English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (26 milliseconds)
English Persian
wipe out شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
Other Matches
shut down شکست دادن حریف
outroll شکست دادن حریف
hole shot شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole job شکست دادن حریف با شروع بهتر
try کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
tries کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
dump شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
outclassed شکست فاحش حریف
outclass شکست فاحش حریف
outclasses شکست فاحش حریف
outclassing شکست فاحش حریف
burn امتیاز گرفتن از حریف
burns امتیاز گرفتن از حریف
hole فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
blankest ممانعت از امتیاز گیری حریف
blank ممانعت از امتیاز گیری حریف
magna cum laude با امتیاز زیاد
stroke hole بخشی از بازی گلف که درانجا امتیاز اضافی به حریف ضعیف داده میشود
bye صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
loop drive ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
lawn bowling point یک امتیاز برای رساندن گوی خود به گوی جک نزدیکتر ازگوی حریف
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to lay prostrate شکست دادن
outgeneral شکست دادن
defeat شکست دادن
trounce شکست دادن
defeated شکست دادن
smites شکست دادن
knock out شکست دادن
smite شکست دادن
trounces شکست دادن
to f.down شکست دادن
to put to the worse شکست دادن
set down شکست دادن
get the better of (someone) <idiom> شکست دادن
trouncing شکست دادن
skunk شکست دادن
skunks شکست دادن
smiting شکست دادن
trounced شکست دادن
defeats شکست دادن
checkmate شکست دادن
defeating شکست دادن
odd امتیاز دادن
oddest امتیاز دادن
awarding of points امتیاز دادن
odder امتیاز دادن
routs کاملا شکست دادن
routed کاملا شکست دادن
crushed شکست دادن پیروزشدن بر
crush شکست دادن پیروزشدن بر
rout کاملا شکست دادن
crushes شکست دادن پیروزشدن بر
handicaps امتیاز دادن اشکال
handicap امتیاز دادن اشکال
to cause the downfall of somebody [something] کسی [چیزی] را شکست دادن
smash شکست دادن درهم شکستن
to bring down somebody [something] کسی [چیزی] را شکست دادن
worst شکست دادن وخیم شدن
shellac شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
bite the dust <idiom> از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
shellack شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
whop بطور قاطع شکست دادن
worst- شکست دادن وخیم شدن
floors بزمین زدن شکست دادن
floored بزمین زدن شکست دادن
smashes شکست دادن درهم شکستن
to eat somebody alive کسی را کاملا شکست دادن
tp put to rout شکست دادن وپراکنده ساختن
vanquished پیروز شدن بر شکست دادن
vanquish پیروز شدن بر شکست دادن
vanquishing پیروز شدن بر شکست دادن
floor بزمین زدن شکست دادن
drub چوب زدن شکست دادن
vanquishes پیروز شدن بر شکست دادن
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
lincense اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
investitures سرمایه گذاری دادن امتیاز
investiture سرمایه گذاری دادن امتیاز
deceived فریب دادن حریف
deceiving فریب دادن حریف
deceives فریب دادن حریف
deceive فریب دادن حریف
jink فریب دادن حریف
to show somebody up [in a competition] کسی را شکست دادن [در مسابقه ورزشی]
larrup کتک جانانه زدن شکست فاحش دادن
lodd of down از دست دادن امتیاز فرود به علت پنالتی
matches وصلت دادن حریف کسی بودن
match وصلت دادن حریف کسی بودن
face dodge گول زدن حریف با تظاهر به پاس دادن
headman پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
headmen پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
overtime وقت نامحدودپس از تساوی در امتیاز 41برای کسب دو امتیاز
par in پایان دادن بازی گلف با کسب امتیاز استاندارد در بخشهای باقیمانده
handicap امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicaps امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
goal light چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
protection سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
overrate زیاد اهمیت دادن به
to put it on زیاد لعابش دادن
wiredraw زیاد طول دادن
overrated زیاد اهمیت دادن به
overrating زیاد اهمیت دادن به
slashed تخفیف زیاد دادن
slash تخفیف زیاد دادن
slashes تخفیف زیاد دادن
overrates زیاد اهمیت دادن به
overcolour زیاد اب وروغن دادن
pump handle زیاد تکان دادن
slaughters تخفیف زیاد دادن
overcolour زیاد لعاب دادن
over expose زیاد روشنایی دادن
luxuriating اب وتاب زیاد دادن
luxuriates اب وتاب زیاد دادن
slaughtered تخفیف زیاد دادن
slaughter تخفیف زیاد دادن
luxuriate اب وتاب زیاد دادن
luxuriated اب وتاب زیاد دادن
to space out زیاد فاصله دادن گشادترکردن
enlarge توسعه دادن زیاد بحث کردن
overset زینت دادن زیاد بار کردن
anneal حرارت زیاد دادن و بعد سردکردن
slash تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarges توسعه دادن زیاد بحث کردن
slashes تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
overbear مغلوب کردن زیاد میوه دادن
enlarging توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged توسعه دادن زیاد بحث کردن
fuse آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
fused آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
parallax پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
highest دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highs دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
religionize دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
rugby point امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
atmospheric refraction شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
miscarriage شکست
unsuccessfully شکست
loss شکست
failure شکست
unsuccessful شکست
flunked شکست
flunk شکست
flunking شکست
failures شکست
gaps شکست
gap شکست
deflections شکست
flunks شکست
three successive defeats سه شکست پی در پی
prosternation شکست
deflection شکست
fall شکست
miscarriages شکست
set back شکست
refraction شکست
defeated شکست
unsuccess شکست
defeat شکست
break شکست
breaks شکست
defeature شکست
plumper شکست
defeats شکست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com