English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
you must go شما باید بروید
Other Matches
Go straight ahead. مستقیم بروید.
keep to the left دست چپ بروید
go on بروید پی کارتان
go head پیش بروید
move along عقب بروید
move along عقبتر بروید
off with you بروید پی کارتان
it is to your i. to go به نفع شماست که بروید
i want you to go میخواهم شما بروید
Go to the first crossroad. به اولین تقاطع بروید.
Go to the second crossroad. به دومین چهارراه بروید.
Go to the first crossroad. به اولین چهارراه بروید.
Keep moving! بجلو برو [بروید] !
You can take the bus. شا میتوانید با اتوبوس بروید.
Go to the second crossroad. به دومین تقاطع بروید.
You are free to go now. اکنون آزادید بروید.
keep to the right دست راست بروید
ask him if he likes to go از او بپرسید "میل دارید بروید یا نه "
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
should باید
in due f. باید
there is a rule that... که باید.....
shall باید
the f. of a table باید
maun باید
ought باید
to have to باید
outh باید
must باید
ought باید وشاید
i must go باید بروم
it is necessary to go باید رفت
i ought to go باید بروم
i ougth to go باید بروم
We have to go as well. ما هم باید برویم .
it is to be noted that باید دانست که
you must know باید بدانید
one must go باید رفت
it is necessary for him to go باید برود
i ougth to go باید رفت
as it deserves چنانکه باید
how shall we proceed چه باید کرد
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
enow بسنده انقدرکه باید
the needful انچه باید کرد
I must leave at once. باید فورا بروم.
comme il faut چنانکه باید وشاید
shall i go? ایا باید بروم
chicane مانعی که باید دور زد
he needs must go ناچار باید برود
it is to be noted that باید ملتفت بود که
it is to be noted that باید توجه کردکه
he must have gone باید رفته باشد
prettily بخوبی چنانکه باید
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
you might have come باید امده باشید
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
meetly چنانکه باید و شاید
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
loads کاری که باید انجام شود
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
I must be going now. الان دیگه باید بروم
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
load کاری که باید انجام شود
do the necessary انچه باید کرد بکنید
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
backlog کاری که باید انجام شود
backlogs کاری که باید انجام شود
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
blankest فضایی در فرم که باید کامل شود
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Do I have to pay a supplement? آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
tasks کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
I must think things over. باید راجع به این چیز ها فکر کنم
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
current liabilities بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
task کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
to have to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
I'd مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
make hay while the sun shines تا تنور گرم است باید نان راپخت
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
loads تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
I don't know what to do with that. من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
wicket دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
I must make an early morning start. باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
makeweight مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
scale of weights جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
proportional tax مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
round vowel حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
You can't refuse me that ! این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
I've got to watch what I eat. من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
overhead کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
You have to listen to me. شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Babies should be classified as antidepressants. نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
vertical تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
multiple نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
demurrage جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
Christmas comes but once a year. <proverb> جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
I must make a special note of that. من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
entry موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com