Dictiornary-Farsi | شیر خامه گرفته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
skim	شیر خامه گرفته
skimmed	شیر خامه گرفته
skims	شیر خامه گرفته


Other Matches

patinated	جرم گرفته کبره گرفته
with cream	با خامه
cinnamon per	خامه پر
raw silk	خامه
raw cream	خامه
floss silk	خامه
styloipodium	ته خامه
sleave silk	خامه
bale of pile	عدل خامه
silk pile	خامه ابریشمی
sour cream	خامه ترش
pen	خامه نوشتن
penned	خامه نوشتن
cream separator	خامه گیر
penning	خامه نوشتن
with single cream	با کرم یا خامه کم
creamer	خامه گیر
creaminess	خامه داری
pens	خامه نوشتن
pile	خامه فرش
remex	ساقه پر خامه پر
slabs	برامه خامه
slab	برامه خامه
sleave	ابریشم خامه
separator	الت خامه گیری
styles	خامه سبک نگارش
style	خامه سبک نگارش
styling	خامه سبک نگارش
skimmed milk	شیر بدون خامه
hard sauce	مخلوطی از خامه وشکروچاشنی
with double cream	با کرم یا خامه زیاد
cream	کرم، خامه، سرشیر
styled	خامه سبک نگارش
The cream wont keep tI'll tomorrow .	خامه تا فردا خراب می شود
styloipodium	ته خامه گیاهان خانواده هویج
cream cheese	پنیری که با شیر خامه دارتهیه شود
mousses	خامه زده که شیرینی بان سردمی کنندیا افسرده شود
mousse	خامه زده که شیرینی بان سردمی کنندیا افسرده شود
effluvium	پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
hook knife	چاقوی قلاب شکل [جهت گره زدن خامه ها در روش ترکی بافت]
eclair	شیرینی خامه دار و بستنی دار
unspun pile	[خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
addicted	خو گرفته
clouded	گرفته
gruff	گرفته
duller	گرفته
muggy	گرفته
rancid	بو گرفته
uptight	گرفته
bunged up	قی گرفته
low-spirited	گرفته
low spirited	گرفته
fusty	بو گرفته
dulled	گرفته
fustiest	بو گرفته
dullest	گرفته
fustier	بو گرفته
dulling	گرفته
dulls	گرفته
fogbound	مه گرفته
dull	گرفته
muzzy	گرفته
sombrous	گرفته
thick	گرفته
comate	مه گرفته
air less	گرفته
folded in mist	مه گرفته
pokey	گرفته
brumous	مه گرفته
hoarsest	گرفته
darksome	گرفته
hoarser	گرفته
hoarse	گرفته
chock full	گرفته
choky	گرفته
thicker	گرفته
thickest	گرفته
accustomed	خو گرفته
adopted	گرفته
heartsore	دل گرفته
mistful	مه گرفته
mistful	میغ گرفته
pokier	گرفته دلگیر
rainy	تر رگبار گرفته
drippy	هوای گرفته
in mourning	چرک گرفته
patinous	کبره گرفته
i have a secure grasp of it	انرا گرفته ام
patinated	زنگار گرفته
mity	کزم گرفته
began	دست گرفته
airless	گرفته یا دم کرده
on the panel	جزوصورت گرفته
maggoty	کرم گرفته
hoarsely	بطور گرفته
pokiest	گرفته دلگیر
reposing upon	قرار گرفته بر
resolved that ......	تصمیم گرفته شد که
caught	گرفته شده
triste	گرفته محزون
smoky	دود گرفته
medalled	مدال گرفته
derivatives	گرفته شده
derivative	گرفته شده
aeruginous	زنگ گرفته
tristful	گرفته محزون
blear eyes	چشمان قی گرفته
cerated	موم گرفته
verminous	شپش گرفته
divorcees	زن طلاق گرفته
divorcee	زن طلاق گرفته
poky	گرفته دلگیر
to d. itself	گرفته شدن
Are you kidding ? Are you being funny?	شوخیت گرفته ؟
filmy	غبار گرفته
blear	گرفته وتاریک
measly	کرم گرفته
rheumatic	رماتیسم گرفته
dulls	کندشدن گرفته
dullest	کندشدن گرفته
duller	کندشدن گرفته
dulled	کندشدن گرفته
wont	خو گرفته عادت
addict	خو گرفته معتاد
addicts	: خو گرفته معتاد
leaded	سرب گرفته
eerie	ترساننده گرفته
filmier	غبار گرفته
filmiest	غبار گرفته
dulling	کندشدن گرفته
solemn	گرفته موقرانه
fonder	انس گرفته
fond	انس گرفته
fondest	انس گرفته
dull	کندشدن گرفته
mossy	خزه گرفته باتلاقی
in contemplation	درنظر گرفته شده
i had been caught	گرفته شده بودم
putrid flesh	گوشت گندیده یا بو گرفته
skim milk	شیرخامه گرفته ورقیق
lour	هوای گرفته وابریwerewolf
lour	گرفته شدن عبوس
mucid	بوزک زده بو گرفته
included	دور گرفته شده
low key	دارای صدای گرفته
cut nails	ناخنهای گرفته یا چیده
AC	گرفته شده است
patinous	زنگارگرفته جرم گرفته
followed by <adj.>	دنباله گرفته شده با
malty	خو گرفته به ابجو خوری
to be tuned in to a channel	کانالی را گرفته باشند
nidicolous	در اشیانه قرار گرفته
foul house	چشمی گرفته لنگر
my time is occupied	وقتم گرفته است
skimmed milk	شیرخامه گرفته ورقیق
sultrily	بطور دم گرفته یا گرم
lowering	هوای گرفته وابری
lowered	هوای گرفته وابری
lowers	هوای گرفته وابری
lower	هوای گرفته وابری
low-key	دارای صدای گرفته
underlying	در زیر قرار گرفته
My left leg is in plaster .	پای چپ؟ را گچ گرفته اند
He was choking .	گلویش گرفته بود
game	شکار گرفته شده
assumed	بخود گرفته عاریتی
She was depressed.	دلش گرفته بود
funky	بوی ناه گرفته
parrot learned	طوطی وار یاد گرفته
pokerface	قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
blighted	زنگ زده شپشه گرفته
bloods hot eyes	چشمان قرمز و خون گرفته
woofer	دارای صدای کوتاه و گرفته
capsulate	درمحفظه یاحفره قرار گرفته
captured material	وسایل گرفته شده از دشمن
blink	نادیده گرفته نگاه مختصر
oppressed	تحت ستم قرار گرفته
borrowed money	پول قرض گرفته شده
blinked	نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks	نادیده گرفته نگاه مختصر
tried	در محک ازمایش قرار گرفته
throatier	دارای صدای گرفته وخشن
hard bitten	سخت گاز گرفته شده
applique	مورد استفاده قرار گرفته
jugate	روی هم قرار گرفته جفت
integrated intensity	شدت انتگرال گرفته شده
semidiurnal	در نصف روز انجام گرفته
she had him in her pocket	خوب جلوش را گرفته بود
subereous	از چوب پنبه گرفته شده
throaty	دارای صدای گرفته وخشن
designed	در نظر گرفته شده مخصوص
he drives a roaring trade	کارش خوب گرفته است
weanling	کودک تازه از شیر گرفته
we are beset with dangers	خطرها ما را فرا گرفته اند
throatiest	دارای صدای گرفته وخشن
leachate	مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
on board computer	کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
it follows necessarily that	ناچار این نتیجه گرفته میشود
leach [liquid formed by leaching]	مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
The rumour is gaining ground that …	این شایعه قوت گرفته است که ...

skim