Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
tp put to rout
شکست دادن وپراکنده ساختن
Other Matches
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
trouncing
شکست دادن
defeating
شکست دادن
smite
شکست دادن
get the better of (someone)
<idiom>
شکست دادن
smites
شکست دادن
smiting
شکست دادن
knock out
شکست دادن
defeats
شکست دادن
checkmate
شکست دادن
skunk
شکست دادن
trounces
شکست دادن
trounced
شکست دادن
trounce
شکست دادن
to put to the worse
شکست دادن
to f.down
شکست دادن
outgeneral
شکست دادن
defeat
شکست دادن
defeated
شکست دادن
set down
شکست دادن
to lay prostrate
شکست دادن
skunks
شکست دادن
crushed
شکست دادن پیروزشدن بر
crushes
شکست دادن پیروزشدن بر
outroll
شکست دادن حریف
crush
شکست دادن پیروزشدن بر
rout
کاملا شکست دادن
routs
کاملا شکست دادن
routed
کاملا شکست دادن
shut down
شکست دادن حریف
to eat somebody alive
کسی را کاملا شکست دادن
floored
بزمین زدن شکست دادن
floor
بزمین زدن شکست دادن
vanquished
پیروز شدن بر شکست دادن
floors
بزمین زدن شکست دادن
vanquishes
پیروز شدن بر شکست دادن
shellack
شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
worst
شکست دادن وخیم شدن
to cause the downfall of somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را شکست دادن
to bring down somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را شکست دادن
vanquishing
پیروز شدن بر شکست دادن
drub
چوب زدن شکست دادن
whop
بطور قاطع شکست دادن
smash
شکست دادن درهم شکستن
vanquish
پیروز شدن بر شکست دادن
bite the dust
<idiom>
از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
smashes
شکست دادن درهم شکستن
worst-
شکست دادن وخیم شدن
shellac
شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
to show somebody up
[in a competition]
کسی را شکست دادن
[در مسابقه ورزشی]
hole job
شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
wipe out
شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
larrup
کتک جانانه زدن شکست فاحش دادن
forms
تشکیل دادن ساختن
form
تشکیل دادن ساختن
formed
تشکیل دادن ساختن
modifies
تغییر دادن معتدل ساختن
polarising
قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarizes
قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarizing
قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarised
قطبش دادن دوقطبی ساختن
make over
انتقال دادن دوباره ساختن
accredit
معتبر ساختن اختیار دادن
polarize
قطبش دادن دوقطبی ساختن
to a oneself to
ساختن احوال خودراوفق دادن
varies
متنوع ساختن تنوع دادن به
to make over
انتقال دادن دوباره ساختن
vary
متنوع ساختن تنوع دادن به
accredits
معتبر ساختن اختیار دادن
modifying
تغییر دادن معتدل ساختن
polarises
قطبش دادن دوقطبی ساختن
accrediting
معتبر ساختن اختیار دادن
modify
تغییر دادن معتدل ساختن
put away
مردود ساختن طلاق دادن
imparts
سهم دادن بهره مند ساختن
impart
سهم دادن بهره مند ساختن
imparting
سهم دادن بهره مند ساختن
imparted
سهم دادن بهره مند ساختن
parallax
پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
dump
شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
counterpose
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
atmospheric refraction
شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
holes
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
images
مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
unsuccessful
شکست
flopper
شکست
breakage
شکست
break
شکست
loss
شکست
defeats
شکست
deflection
شکست
unsuccessfully
شکست
deflections
شکست
breakages
شکست
flunking
شکست
defeating
شکست
defeated
شکست
failure
شکست
flunk
شکست
flunked
شکست
flunks
شکست
breaks
شکست
defeature
شکست
defeasance
شکست
failures
شکست
defeat
شکست
gap
شکست
unsuccess
شکست
plumper
شکست
miscarriages
شکست
refraction
شکست
prosternation
شکست
set back
شکست
miscarriage
شکست
fall
شکست
gaps
شکست
three successive defeats
سه شکست پی در پی
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
flop
شکست خوردن
cry uncle
<idiom>
پذیرش شکست
fall flat
<idiom>
شکست خوردن
yield point
نقطه شکست
fall through
<idiom>
شکست خوردن
refractometer
شکست سنج
letdown
نومیدی شکست
to have the worse
شکست خوردن
letdowns
نومیدی شکست
flopped
شکست خوردن
flopping
شکست خوردن
conceded
قبول شکست
to sustain a defeat
شکست خوردن
concede
قبول شکست
line breake relay
رله شکست خط
fiascos
شکست مفتضحانه
concedes
قبول شکست
fiasco
شکست مفتضحانه
conceding
قبول شکست
flops
شکست خوردن
zener breakdown
شکست زنری
sure-fire
شکست ناپذیر
break down voltage
ولتاژ شکست
business failure
شکست تجاری
flunking
شکست خوردن
break proof
ازمایش شکست
flunked
شکست خوردن
lose out
شکست خوردن
flunk
شکست خوردن
breaking capacity
فرفیت شکست
breaking down pass
کالیبر شکست
the ship was wrecked
کشتی شکست
terrestrial refraction
شکست زمینی
refraction of light
شکست نور
breaking down roll
نورد شکست
to be defected
شکست خوردن
flunks
شکست خوردن
refractive power
قدرت شکست
bombed
شکست فاحش
failure
شکست خورده
fractured
شکست ترک
breaking point
نقطهی شکست
fractures
شکست ترک
fracturing
شکست ترک
failure
شکست ورشکستگی
angle of refraction
زاویه شکست
atmospheric refraction
شکست جوی
underdog
سگ شکست خورده
birefringence
شکست مضاعف
point of fracture
نقطه شکست
underdogs
سگ شکست خورده
refractive index
ضریب شکست
failed
شکست خوردن
turkeys
شکست خورده
bomb
شکست فاحش
fails
شکست خوردن
fracture
شکست ترک
craven
شکست خورده
bombed out
شکست فاحش
bombs
شکست فاحش
faults
شکست زمین
faulted
شکست زمین
fail
شکست خوردن
electric break down
شکست الکتریکی
turkey
شکست خورده
vanquishable
شکست پذیر
fracturable
قابل شکست
he broke his neck necessity
گردنش شکست
defeatism
اعتراف به شکست
unstart
شکست ناپایدار
defeatism
شکست گرایی
reflection
شکست نور
slip up
شکست خوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com