Dictiornary-Farsi | شکست ناپذیر مغلوب نشدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
unbeatable	شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
insuperable	شکست ناپذیر مغلوب نشدنی


Other Matches

unconquerable	شکست ناپذیر مغلوب نشده
invincible	مغلوب نشدنی
invictive	مغلوب نشدنی
unbeaten	شکست نخورده مغلوب نشده
irreparable	مرمت ناپذیر خوب نشدنی
incorrigible	بهبودی ناپذیر درست نشدنی
drainless	پایان ناپذیر تمام نشدنی
invincible	شکست ناپذیر
sure-fire	شکست ناپذیر
invincibly	بطور شکست ناپذیر
invulnerable	شکست ناپذیر رویین تن
invulnerably	بطور شکست ناپذیر
insuperably	بطور شکست ناپذیر
waisting	کاهش موضعی قطر ناشی ازجریان برگشت ناپذیر حاصل از تنش در نقطه شکست
insupressive	پامال نشدنی موقوف نشدنی
incondensable	خلاصه نشدنی تغلیظ نشدنی
unappeasable	اقناع نشدنی راضی نشدنی
inconsumable	سوخته نشدنی تمام نشدنی
incorrodible	خورده نشدنی سائیده نشدنی
invulnerable	زخم ناپذیر اسیب ناپذیر
immedicable	درمان ناپذیر بهبود ناپذیر
parallax	پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
beaten	مغلوب
conquered	مغلوب
vanquish	مغلوب ساختن
to put to the w	مغلوب کردن
superable	مغلوب شدنی
KO	مغلوب کردن
KO's	مغلوب کردن
defeat	مغلوب ساختن
vanquishing	مغلوب ساختن
conquerable	مغلوب شدنی
defeating	مغلوب ساختن
defeats	مغلوب ساختن
defeated	مغلوب ساختن
things were at the	مغلوب کردن
vanquishes	مغلوب ساختن
beat	مغلوب کردن
beats	مغلوب کردن
vanquished	مغلوب ساختن
trumps	مغلوب ساختن پیشی جستن
overcoming	پیروز شدن بر مغلوب ساختن
overcomes	پیروز شدن بر مغلوب ساختن
overcome	پیروز شدن بر مغلوب ساختن
licked	تازیانه زدن مغلوب کردن
lick	تازیانه زدن مغلوب کردن
hit and miss	گاهی موفق وگاهی مغلوب
trump	مغلوب ساختن پیشی جستن
licks	تازیانه زدن مغلوب کردن
to bring down somebody [something]	کسی [چیزی] را مغلوب ساختن
get the worst of <idiom>	رنج بردن ،مغلوب شدن
to cause the downfall of somebody [something]	کسی [چیزی] را مغلوب ساختن
overbear	مغلوب کردن زیاد میوه دادن
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
hologynic	منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
atmospheric refraction	شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
irresoluble	اب نشدنی
inextricable	حل نشدنی
infeasible	نشدنی
indissoluble	اب نشدنی
irresolvable	حل نشدنی
inductile	خم نشدنی
insolvable	حل نشدنی
inexecutable <adj.>	نشدنی
indissoluble	حل نشدنی
indiminishable	کم نشدنی
impracticable <adj.>	نشدنی
impalpability	حس نشدنی
impractical	نشدنی
insoluble	حل نشدنی
unfeasible <adj.>	نشدنی
incodensable	منقبض نشدنی
of proof	سوراخ نشدنی
never to be forgotten	فراموش نشدنی
inexorable	تسلیم نشدنی
next to impossible	تقریبا نشدنی
inburnt	پاک نشدنی
incalculable	شمرده نشدنی
non-starter	کار نشدنی
inapplicable	اجرا نشدنی
inapproachable	نزدیک نشدنی
nonrecurring	تجدید نشدنی
incognizable	شناخته نشدنی
invisible	دیده نشدنی
non-starters	کار نشدنی
indistributable	تقسیم نشدنی
unflappable	مایوس نشدنی
indefectible	خراب نشدنی
indigestive	هضم نشدنی
quenchless	خاموش نشدنی
inseparable	جدا نشدنی
indefeasible	الغاء نشدنی
