Dictiornary-Farsi | شناور کاربوراتور غوطه ور | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
plunger	شناور کاربوراتور غوطه ور
plungers	شناور کاربوراتور غوطه ور


Other Matches

submersible	غوطه ور شناور زیرابی
immersed	غوطه ور کردن شناور نمودن
immersing	غوطه ور کردن شناور نمودن
immerse	غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses	غوطه ور کردن شناور نمودن
turbocharger	گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
plunged	غوطه ور شدن شناور شدن
plunge	غوطه ور شدن شناور شدن
plunges	غوطه ور شدن شناور شدن
buoyant mine case	بدنه مین شناور بدنه مین غوطه ور
floating base	ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
pot	کاربوراتور
carburettors	کاربوراتور
pots	کاربوراتور
potting	کاربوراتور
carburettor	کاربوراتور
carburetors	کاربوراتور
carbureter	کاربوراتور
carburator	کاربوراتور
float type carburator	کاربوراتور غواصکی
carburetor	کربوراتور کاربوراتور
floated	شناور شدن شناور بودن
float	شناور شدن شناور بودن
icebergs	کوه یخ شناور توده یخ شناور
iceberg	کوه یخ شناور توده یخ شناور
floats	شناور شدن شناور بودن
delay release sinker	وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
gull	هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
gulls	هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
auto lean	مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
air metering force	نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
plunge	غوطه
plunged	غوطه
dip	غوطه
soak	غوطه
adrift <adj.>	غوطه ور
dips	غوطه
ducker	غوطه زن
plunges	غوطه
soaks	غوطه
floating	غوطه ور
immersion vibrator	لرزاننده غوطه ور
overwhelm	غوطه ورساختن
dunks	غوطه دادن
overwhelmed	غوطه ورساختن
dunking	غوطه دادن
dunked	غوطه دادن
dunk	غوطه دادن
submerse	غوطه دادن
overwhelms	غوطه ورساختن
immersion heater	اب گرم کن غوطه ور
immersed	غوطه دادن
immerses	غوطه دادن
submergence	غوطه وری
submergible	غوطه ور کردنی
skirter	غوطه زدن
immersion heater	گرمکن غوطه ور
submerges	غوطه ورساختن
submers	غوطه ورساختن
submerged	غوطه ورساختن
immersion heaters	اب گرم کن غوطه ور
immersion heaters	گرمکن غوطه ور
submerge	غوطه ورساختن
immerse	غوطه دادن
immersion thermometer	دماسنج غوطه ور
immersing	غوطه دادن
submerging	غوطه ورساختن
plunge	غوطه خوردن
suspended load	مواد غوطه ور
plunge	غوطه ور شدن
immerge	غوطه دادن
dip	غوطه دادن
dips	غوطه دادن
dive	غوطه خوردن
dived	غوطه خوردن
float into position	غوطه ور شدن
immersion	غوطه وری
immersion	غوطه ور شدن
soaks	غوطه وری
buoyant mine	مین غوطه ور
soaks	غوطه دادن
soak	غوطه وری
plunges	غوطه خوردن
soak	غوطه دادن
plunged	غوطه خوردن
plunged	غوطه ور شدن
immergence	غوطه ورسازی
plunges	غوطه ور شدن
abyss	غوطه ورساختن مغاک
bouquet mine	مین سطلی غوطه ور
abysm	غوطه ورساختن مغاک
overwhelmed with reflection	غوطه وردر فکر
abysses	غوطه ورساختن مغاک
dap	غوطه دادن شستشودادن
wallowing	در گل و لای غوطه خوردن
wallowed	در گل و لای غوطه خوردن
submersible	قابل غوطه وری
wallows	در گل و لای غوطه خوردن
ducks	اردک ماده غوطه
submerged arc welding	جوش قوسی غوطه ور
souse	دراب غوطه ورشدن
snagline mine	مین باشاخک غوطه ور
duckings	اردک ماده غوطه
ducked	اردک ماده غوطه
duck	اردک ماده غوطه
dipneedle circuit	مدارمغناطیسی مین غوطه ور
wallow	در گل و لای غوطه خوردن
engulf	غرق کردن در غوطه ورساختن
demerse	زیراب کردن غوطه دادن
dips	تعمید دادن غوطه ور شدن
engulfed	غرق کردن در غوطه ورساختن
ducker	غوطه خور مرغابی گیر
engulfs	غرق کردن در غوطه ورساختن
engulfing	غرق کردن در غوطه ورساختن
recollecting	در بحر تفکر غوطه ورشدن
To wallow in vice .	درمنجلاب فساد غوطه ور بودن
recollected	در بحر تفکر غوطه ورشدن
recollect	در بحر تفکر غوطه ورشدن
pensiveness	تفکر غوطه وری دراندیشه
recollects	در بحر تفکر غوطه ورشدن
to overload someone [with something]	کسی را [با چیزی] غوطه ورساختن
to bathe in blood	درخون غوطه خوردن یا اغشتن
to go a mucker on or over	در کاری یا چیزی غوطه ورشدن
dip	تعمید دادن غوطه ور شدن
dips	فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
dip	فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
pickling	غوطه ور ساختن در محلول رقیق اسید
plunged	غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunge	غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
vapor degreasing	غوطه ور ساختن قطعات دربخار حلالات داغ
plunges	غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
immersed density	وزن مخصوص جسم در حال غوطه وری
ducking stool	کرسی ای که زنان بدکاررابدان بسته ودراب پرت کرده غوطه میدادند
floaty	شناور
floating bridge	پل شناور
floating fundation	پی شناور
floating	شناور
floats	شناور
free swimming	شناور
pack ice	یخ شناور
above water <adj.>	شناور
float	شناور
floated	شناور
vessels	شناور
vessel	شناور
bouyant foundation	پی شناور
flying bridge	پل شناور
afloat	شناور
ballcock	شناور
drift ice	یخ شناور
on the float	شناور
buoyant	شناور
float bridge	پل شناور
ballcocks	شناور
pontoon	پل شناور
nectonic	شناور
pontoons	پل شناور
wet stowage	نوعی روش بارگیر مهمات درخودروها با غوطه ور کردن انها در مایعات ضد شعله
reserve buoyancy	جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
dipped electrode	الکترود شناور
fluxed electrode	الکترود شناور
dipping enamel	لعاب شناور
dipping varnish	لاک شناور
pontoon bridge	پل شناور قایقی
swims	شناور شدن
drifting mine	مین شناور
plunger piston	پیستون شناور
plunge valve	سوپاپ شناور
nekton	جانور شناور
natatores	مرغان شناور
carburetor float	شناور کاربراتور
phytoplankton	گیاهان شناور
life bouy	رهنمای شناور
submergible pump	پمپ شناور
submersible pump	پمپ شناور
floating charactep	دخشه شناور
floating dock	حوض شناور
floating grid	شبکه شناور
floating gyro	ژایرو شناور
oil slick	نفت شناور
oil slicks	نفت شناور
floating mine	مین شناور
floating point	با ممیز شناور
floating point	ممیز شناور
zooplankton	جانوران شناور
floating audress	نشانی شناور
float guage	اشل شناور
float into position	شناور شدن
float test	ازمون شناور
levitative	شناور در هوا
immersion thermometer	دماسنج شناور
float valve	دریچه شناور
float well	چاه شناور
floater	جسم شناور
floating aquatics	ابزیان شناور
ice field	یخزار یخ شناور
pontoons	طراده شناور
boomed	دستگاه شناور
boom	دستگاه شناور
immersion heaters	اب گرم کن شناور