Dictiornary-Farsi | شکست دوبل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
double refraction	شکست دوبل


Other Matches

double squirrel cage motor	موتور قفس سنجابی دوبل موتور با شیار دوبل
parallax	پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
duple	دوبل
double frequency	فرکانس دوبل
twin lever	اهرم دوبل
double-checks	کیش دوبل
double-checking	کیش دوبل
double-checked	کیش دوبل
double-check	کیش دوبل
double check	کیش دوبل
double	بازی دوبل
doubled	بازی دوبل
doubled up	بازی دوبل
double integral	انتگرال دوبل
double belt	تسمه دوبل
push and pull lever	اهرم دوبل
doubles	بازی دوبل
dual capacitor	خازن دوبل
double vee guide	راهنمای وی دوبل
double u butt weld	جوش لب به لب یو دوبل
double u butt joint	اتصال لب به لب یو دوبل
dual tire	لاستیک دوبل
double seam	درز دوبل
double refraction	انکسار دوبل
double knot	گره دوبل
double entry bookkeeping	حسابداری دوبل
double bottoms	ناو کف دوبل
fours	مسابقه دوبل
double amplitude	دامنه دوبل
twin conductor	هادی دوبل
double acting fuse	فیوز دوبل
double diode	دیود دوبل
atmospheric refraction	شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
dual crank	میل لنگ دوبل
double entry	سیستم دفترداری دوبل
double i butt weld	جوش درزی ای دوبل
double integration method	روش انتگرال دوبل
double bank radial engine	موتور ستارهای دوبل
double tandem engine	موتور سری دوبل
double three spindle machine	دستگاه سه هرزگردی دوبل
double knee	لوله زانویی دوبل
double flanged seam	درز- لبه دوبل
double flanged butt joint	اتصال لب به لب- لبه دوبل
double earth fault	اتصال زمین دوبل
double dribble	خطای دوبل در بسکتبال
double accumulator switch	کلید انباره دوبل
indenture	دوبل کردن قرارداد
double rotor motor	موتور با رتور دوبل
double delta connection	اتصال مثلث دوبل
polyphase earth	اتصال زمین دوبل
duplex fixed bed miller	دستگاه فرز دوبل
double angle milling cutter	دستگاه فرز زاویه دوبل
double four spindle machine	دستگاه چهار هرزگردی دوبل
double thrust ball bearing	بلبرینگ با فشار محوری دوبل
double keyway broach	مته دستی با جا خار دوبل
double track railway bridge	پل راه اهن باسکوی دوبل
double multiple disc clutch	کلاج چند صفحه- دوبل
double thrust bearing	یاطاقان با فشار محوری دوبل
double helical gear	چرخ دندانه مارپیچی دوبل
double two high rolling mill	دستگاه نورد مضاعف دوبل
adjustable double endwrench	آچار شش گوش قابل تنظیم دوبل
double frame hobbing machine	دستگاه فرز غلطکی با قاب دوبل
double accentric press	پرس خارج از مرکز بایاطاقان دوبل
double squirrel cage	موتور با رتور قفس سنجابی دوبل
service line	خط مرزی روی زمین در بازی اسکواش دوبل
duplex operation	کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
double base diode	دیود- بیس دوبل ترانزیستور یونی- جانکشن
up and back	بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
credits	ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
crediting	ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credited	ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credit	ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
alley	حاشیه اضافی زمین تنیس دربازی دوبل مسیر معمولی گوی بولینگ
alleys	حاشیه اضافی زمین تنیس دربازی دوبل مسیر معمولی گوی بولینگ
alleyways	حاشیه اضافی زمین تنیس دربازی دوبل مسیر معمولی گوی بولینگ
flopper	شکست
miscarriages	شکست
gap	شکست
gaps	شکست
failures	شکست
flunk	شکست
flunked	شکست
breakage	شکست
flunking	شکست
breakages	شکست
flunks	شکست
defeature	شکست
defeasance	شکست
unsuccessful	شکست
fall	شکست
miscarriage	شکست
unsuccessfully	شکست
deflection	شکست
breaks	شکست
three successive defeats	سه شکست پی در پی
defeat	شکست
defeated	شکست
set back	شکست
defeating	شکست
break	شکست
deflections	شکست
refraction	شکست
plumper	شکست
loss	شکست
unsuccess	شکست
defeats	شکست
prosternation	شکست
failure	شکست
failure of negotiations	شکست مذاکرات
blow one's own horn <idiom>	شکست درچیزی
outgeneral	شکست دادن
come a cropper <idiom>	شکست خوردن
cry uncle <idiom>	پذیرش شکست
lose out	شکست خوردن
line breake relay	رله شکست خط
knock out	شکست دادن
fall through <idiom>	شکست خوردن
fall flat <idiom>	شکست خوردن
atmospheric refraction	شکست جوی
birefringence	شکست مضاعف
break down voltage	ولتاژ شکست
break proof	ازمایش شکست
breaking capacity	فرفیت شکست
breaking down pass	کالیبر شکست
breaking down roll	نورد شکست
business failure	شکست تجاری
get the better of (someone) <idiom>	شکست دادن
dielectric strength	استحکام شکست
point of fracture	نقطه شکست
sure-fire	شکست ناپذیر
breaking point	نقطهی شکست
zener breakdown	شکست زنری
to f.down	شکست دادن
to be defected	شکست خوردن
he received a broken hand	دستش شکست
the ship was wrecked	کشتی شکست
terrestrial refraction	شکست زمینی
he broke his neck necessity	گردنش شکست
stickit	شکست خورده
fracturable	قابل شکست
refractive index	ضریب شکست
set down	شکست دادن
failure by rupture	شکست برشی
electric break down	شکست الکتریکی
refractometer	شکست سنج
index of refraction	ضریب شکست
to put to the worse	شکست دادن
double refraction	شکست مضاعف
yield point	نقطه شکست
wash out	شکست مردود
vincible	شکست خوردنی
vanquishable	شکست پذیر
invincibility	شکست ناپذیری
insuperability	شکست ناپذیری
unstart	شکست ناپایدار
inexpugnable	شکست نا پذیر
refraction of light	شکست نور
to lay prostrate	شکست دادن
incomplete breakdown	شکست جزئی
incomplete breakdown	شکست ناقص
impluse breakdown	شکست ضربهای
to sustain a defeat	شکست خوردن
to suffer a reverse	شکست خوردن
to have the worse	شکست خوردن
refractive power	قدرت شکست
angle of refraction	زاویه شکست
letdowns	نومیدی شکست
underdog	سگ شکست خورده
reflection	شکست نور
fracture	شکست ترک
fractured	شکست ترک
fractures	شکست ترک
fracturing	شکست ترک
upsetting	شکست غیرمنتظره
underdogs	سگ شکست خورده
flunk	شکست خوردن
craven	شکست خورده
bomb	شکست فاحش
flunks	شکست خوردن
bombed	شکست فاحش
flunking	شکست خوردن
bombed out	شکست فاحش
flunked	شکست خوردن
bombs	شکست فاحش
upsets	شکست غیرمنتظره
upset	شکست غیرمنتظره
trouncing	شکست دادن
slip-ups	شکست خوردن
slip-up	شکست خوردن
failure	شکست ورشکستگی
slip up	شکست خوردن
failure	شکست خورده
failures	شکست ورشکستگی
failures	شکست خورده
skunks	شکست دادن
losing	شکست خوردن
trounces	شکست دادن
trounced	شکست دادن
trounce	شکست دادن
defeated	شکست دادن