English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
monstrousness شگفت انگیزی بزرگی
Other Matches
miraculousness شگفت انگیزی
prodigiousness شگفت انگیزی
stupendousness شگفت انگیزی
muses در شگفت ماندن شگفت
mused در شگفت ماندن شگفت
muse در شگفت ماندن شگفت
wonderful شگفت انگیز شگفت
pitifulness رقت انگیزی
hatefulness نفرت انگیزی
sexiness شهوت انگیزی
seditiousness فتنه انگیزی
maziness حیرت انگیزی
odiousness نفرت انگیزی
obnoxiousness نفرت انگیزی
piteousness رقت انگیزی
pitiableness رقت انگیزی
offensiveness نفرت انگیزی
nauseousness نفرت انگیزی
forbiddingness نفرت انگیزی
ecphoria یاد انگیزی
dreariness ملالت انگیزی
deviltry فتنه انگیزی
fulsomeness نفرت انگیزی
devilry فتنه انگیزی
detestableness نفرت انگیزی
marvellousness حیرت انگیزی
loathsomeness نفرت انگیزی
mawkishness نفرت انگیزی
noisomeness نفرت انگیزی
seditiously از روی فتنه انگیزی
incendiary crime گناه اتش انگیزی
electronarcosis خواب انگیزی برقی
he is ready at excuses برای بهانه انگیزی
wondered شگفت
wonder شگفت
admiration شگفت
wondering شگفت
wonders شگفت
wonderment شگفت
admiringly با شگفت
prodigious شگفت
amazedness شگفت
surprises شگفت حیرت
surprise شگفت حیرت
mind-blowing شگفت انگیز
surprize شگفت حیرت
note of a نشان شگفت
stupendous <adj.> شگفت انگیز
phenomenally شگفت انگیز
extraordinary شگفت اور
phenomenal شگفت انگیز
marvels چیز شگفت
wonderful شگفت اور
gobsmacking [British] [colloquial] [amazing] <adj.> شگفت انگیز
astonishing <adj.> شگفت انگیز
admirable <adj.> شگفت انگیز
astounding <adj.> شگفت انگیز
startling <adj.> شگفت انگیز
comical شگفت انگیز
amazing <adj.> شگفت انگیز
marvellous [British] <adj.> شگفت انگیز
marvelous [American] <adj.> شگفت انگیز
wondrous <adj.> شگفت انگیز
wonderful <adj.> شگفت انگیز
prodigious <adj.> شگفت انگیز
surprising شگفت انگیز
fabulous شگفت اور
marveled چیز شگفت
marvel چیز شگفت
marveling چیز شگفت
out of this world <idiom> شگفت انگیز
marvelled چیز شگفت
mind-boggling شگفت انگیز
marvelling چیز شگفت
wonderment چیز شگفت انگیز
stupendous شگفت حیرت اور
immanity چیزمهیب و شگفت اور
son of a gun/bitch <idiom> پسر شگفت انگیز
miracles واقعه شگفت انگیز
prodigiously بطور شگفت انگیز
miracle واقعه شگفت انگیز
surprisingly بطور شگفت اور
admire مورد شگفت قراردادن
rummy start رویداد شگفت انگیز
admired مورد شگفت قراردادن
wonderfully بطور شگفت انگیز
admires مورد شگفت قراردادن
marvellously بطور شگفت انگیز
monumental بزرگ شگفت اور
hauteur بزرگی
voluminosity بزرگی
hugeness بزرگی
magneficence بزرگی
masterdom بزرگی
voluminesity بزرگی
supercilicusness بزرگی
magnifcation بزرگی
massiveness بزرگی
largeness بزرگی
augustness بزرگی
greatness بزرگی
enlargements بزرگی
gentility بزرگی
bulkiness بزرگی
grandeur بزرگی
bigness بزرگی
size بزرگی
sizes بزرگی
gloriousness بزرگی
grandness بزرگی
dignity بزرگی
magnitude بزرگی
enlargement بزرگی
Mirabile Dictu [شگفت انگیز برای بازگویی]
monumental ignorance نادانی زیاد و شگفت اور
exclamatory شگفت اور متضمن فریاد
magnanimity بزرگی طبع
to a greatness به بزرگی رسیدن
Lordships سیادت بزرگی
vastness عظمت بزرگی
vastitude عظمت بزرگی
vastity عظمت بزرگی
so large باین بزرگی
amplitude دامنه بزرگی
she was nipped in the bud به بزرگی نرسید
order of magnitude مرتبه بزرگی
headship بزرگی برتری
Lordship سیادت بزرگی
headships بزرگی برتری
sample size بزرگی نمونه
eminence برامدگی بزرگی
to a greatness بزرگی یافتن
man and boy چه در کودکی چه در بزرگی
immeasurableness بزرگی بی اندازه
he did me a great wrong خطای بزرگی .....
eminency برامدگی بزرگی
immenseness بزرگی عظمت
megacephaly بزرگی بیش از حد سر
formidability استحکام بزرگی
aggrandizement افزایش بزرگی
marveling حیرت زده شدن شگفت داشتن
marvelled حیرت زده شدن شگفت داشتن
i was filled with wonder مرا شگفت امد متحیر ماندم
marvelling حیرت زده شدن شگفت داشتن
marvels حیرت زده شدن شگفت داشتن
monstrously بطور شگفت انگیز یا خارق العاده
marveled حیرت زده شدن شگفت داشتن
marvel حیرت زده شدن شگفت داشتن
pyralidid خانواده بزرگی ازپروانه ها
come a long way <idiom> برنامه بزرگی ریختن
that is no great work کار بزرگی نیست
the meridian of glory اوج بزرگی یا جلال
bulk حجم بزرگی از چیزی
great dangers overhang us خطرهای بزرگی ماراتهدیدمیکند
he is a great help او کمک بزرگی است
he is a great person شخص بزرگی است
breadth of mind بزرگی یا وسعت فکر
to be toast [American E] <idiom> در دردسر بزرگی بودن
too big for one's breeches/boots <idiom> احساس بزرگی کردن
Majesty بزرگی عظمت وشان واقتدار
(when the) chips are down <idiom> بامشکل بزرگی مواجه شدن
Majesties بزرگی عظمت وشان واقتدار
decks مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
decked مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
deck مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
steatopygia بزرگی وفربهی کفل زنان
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
he did me a great wrong بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
bias error خطایی با علامت و بزرگی ثابت
great dangers impend over us خطرهای بزرگی مارا تهدیدمیکند
great dangers overhang us خطرهای بزرگی متوجه ما است
great dangers impend over us خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
loving cup پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
nothing great is easy هیچ کاری بزرگی اسان نیست
A big rock rolled down the mountain. سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
The people wondered how the contraption worked. مردم در شگفت بودند که این ابتکار چگونه کار می کرد.
anagogy بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
mastiff سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
Police are out in force. نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
mastiffs سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
broadsheets کاغذ بزرگی که یک روی ان چاپ شده باشد
miller thumb یکجور ماهی قنات که کله بزرگی دارد
broadsheet کاغذ بزرگی که یک روی ان چاپ شده باشد
multivolume file فایل بسیار بزرگی که نیازمندبیش از یک بسته دیسک
rocking stone سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
treadmills چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
treadmill چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
anagoge بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
the propylaea نام در بزرگی که از ان واردACROPOLLS دژنامی اتن میشدند
emphysema اتساع و بزرگی عضوی در اثر گاز یا هوا باد
internally blown flap فلپ بزرگی که جریان اصلی گازها به ان برخورد میکند
bell gear چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
aquarium شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
aquariums شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
aquaria شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
estuary دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com