English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 237 (26 milliseconds)
English Persian
lark شوخی کردن
larks شوخی کردن
joke شوخی کردن
joked شوخی کردن
jokes شوخی کردن
joking شوخی کردن
trick شوخی کردن
tricked شوخی کردن
tricking شوخی کردن
cut a joke شوخی کردن
to cut a joke شوخی کردن
josh شوخی کردن
razz شوخی کردن
to break a jest شوخی کردن
to crack a joke شوخی کردن
monkey business <idiom> شوخی کردن
to kid شوخی کردن
Search result with all words
jest ببازی گرفتن شوخی کردن
jests ببازی گرفتن شوخی کردن
prank شوخی زننده تزئین کردن
pranks شوخی زننده تزئین کردن
indulge زیاده روی کردن شوخی کردن
indulged زیاده روی کردن شوخی کردن
indulges زیاده روی کردن شوخی کردن
indulging زیاده روی کردن شوخی کردن
fun مطبوع شوخی کردن
gayety بشاشت شوخی کردن
sikt شوخی طعنه امیز کردن
to laugh off با خنده و شوخی از سر خودرفع کردن
to play a joke on any one با کسی شوخی کردن
to play a trick on any one زدن باکسی شوخی کردن
It wI'll boomerang. کاری را بر حسب شوخی وتفریح کردن
Its no joke running a factory . اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
Have a jock with somebody . شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
to be up to something شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
to get [be] up to mischief شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
to do something wrong شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
Other Matches
A clumsy practical joke. آدم شوخی است ( شوخی های یدی )
It is no joke . این شوخی ندارد ( شوخی نیست )
facetiousness شوخی
humoring شوخی
facetiae شوخی
larks شوخی
humorousness شوخی
prank شوخی
pranks شوخی
sportiveŠetc شوخی کن
in play به شوخی
in a sober earnest بی شوخی
jest شوخی
lark شوخی
gamesomeness شوخی
jestingly به شوخی
jocosity شوخی
funny bones شوخی
jocundly با شوخی
funny bone شوخی
frolicsomeness شوخی
game شوخی
raillery شوخی
waggery شوخی
lightsomeness شوخی
fun شوخی
jests شوخی
jink شوخی
bon mot شوخی
funniment شوخی
drollery شوخی
humoured شوخی
humour شوخی
humors شوخی
humored شوخی
joke شوخی
good humouredly به شوخی
joked شوخی
jokes شوخی
joking شوخی
persiflage شوخی
humouring شوخی
for fun به شوخی
humours شوخی
his joke fell f. شوخی اونگرفت
sported بازی شوخی
sports بازی شوخی
practical joke شوخی یدی
practical joke شوخی عملی
Joking apart, ... <idiom> جدای از شوخی، ...
Joking aside. <idiom> شوخی به کنار.
jokingly شوخی کنان
jocular شوخی امیز
horseplay شوخی خرکی
floppy ear خرگوش [به شوخی]
lop ear خرگوش [به شوخی]
practical jokes شوخی عملی
jocoserious شوخی و جدی
practical jokes شوخی یدی
A flat joke . شوخی بی نمک
sport بازی شوخی
jink لطفه شوخی
rag [British E] شوخی با آزار
sprees شوخی سرخوشی
humor شوخی خوشمزگی
tease شوخی با آزار
humoursome شوخی امیز
jocularly از روی شوخی
sportiveŠetc شوخی امیز
prankful شوخی امیز
pranks شوخی خرکی
facetiously ازروی شوخی
humorous شوخی امیز
Joking apart. <idiom> شوخی به کنار.
inexpressibles بزبان شوخی
indispensables بزبان شوخی
prank شوخی خرکی
friskiness فرحناکی شوخی
hand play شوخی بادست
randan مستی شوخی
gagman شوخی کننده
spree شوخی سرخوشی
all joking aside شوخی بکنار
jesting a شوخی بکنار
quiz شوخی پرسش و ازمون
shavie شوخی گوشه دار
gaff شوخی فریبنده حیله
prandial واژه شوخی امیز
frolicsomely از روی وجد و شوخی
quizzes شوخی پرسش و ازمون
hob شوخی فریب امیز
curvet شوخی جست وخیز
gagger شوخی کننده بذله گو
witticism شوخی لطیفه گویی
gigs شوخی خنده دار
waggery شوخی شیطنت امیز
hobs شوخی فریب امیز
gig شوخی خنده دار
witticisms شوخی لطیفه گویی
practical joke شوخی انجام دادنی
and now to be serious دیگر شوخی بکنار
pranks شوخی امیخته بافریب
facetious اهل شوخی بیجا
Dirty jokes . شوخی های رکیک
prank شوخی امیخته بافریب
fay شوخی توهین امیزکردن
repartee جواب شوخی امیز
hoaxes شوخی فریب امیز
pleasantries بذله گویی شوخی
pleasantry بذله گویی شوخی
It cannot be trifled with . It is no joking matter. شوخی بردار نیست
Try to be serious for a change . شوخی رابگذار کنار
bob سرزنش یا طعنه شوخی
jocose شوخی امیز فکاهی
bobbing سرزنش یا طعنه شوخی
bobs سرزنش یا طعنه شوخی
practical jokes شوخی انجام دادنی
humbugs شوخی فریب امیز
jocosely شوخی امیز فکاهی
hoax شوخی فریب امیز
Joking apart. از شوخی گذشته ( جدی )
humbug شوخی فریب امیز
fun شوخی امیز مفرح
damage خسارت [شوخی] [اصطلاح روزمره]
damage زیان [شوخی] [اصطلاح روزمره]
prankish مربوط به شوخی خرکی یاشیطنت
damage ضرر [شوخی] [اصطلاح روزمره]
to take something as a joke چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
prankster کسیکه شوخی زننده کند
A sI'lly joke. A feeble (flat) joke. شوخی خنک وبی مزه
Get out of town! <idiom> شوخی میکنی؟ [اصطلاح روزمره]
damage آسیب [شوخی] [اصطلاح روزمره]
pranksters کسیکه شوخی زننده کند
damage صدمه [شوخی] [اصطلاح روزمره]
He cant take a joke . he has no sense of humour. شوخی سرش نمی شود
jape شوخی دست انداختن شخص
he can't take a joke شوخی سرش نمی شود
banter شوخی کنایه دار خوشمزگی
to poke fun at any one با شوخی یا مسخره کسیرابستوه اوردن
wisecracks حرف کنایه دار یا شوخی امیز
wisecrack حرف کنایه دار یا شوخی امیز
ploy حقه [شوخی آمیز] [اصطلاح روزمره]
shtick کلک [شوخی آمیز] [اصطلاح روزمره]
I mean business. I mean it. شوخی نمی کنم جدی می گویم
He is humorous (jovial). آدم شوخی است ( شوخ طبع )
You must be joking (kidding). شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
play a joke حیله شوخی امیز بکار بردن
ploy کلک [شوخی آمیز] [اصطلاح روزمره]
shtick حقه [شوخی آمیز] [اصطلاح روزمره]
Have ones tongue in ones cheek. محض شوخی ( حرف غیر جدی ) گفتن
april fool شوخی هاو دروغهای مرسوم در این روز
I was not serious , it was meant as a jock . جدی نمی گفتم مقصودم شوخی بود
persiflage شوخی کنایه دار دست انداختن کسی
rookie تازه کار [بویژه در پلیس یا ارتش ] [اصطلاح شوخی]
wisecracker کسیکه حرف کنایه داریا شوخی امیز میزند
by the holy poker سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com