ineligible	شامل نشدنی
insoluble	ماده حل نشدنی
ineffaceable	پاک نشدنی
incompressible	فشرده نشدنی
inconvincible	متقاعد نشدنی
inconvincible	ملزم نشدنی
indeclinable	صرف نشدنی
indecomposable	فاسد نشدنی
indocile	رام نشدنی
indefeasibility	الغاء نشدنی
haunting	فراموش نشدنی
indiscernible	دیده نشدنی
never say die	رام نشدنی
infrangible	خرد نشدنی
an inflexible rod of iron	میل خم نشدنی
an impossible act	کار نشدنی
irrefragable	تسلیم نشدنی
irrelievable	رها نشدنی
impenetrable	داخل نشدنی
impenetrable	سوراخ نشدنی
inextinguishable	خاموش نشدنی
irremovable	معزول نشدنی
impalpable	لمس نشدنی
impracticable	اجراء نشدنی
irradicable	ریشه کن نشدنی
immiscible	امیخته نشدنی
infusible	گداخته نشدنی
insatiability	اقناع نشدنی
insolubility	حل نشدنی ناگذاری
insolubly	بطور حل نشدنی
infintesimal	جزخرد نشدنی
incommutable	سبک نشدنی
illegibility	خوانده نشدنی
insuppresible	موقوف نشدنی
immiscible	مخلوط نشدنی
intractile	کشیده نشدنی
irresoluble	رها نشدنی ول
inexhaustibility	تهی نشدنی
impierceable	سوراخ نشدنی
insatiate	سیر نشدنی
insatiably	سیر نشدنی
insatiable	سیر نشدنی
unforgettable	فراموش نشدنی
imperishable	فاسد نشدنی
implacability	نرم نشدنی
unprintable	چاپ نشدنی
implacability	ارام نشدنی
impregnability	تسخیر نشدنی
irresuscitable	زنده نشدنی
tameless	رام نشدنی
unmanageable	رام نشدنی
intractable	رام نشدنی
inexecutable	اجرا نشدنی
insurmountable	بر طرف نشدنی
incorruptible	فاسد نشدنی
indefinably	توصیف نشدنی
indefinable	توصیف نشدنی
indefatigable	خسته نشدنی
ineradicable	قلع نشدنی
ineradicable	ریشه کن نشدنی
unrelenting	تسلیم نشدنی
inexorable	نرم نشدنی
irretractile	جمع نشدنی
inexecutable <adj.>	انجام نشدنی
imperceptible	دیده نشدنی
unfailing	تمام نشدنی
impracticable <adj.>	انجام نشدنی
irrepressible	خوابانده نشدنی
unerring	اشتباه نشدنی
imperforable	سوراخ نشدنی
unfeasible <adj.>	انجام نشدنی
indelible	پاک نشدنی
irrepressible	مطیع نشدنی
indomitable	رام نشدنی
inviolate	غصب نشدنی
impossible	امکان نا پذیر نشدنی
nonerasable storage	حافظه پاک نشدنی
an inseparable prefix	سر واژه جدا نشدنی
inalienable	محروم نشدنی لایتجزا
indelibly	بطور پاک نشدنی
ineffaceably	بطور پاک نشدنی
immiscibility	حالت مخلوط نشدنی
unequivocal	صریح اشتباه نشدنی
unequivocally	صریح اشتباه نشدنی
nonerasable storage	انباره پاک نشدنی
illimitable	نامحدود محدود نشدنی
infintesimal	کوچک خرد نشدنی
inseparably	بطور جدا نشدنی
noninterchanging states	حالتهای تعویض نشدنی
nonperishable items	اقلام فاسد نشدنی
irreconcilable	جور نشدنی ناسازگار
unmanagesble	رام نشدنی شرور
indomitably	بطور رام نشدنی
insuppresible	نخواباندنی پامال نشدنی
irredeemable	باز خرید نشدنی
indissoluble	منحل نشدنی ماندگار
indelible	محو نشدنی ماندگار
impregnability	استواری ابستن نشدنی
indelibility	پاک نشدنی بودن
ireversible	دگرگون نشدنی بر نگشتنی
indissolubly	بطور منحل نشدنی
irreducible	ناکاستنی ساده نشدنی
inextinguishably	بطور خاموش نشدنی
intractably	بطور رام نشدنی
prohibited risk	خطر بیمه نشدنی
incalculably	بطور شمرده نشدنی
irremovable	برداشته نشدنی ثابت
irrecoverably	بطور وصول نشدنی