English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (8 milliseconds)
English Persian
thumb شستی اسلحه
thumbed شستی اسلحه
thumbing شستی اسلحه
thumbs شستی اسلحه
Other Matches
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
epiphyllum گل شستی
pollical شستی
push button شستی
knob شستی
knobs شستی
thumbhole سوراخ شستی
telegraphic key شستی تلگراف
thumbwheel چرخ شستی
pallette تخته شستی
hitch tie گره شستی
unarmed بی اسلحه
weapon اسلحه
armless بی اسلحه
weapons اسلحه
bare handed بی اسلحه
weapons اسلحه حربه
repeating firearm اسلحه خودکار
antiaircraft اسلحه ضد هوایی
arm of precision اسلحه دقیق
light armed سبک اسلحه
weapon اسلحه حربه
holsters جلد اسلحه
holster جلد اسلحه
armoury اسلحه قوزخانه
Elaborate اسلحه بزرگ
Ten firearms . ده قبضه اسلحه
armorer اسلحه ساز
safety lock ضامن اسلحه
shooting iron اسلحه گرم
maximum range بردنهایی اسلحه
side arm اسلحه کمری
single shot اسلحه تک تیر
heavy armed سنگین اسلحه
fire arms اسلحه ی گرم
weaponary مربوط به اسلحه
d. armour اسلحه دفاع
cold steel اسلحه سرد
side arms اسلحه کمری
armourer اسلحه ساز
armory اسلحه خانه
armoury اسلحه خانه
armouries اسلحه قوزخانه
armouries اسلحه خانه
arm اسلحه گرم
trigger ماشه اسلحه
triggered ماشه اسلحه
misfired گیرکردن اسلحه
misfires گیرکردن اسلحه
firearms اسلحه گرم
ordnance اسلحه ومهمات
weaponry اسلحه سازی
firearm اسلحه گرم
stoppages گیر در اسلحه
triggers ماشه اسلحه
stoppage گیر در اسلحه
misfire گیرکردن اسلحه
piece اسلحه گرم
pieces اسلحه گرم
disassemble بازکردن اسلحه یا موتور
gunrunner قاچاقچی اسلحه و مهمات
chamber خزانه فشنگ در اسلحه
ordnance مربوط به اسلحه و مهمات
velite سرباز سبک اسلحه
To lay down ones arms . اسلحه رابزمین گذاشتن
missile اسلحه پرتاب کردنی
missiles اسلحه پرتاب کردنی
to sight gun نشان کردن اسلحه
light infantry پیاده سبک اسلحه
stock دسته ابزار و اسلحه
lift fire زیادکردن برد اسلحه
cleaning rod سمبه نظافت اسلحه
muzzling دهانه لوله اسلحه
armory کارخانهء اسلحه سازی
muzzle دهانه لوله اسلحه
muzzled دهانه لوله اسلحه
armorer نگهبان اسلحه زراد
muzzles دهانه لوله اسلحه
armor bearer حامل اسلحه زرهدار
popper اسلحه صدا دار
to decommission weapons اسلحه ها را غیردایر کردن
to decommission weapons اسلحه ها را از کار انداختن
ranging تنظیم کردن اسلحه
hold up با اسلحه سرقت کردن
hold-up با اسلحه سرقت کردن
biathlon اسکی صحرانوردی با اسلحه
hold-ups با اسلحه سرقت کردن
poppers اسلحه صدا دار
chambers خزانه فشنگ در اسلحه
magazine مخزن خشاب اسلحه
magazines مخزن خشاب اسلحه
to be packing [heat] [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
to carry a weapon اسلحه ای با خود حمل کردن
free کمی محدودیت نوع اسلحه
frees کمی محدودیت نوع اسلحه
freed کمی محدودیت نوع اسلحه
clang صدای بهم خوردن اسلحه
clanged صدای بهم خوردن اسلحه
clanging صدای بهم خوردن اسلحه
clangs صدای بهم خوردن اسلحه
freeing کمی محدودیت نوع اسلحه
arm اسلحه دستهء صندلی یا مبل
shooting position حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
To drow ( pull ) a gun on some one . بروی کسی اسلحه کشیدن
bore قطر داخلی لوله اسلحه
gunfighter کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
gun running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun-running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
light horse سوار نظام سبک اسلحه
firing pin سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
bores قطر داخلی لوله اسلحه
cant اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
caliber قطر داخلی لوله اسلحه
karate فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه کاراته
hussar سرباز سواره نظام سبک اسلحه
boresight میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
flatling زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
flatlings زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
judo فن دفاع بدون اسلحه ژاپونی کشتی جودو
big bore اسلحه دارای کالیبر بزرگ بیش از 220
brigand سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
brigands سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
tacit تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
phalanx دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
doubled دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
doubled up دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
barrels قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
phalanxes دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
barrel قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
contraband of war قاچاق اسلحه ومهمات جنگی و متفرعات ان از قبیل بنزین و لاستیک
to frisk [a person] دست روی بدن کسی کشیدن [در جستجو برای اسلحه یا مواد مخدر]
break حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
breaks حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
armory training اموزش جنگ افزارداری اموزش اسلحه سازی
ordnance plant کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
autoloader اسلحه خودکار یا نیمه خودکار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com