Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (5 milliseconds)
English
Persian
waterworn
شسته شده و صیقلی در اثراب
Other Matches
waterworn
اب شسته
crushed gravel
شن شسته
cut and dried
شسته وروفته
launder
شسته شدن
laundered
شسته شدن
tub
شسته شدن
laundering
شسته شدن
launders
شسته شدن
tubs
شسته شدن
ballast
مصالح شسته
cut-and-dried
شسته وروفته
cut and dry
شسته وروفته
neat
شسته و رفته
neater
شسته و رفته
unwashed
شسته نشده
neatest
شسته و رفته
neat
شسته و رفته مرتب
neater
شسته و رفته مرتب
neatest
شسته و رفته مرتب
acid leach
کانی شسته شده با اسید
It is a neat tidy job.
کار شسته ورفته ای است
rainwash
شسته شده بوسیله باران
ecru
رنگ کتان شسته نشده
eluvial horizon
طبقه خاک شسته شده
sleek
صیقلی
sleeker
صیقلی
slights
صیقلی
sleekest
صیقلی
slightest
صیقلی
glossy
صیقلی
levigate
صیقلی
slighting
صیقلی
slighter
صیقلی
shiny
صیقلی
smooths
صیقلی
smoothest
صیقلی
smoothed
صیقلی
smooth
صیقلی
slighted
صیقلی
slight
صیقلی
I want these clothes washed.
من میخواهم این لباس ها شسته شود.
dish water
ابی که دران فرف شسته باشند
dish wash
ابی که دران فرف شسته باشند
sleeker
صیقلی کردن
smoothing
صیقلی کردن
sleek
صیقلی کردن
sleekest
صیقلی کردن
varnishing
صیقلی کردن
scour
صیقلی کردن
scoured
صیقلی کردن
scours
صیقلی کردن
varnish
صیقلی کردن
varnished
صیقلی کردن
varnishes
صیقلی کردن
glass
صیقلی کردن
slick
سطح صیقلی لیز
slickest
سطح صیقلی لیز
slickenside
سطح صیقلی صخره
reflectional
صیقلی وابسته بطرز تفکر
reflective
صیقلی وابسته بطرز تفکر
to spin laundry in the washing machine
لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
bright work
سطوح فلزی صیقلی و بدون رنگ
greasy wool
پشم چرب
[پشمی که هنوز شسته نشده و آماده ریسندگی نیست.]
airing cupboard
قفسه یا کمدی که لباسهای شسته شده را برای خشک شدن در آن قرار میدهند
damask
سیاهی و یارنگی که براثر خوردگی روی فولاد صیقلی فاهر میشود
holding
گرفتن بازیگر ماندن غیرمجاز توپ والیبال در دست صیقلی بودن مسیرگوی بولینگ
lanolin
لانولین
[ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
washed out
از کارافتاده شسته شده و ساییده شده
washed-out
از کارافتاده شسته شده و ساییده شده
reflector
جسم منعکس کننده جسم صیقلی
reflectors
جسم منعکس کننده جسم صیقلی
urbanize
مدنی کردن صیقلی کردن
urbanizing
مدنی کردن صیقلی کردن
urbanises
مدنی کردن صیقلی کردن
urbanised
مدنی کردن صیقلی کردن
sleeken
صیقلی کردن صاف کردن
surfaces
صاف کردن صیقلی کردن
surfaced
صاف کردن صیقلی کردن
urbanizes
مدنی کردن صیقلی کردن
urbanized
مدنی کردن صیقلی کردن
surface
صاف کردن صیقلی کردن
urbanising
مدنی کردن صیقلی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com