enter into partnership with someone	با کسی شریک شدن
jack on both sides	شریک دزدورفیق قافله
associated	شریک کردن همدست
to be an accessory to murder	شریک در قتل بودن
accomplice	شریک یا معاون جرم
sleeping partners	شریک سرمایه رسان
associate	شریک کردن همدست
part owners	افراد شریک المال
silent partner	شریک سرمایه رسان
associates	شریک کردن همدست
sleeping partner	شریک سرمایه رسان
cobelligerent	شریک درتجاوز یا خصومت
coauthor	شریک در تالیف ونگارش
accomplices	شریک یامعاون جرم
associating	شریک کردن همدست
pools	شریک شدن باهم اتحادکردن
pool	شریک شدن باهم اتحادکردن
pooled	شریک شدن باهم اتحادکردن
to become an accessory to a crime	در جرمی شریک شدن [قانون ]
Why did you give away your business patern ?	چرا شریک خودت را لو دادی ؟
to p with others in something	درچیزی بادیگران شریک شدن
A partner of the robber and a companion of the ca. <proverb>	شریک دزد و رفیق قافله .
non-resident partner	شریک غیر مقیم [اقتصاد]
to be complicit in [with] something	[در جرمی] شریک بودن [قانون ]
directed	مستقیم یابدون شریک سوم
directs	مستقیم یابدون شریک سوم
to have an interest [in]	سهم داشتن [شریک بودن] [در]
direct	مستقیم یابدون شریک سوم
preemptor	شریک دارای حق تقدم در خرید
partook	شریک شدن سهم گرفتن
partaken	شرکت کردن شریک شدن در
duumvir	شریک رتبه حکومت دو نفری
life long	شریک عمر مادام العمری
partaking	شرکت کردن شریک شدن در
partaking	شریک شدن بهره داشتن
partakes	شرکت کردن شریک شدن در
partake	شرکت کردن شریک شدن در
partake	شریک شدن بهره داشتن
partakes	شریک شدن بهره داشتن
partaken	شریک شدن بهره داشتن
sole tenant	مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
lifting	بلند کردن شریک رقص اززمین
lifted	بلند کردن شریک رقص اززمین
lifts	بلند کردن شریک رقص اززمین
lift	بلند کردن شریک رقص اززمین
to throw one's lot	با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
double up <idiom>	اتاق خود را باکسی شریک بودن
double up	در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
corporative state	حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
pacer	شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
cohabitant	شریک زندگی یا عمل جنسی بغل خواب
A man who pays promplty shares in others . <proverb>	آدم خوش یساب شریک مال مردم است .
king's evidence	گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
forwarding merchant	حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
paces	شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace	شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced	شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
associates	شریک شدن همراه شدن
associating	شریک شدن همراه شدن
associated	شریک شدن همراه شدن
associate	شریک شدن همراه شدن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com