English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
temper brittleness شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
Other Matches
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
fragility شکنندگی
brittleness شکنندگی
frangibility شکنندگی
friability شکنندگی
hardness شکنندگی
ricketiness شکنندگی
cold short شکنندگی در سرما
cold shortness سرد شکنندگی
embrittlement by aging شکنندگی با کهنگی
hot shortness شکنندگی حرارتی
red shortness شکنندگی- سرخ
cold brittleness شکنندگی سرد
brittle temperature دمای شکنندگی
precipitation brittleness شکنندگی رسوبی
brittle point نقطه شکنندگی
brittleness temperature دمای شکنندگی
brittleness تردی و شکنندگی
blue brittleness شکنندگی ابی رنگ
hot brittleness قابلیت شکنندگی گرم
hot shorteness شکنندگی حاصل از گرما
ferrous sulfate دندانه آهن [جهت تولید رنگ های تیره تر و کاهش تردی و شکنندگی الیاف پشم]
to anneal سخت کردن [روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی] [فلزات] [مهندسی]
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
pot annealing بازپخت
tempering بازپخت
annacal بازپخت
anneal بازپخت
annealing بازپخت
isothermal annealing بازپخت هم دمایی
full annealing بازپخت کامل
tempering furnace کوره بازپخت
tempering cycle دوره بازپخت
blue anealing بازپخت ابی رنگ
resistance to tempering مقاوم در برابر بازپخت
temper hardening سخت گردانی بازپخت
tempered martensite ماتنسیت بازپخت شده
tempering temperature درجه حرارت بازپخت
gas fired hardening tempering furnace کوره سخت گردانی و بازپخت گازسوز
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
cold forming حالت دهی در حالت سرد
marginal case حالت نهائی حالت حدی
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
full annealing بازپخت کامل تاباندن کامل
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
inexorability سختی
rigors سختی
hard lines سختی
rigour سختی
rigours سختی
oppressiveness سختی
odburacy سختی
flintiness سختی
rigidity سختی
long suffering سختی کش
inexpiableness سختی
terribleness سختی
hardships سختی
inclemency سختی
implacability سختی
impenetrableness سختی
intenseness سختی
strictness سختی
austerity سختی
difficulties سختی
intolerableness سختی
difficulty سختی
aggravation سختی
intractability سختی
grievousness سختی
hardily به سختی
induration سختی
hardiness سختی
steeliness سختی
sternness سختی
hardship سختی
hardness of water سختی اب
inflexibility سختی
intension سختی
tenacity سختی
roughing سختی
rigor سختی
adamancy سختی
heavily به سختی
seriously به سختی
hardness سختی
adamancy سر سختی
intensity سختی
toughness سختی
duress سختی
rigorousness سختی
rigorism سختی
buckram سختی
privations سختی
astingency سختی
stiffness سختی
arduousness سختی
violence سختی
privation سختی
soreness سختی
severity سختی
strain hardness سختی درجه
resistance سختی مخالفت
depth of hardening zone عمق سختی
stubbornness سر سختی لجاجت
gameness جان سختی
life of privation زندگی در سختی
sclerometer سختی سنج
thermosetting سختی پذیر
graveness عبوسی سختی
solidity استواری سختی
asperity سختی ترشی
depth of case عمق سختی
rebound hardness سختی جهشی
hardenability قابلیت سختی
durometer سختی سنج
water hardness درجه سختی آب
narrow circumstances تنگی سختی
refractorily باسر سختی
hardness test ازمایش سختی
duration سختی بقاء
eburnation عاجی سختی
temporary hardness سختی موقت
irreconcilability سختی در عقیده
granite سختی استحکام
softened سختی را گرفتن
softener کاهنده سختی اب
painfulness زحمت سختی
soften سختی را گرفتن
imperviousness سختی بی اعتنائی
permanent hardness of water سختی دایم اب
impact hardness سختی برخورد
addle سختی گرفتاری
tenacity coefficient ضریب سختی
irreconcilableness سختی در عقیده
stubbornly از روی سر سختی
permanent hardness سختی دائمی
strain hardness سختی کشی
to suffer hardship سختی کشیدن
softens سختی را گرفتن
acataposis سختی بلع
hardly any به سختی هیچ [هر]
I hardly ate من تو را سختی خوردم
vickers hardness test ازمایش سختی ویکرز
brinell hardness number ضریب سختی برینل
thermoset پلاستیک سختی ناپذیر
red hardness سختی گرم سرخ
scleroscope hardness دستگاه سختی سنج
thermoplastics پلاستیک سختی ناپذیر
scratch hardness درجه سختی خراش
scratch hardness tester ازمایشگر سختی خراش
hardly a child anymore دیگر به سختی بچه ای
the violence of a wind سختی یاتندی باد
heavy fighting is in progress جنگ سختی جریان
rockwell hardness test ازمایش سختی راک ول
hardness testing machine دستگاه ازمایش سختی
to start with difficulty به سختی روشن شدن
rebound hardness test ازمایش سختی جهشی
drop hardness test ازمایش سختی سقوطی
stresses سختی پریشان کردن
stressing سختی پریشان کردن
quenching ترساندن درجه سختی
to escape with life and limb سختی رهایی جستن
go for broke <idiom> به سختی تلاش کردن
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
It was raining hard. باران سختی می با رید
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
to rub through or along با سختی بسر بردن
stress سختی پریشان کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com