Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (1 milliseconds)
English
Persian
Wake not a sleeping lion .
<proverb>
شیر خفته را بیدار نکن.
Search result with all words
How can the sleeping one awaken another who is asl.
<proverb>
خفته را خفته کى کند بیدار.
Other Matches
asleep
خفته
drop vault
طاق قوسی خفته
hic jacet
در اینجا خفته است ه کتیبه روی قبر
open eyed
بیدار
wakeful
بیدار
awaking
بیدار
awakened
بیدار
awakes
بیدار
woke
بیدار شد
awoke
بیدار
wakeing
بیدار
awake
بیدار
hypnopompic
خواب و بیدار
to wake
بیدار شدن
daw
بیدار کردن
broad a wake
کاملا بیدار
waker
بیدار کننده
awakener
بیدار کننده
night bird
مرغ شب بیدار
sit up
<idiom>
بیدار نشستن
wanener
بیدار کننده
to stay up
بیدار ماندن
take to
بیدار کردن
sit up
بیدار ماندن
to wake up
بیدار شدن
to be up
بیدار بودن
awakens
بیدار کردن
awaken
بیدار شدن
awakes
بیدار شدن
awakes
بیدار ماندن
awaking
بیدار شدن
awaken
بیدار کردن
arousing
بیدار کردن
arouses
بیدار کردن
aroused
بیدار کردن
arouse
بیدار کردن
wide-awake
کاملا بیدار
awaking
بیدار ماندن
awakens
بیدار شدن
waken
بیدار کردن
wakens
بیدار شدن
awakening
بیدار کننده
wakens
بیدار کردن
wakening
بیدار شدن
wakening
بیدار کردن
wakened
بیدار شدن
awake
بیدار شدن
wakened
بیدار کردن
waken
بیدار شدن
awake
بیدار ماندن
wide awake
کاملا بیدار
reveille
طبل بیدار باش
vigilant
گوش بزنگ بیدار
hit the deck
<idiom>
از خواب بیدار شدن
wake
از خواب بیدار کردن رد پا
waked
از خواب بیدار کردن رد پا
wakes
از خواب بیدار کردن رد پا
outwatch
بیشتر بیدار ماندن از
rewake
دوباره بیدار کردن
rouse out
بیدار کردن افراد
get out of bed on the wrong side
<idiom>
ازدنده چپ بیدار شدن
Please don't wake me until 9 o'clock!
لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
i was up early this morning
امروزصبح زود بیدار شدم
He woke up (got up).
بلند شد( برخاست ،ازخواب بیدار شد )
rouse
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
rouses
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
to have someone wake you up
بگذارید کسی شما را بیدار کند
roused
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
I was up all night in my bed.
من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
keep (someone) up
<idiom>
باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
to book
[order]
an alarm call
بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
I am in the habit of sleeping late on Friday mornings.
عادت دارم جمعه ها صبح دیر از خواب بیدار می شوم
the early bird catches the worm
<proverb>
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
keep late hours
دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com