Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 154 (8 milliseconds)
English	Persian
crowd	شلوغی اجتماع
crowds	شلوغی اجتماع
Other Matches
bustled	شلوغی
jumbled	شلوغی
jumbles	شلوغی
jumbling	شلوغی
blatancy	شلوغی
cock-ups	شلوغی
jumble	شلوغی
babel	شلوغی
to do	شلوغی
bustle	شلوغی
cock-up	شلوغی
noisiness	شلوغی
bustles	شلوغی
to-do	شلوغی
rush-hour	ساعت شلوغی
She is a vociferous and an impetuous woman.	آدم شلوغی است
rush-hour traffic	ساعت شلوغی ترافیک
chaos	بی نظمی کامل شلوغی
Is there a road with little traffic?	آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
To cause confusion . To kick up a fuss (row).	شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
During the rush hours.	درساعات شلوغی [پر رفت وآمد پر ترافیک]
milieus	اجتماع
milieux	اجتماع
conjunction	اجتماع
milieu	اجتماع
societies	اجتماع
meetings	اجتماع
society	اجتماع
meeting	اجتماع
consensus	اجتماع
communities	اجتماع
community	اجتماع
assemblage	اجتماع
assemblages	اجتماع
socio-	اجتماع
conjunctions	اجتماع
commonweal	اجتماع
gathering	اجتماع
reunions	اجتماع
reunion	اجتماع
hurricanes	اجتماع
union	اجتماع
hurricane	اجتماع
associations	اجتماع
association	اجتماع
unions	اجتماع
gatherings	اجتماع
procession	اجتماع
processions	اجتماع
muster	اجتماع
mustered	اجتماع
mustering	اجتماع
musters	اجتماع
public meeting	اجتماع
societies	جامعه اجتماع
society	جامعه اجتماع
klatch	اجتماع خودمانی
klatsch	اجتماع خودمانی
flocculate	اجتماع کردن
turn out	اجتماع ازدحام
societal	وابسته به اجتماع
therapeutic community	اجتماع درمانی
aggregation	اجتماع توده
concourses	محل اجتماع
concourse	محل اجتماع
official meeting	اجتماع رسمی
collection	اجتماع مجموعه
congregating	اجتماع کردن
congregates	اجتماع کردن
congregated	اجتماع کردن
rally	اجتماع مجدد
rallies	اجتماع مجدد
rallied	اجتماع مجدد
parading	اجتماع مردم
parades	اجتماع مردم
paraded	اجتماع مردم
parade	اجتماع مردم
collections	اجتماع مجموعه
commune	اجتماع تعاونی
communed	اجتماع تعاونی
communes	اجتماع تعاونی
meetings	ملاقات اجتماع
meeting	ملاقات اجتماع
overloads	اجتماع مهاجمان
overloaded	اجتماع مهاجمان
overload	اجتماع مهاجمان
assembly	اجتماع انجمن
congregate	اجتماع کردن
communing	اجتماع تعاونی
union [set theory]	اجتماع [مجموعه] [ریاضی]
the rabble	طبقات پایین اجتماع
ratag	طبقات پایین اجتماع
pentapolis	اجتماع پنج شهر
The various strata of society.	طبقات مختلف اجتماع
riotous assembly	اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
underclass	سطح پایین [اجتماع]
scurf	شوره سر وازده اجتماع
lower class	طبقه سوم [اجتماع]
subclass	طبقه سوم [اجتماع]
underclass	طبقه سوم [اجتماع]
trigon	اجتماع سه ستاره باهم
lower class	سطح پایین [اجتماع]
subclass	سطح پایین [اجتماع]
franklin	طبقه متوسط اجتماع
guildhalls	محل اجتماع اصناف
rioting	اجتماع و بلوا کردن
rioted	اجتماع و بلوا کردن
riots	اجتماع و بلوا کردن
guildhall	محل اجتماع اصناف
scum	طبقه وازده اجتماع
accru	اجتماع فراهم شدگی
riot	اجتماع و بلوا کردن
community psychology	روانشناسی اجتماع نگر
grass roots	اجتماع محلی منشاء
huddling	ازدحام اجتماع افراد یک تیم
lower class	طبقه پست وپایین اجتماع
subclass	طبقه پست وپایین اجتماع
underclass	طبقه پست وپایین اجتماع
huddles	ازدحام اجتماع افراد یک تیم
foyer	مرکز اجتماع راهرو بزرگ
upper classes	وابسته به طبقات بالای اجتماع
upper class	وابسته به طبقات بالای اجتماع
foyers	مرکز اجتماع راهرو بزرگ
guild	اتحادیه محل اجتماع اصناف
huddle	ازدحام اجتماع افراد یک تیم
redezvous	وعده ملاقات اجتماع مجدد
huddled	ازدحام اجتماع افراد یک تیم
antisocial	مخل اجتماع دشمن جامعه
communitarian	عضو انجمن یا اجتماع کمونیستی
upperclassman	عضو صنوف ممتازه اجتماع
vespiary	اجتماع زنبوران دستهای زنبور
unsociable	گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
guilds	اتحادیه محل اجتماع اصناف
haunt	محل اجتماع تبه کاران
haunts	محل اجتماع تبه کاران
forum	بازار محل اجتماع عموم
forums	بازار محل اجتماع عموم
forgather	گرد امدن اجتماع کردن
rout	اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
integration	یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
routed	اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routs	اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
covenantor	اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
assembly	بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
camporee	اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
outside art	[هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
casework	مطالعه بسیط اجتماع و محیط فرد یا خانواده برای تشخیص مرض ودرمان
lower classes	طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower class	طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
social disease	بیماریهای مقاربتی بیماریهای شایع در اجتماع
antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
totalitarianism	سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com