English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (19 milliseconds)
English Persian
outroll شکست دادن حریف
shut down شکست دادن حریف
Search result with all words
dump شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
hole فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole job شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot شکست دادن حریف با شروع بهتر
wipe out شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
Other Matches
outclassing شکست فاحش حریف
outclassed شکست فاحش حریف
outclass شکست فاحش حریف
outclasses شکست فاحش حریف
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
defeated شکست دادن
trounce شکست دادن
defeating شکست دادن
trounced شکست دادن
defeat شکست دادن
to lay prostrate شکست دادن
trounces شکست دادن
trouncing شکست دادن
checkmate شکست دادن
defeats شکست دادن
outgeneral شکست دادن
to f.down شکست دادن
skunk شکست دادن
get the better of (someone) <idiom> شکست دادن
knock out شکست دادن
to put to the worse شکست دادن
smite شکست دادن
set down شکست دادن
smites شکست دادن
skunks شکست دادن
smiting شکست دادن
rout کاملا شکست دادن
crush شکست دادن پیروزشدن بر
crushed شکست دادن پیروزشدن بر
crushes شکست دادن پیروزشدن بر
routs کاملا شکست دادن
routed کاملا شکست دادن
to cause the downfall of somebody [something] کسی [چیزی] را شکست دادن
tp put to rout شکست دادن وپراکنده ساختن
floors بزمین زدن شکست دادن
drub چوب زدن شکست دادن
to bring down somebody [something] کسی [چیزی] را شکست دادن
worst شکست دادن وخیم شدن
smash شکست دادن درهم شکستن
vanquishes پیروز شدن بر شکست دادن
whop بطور قاطع شکست دادن
vanquishing پیروز شدن بر شکست دادن
shellack شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
worst- شکست دادن وخیم شدن
floored بزمین زدن شکست دادن
shellac شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
vanquish پیروز شدن بر شکست دادن
floor بزمین زدن شکست دادن
vanquished پیروز شدن بر شکست دادن
bite the dust <idiom> از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
smashes شکست دادن درهم شکستن
to eat somebody alive کسی را کاملا شکست دادن
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
deceive فریب دادن حریف
deceives فریب دادن حریف
jink فریب دادن حریف
deceiving فریب دادن حریف
deceived فریب دادن حریف
to show somebody up [in a competition] کسی را شکست دادن [در مسابقه ورزشی]
larrup کتک جانانه زدن شکست فاحش دادن
matches وصلت دادن حریف کسی بودن
match وصلت دادن حریف کسی بودن
face dodge گول زدن حریف با تظاهر به پاس دادن
headmen پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
headman پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
try کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
tries کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
protection سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
parallax پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
atmospheric refraction شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
unsuccessfully شکست
loss شکست
fall شکست
break شکست
flopper شکست
breaks شکست
unsuccessful شکست
deflections شکست
prosternation شکست
defeats شکست
defeating شکست
defeat شکست
deflection شکست
defeated شکست
three successive defeats سه شکست پی در پی
flunk شکست
failures شکست
defeature شکست
miscarriages شکست
flunks شکست
flunking شکست
flunked شکست
plumper شکست
unsuccess شکست
refraction شکست
set back شکست
defeasance شکست
breakages شکست
failure شکست
gaps شکست
gap شکست
miscarriage شکست
breakage شکست
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
flop شکست خوردن
failures شکست ورشکستگی
turkeys شکست خورده
turkey شکست خورده
failure شکست ورشکستگی
index of refraction ضریب شکست
he received a broken hand دستش شکست
failure شکست خورده
incomplete breakdown شکست جزئی
concede قبول شکست
conceded قبول شکست
concedes قبول شکست
conceding قبول شکست
fracture شکست ترک
fractured شکست ترک
fractures شکست ترک
fracturing شکست ترک
to sustain a defeat شکست خوردن
to suffer a reverse شکست خوردن
letdown نومیدی شکست
impluse breakdown شکست ضربهای
letdowns نومیدی شکست
to have the worse شکست خوردن
failures شکست خورده
incomplete breakdown شکست ناقص
failure of negotiations شکست مذاکرات
faults شکست زمین
refractive power قدرت شکست
refractometer شکست سنج
invincible شکست ناپذیر
failure by rupture شکست برشی
insuperability شکست ناپذیری
fracturable قابل شکست
faulted شکست زمین
fault شکست زمین
refraction of light شکست نور
refractive index ضریب شکست
defeatism اعتراف به شکست
defeatism شکست گرایی
flopped شکست خوردن
flopping شکست خوردن
flops شکست خوردن
failed شکست خوردن
fails شکست خوردن
underdogs سگ شکست خورده
underdog سگ شکست خورده
inexpugnable شکست نا پذیر
he broke his neck necessity گردنش شکست
fail شکست خوردن
terrestrial refraction شکست زمینی
invincibility شکست ناپذیری
craven شکست خورده
to be defected شکست خوردن
flunks شکست خوردن
flunking شکست خوردن
flunked شکست خوردن
flunk شکست خوردن
the ship was wrecked کشتی شکست
stickit شکست خورده
zener breakdown شکست زنری
electric break down شکست الکتریکی
upsetting شکست غیرمنتظره
fiascos شکست مفتضحانه
upsets شکست غیرمنتظره
upset شکست غیرمنتظره
bomb شکست فاحش
dielectric strength استحکام شکست
double refraction شکست مضاعف
vanquishable شکست پذیر
unstart شکست ناپایدار
birefringence شکست مضاعف
fall through <idiom> شکست خوردن
sure-fire شکست ناپذیر
atmospheric refraction شکست جوی
yield point نقطه شکست
business failure شکست تجاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com