Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
filterable	صافی کردنی
filtrable	صافی کردنی
Other Matches
wadeable	کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
absolute filter	صافی میکرونی صافی میکروسکپی
antivignetting filter	صافی هماهنگ کننده نور صافی تطبیق نور
planeness	صافی
pureness	صافی
filter bed	صافی اب
strainer	صافی
colanders	صافی
colander	صافی
strainers	صافی
water filter	صافی اب
smoothness	صافی
absolute filter	صافی صد در صد
sleekness	صافی
limpidity or limpidness	صافی
filters	صافی
defecator	صافی
line filter	صافی خط
limpidity	صافی
filter	صافی
leach	صافی
scumble	صافی
oaleaceous	صافی
differentiating filter	صافی ممیز
porous filter	صافی متخلخل
scratch filter	صافی پیکاپ
edge fillter	صافی چاکدار
crystal filter	صافی بلورین
filters	فیلتر صافی
electric filter	صافی الکتریکی
filter paper	کاغذ صافی
filter packing	لایی صافی
filter packing	پوشش صافی
filtration	از صافی گذراندن
filrate	از صافی گذشتن
filrate	از صافی گذراندن
filter add	کمک صافی
filter press	صافی فشاری
filter network	شبکه ی صافی
filter bed	صافی شنی
filter capacitor	خازن صافی
fuel filter	صافی سوخت
fuel filter	صافی بنزین
glassiness	صافی زلالی
gravel filter	صافی شنی
light filter	صافی نور
oil filter	صافی روغن
nominal filter	صافی میکرونی
noise filter	صافی همهمه
interference eliminator	صافی تداخل
interference filter	صافی تداخل
interference filter	صافی پارازیت
line filter	صافی شبکه
line filter	صافی همهمه
leach	صافی کردن
frequency filter	صافی فرکانس
petrol filter	صافی بنزین
filter characteristic	مشخصه صافی
filter chock	چوک صافی
filter circuit	مدار صافی
filter condenser	خازن صافی
filter crystal	کریستال صافی
gas mask canister	صافی گاز
filter curve	منحنی صافی
filter disc	قرص صافی
filter disk	قرص صافی
filter flask	بالن صافی
filter layer	لایه صافی
fineness	موشکافی صافی
polarizing filter	صافی قطبی
leach	از صافی گذراندن
gloss	صافی براقی
killer stage	صافی رنگ
color killer	صافی رنگ
filtering	از صافی گذراندن
suction filter	صافی مکنده
filter	فیلتر صافی
filters	صافی پالایه
break even	صافی درامدن
band screen	صافی مخازن
filter	صافی پالایه
acoustic filter	صافی صوتی
purity	صافی پاکدامنی
serenity	بی سر وصدایی صافی
absorbent filter	صافی جذب
accelofilter	صافی سریع
high pass filter	صافی بالا گذر
power line filter	صافی جریان برق
narrow band filter	صافی فلزات باریک
impedance transforming filter	صافی تبدیل امپدانس
band stop	صافی میان نگذر
band pass	صافی میان گذر
filter stick	لوله صافی دار
filtrate	مایع زیر صافی
serene	صافی صاف کردن
filter insert	دریچه یا مدخل صافی
infltrate	از سوراخهای صافی گذراندن
low pass filter	صافی پایین گذر
low frequency filter	صافی فرکانس پایین
flexible oil filter line	لوله صافی روغن
integrating filter	صافی جمع کننده
strainer well	چاه صافی دار
doable	کردنی
discountable	کم کردنی
solvency	حل کردنی
challengeable	رد کردنی
rejectable	رد کردنی
refutable	رد کردنی
rebuttable	رد کردنی
rebuttable	رو کردنی
forfoitable	گم کردنی
confutable	رد کردنی
fluted filter paper	کاغذ صافی چین دار
band pass filter circuit	مدار صافی باند پاس
intermediate frequency band filter	صافی باند فرکانس میانی
lawns	مرغزار باپارچه صافی کردن
lawn	مرغزار باپارچه صافی کردن
high pass acoustical filter	صافی صوتی بالا گذر
low pass acoustical filter	صافی پایین گذر صوتی
diesel fuel oil filter	صافی سوخت موتور دیزل
nominal filter	صافی به اندازه عبور معین
utilizable <adj.>	مصرف کردنی
opposable	مخالفت کردنی
partible	جدا کردنی
operable	عمل کردنی
suitable <adj.>	مصرف کردنی
persuasible	وادار کردنی
participable	شرکت کردنی
utilisable [British] <adj.>	مصرف کردنی
useful <adj.>	مصرف کردنی
persuadable	وادار کردنی
usable <adj.>	مصرف کردنی
steerable	هدایت کردنی
repealable	لغو کردنی
relatable	نقل کردنی
submergible	غوطه ور کردنی
refillable	دوباره پر کردنی
referable	مراجعه کردنی
receivable	دریافت کردنی
supposable	فرض کردنی
quotable	نقل کردنی
resectable	قطع کردنی
satisfiable	راضی کردنی
subjugable	مطیع کردنی
spottable	پیدا کردنی
spendable	خرج کردنی
smokeable	دود کردنی
smokable	دود کردنی
storable	انبار کردنی
sinkable	نشست کردنی
seizable	ضبط کردنی
subduable	مطیع کردنی
triable	ازمایش کردنی
punishability	مجازات کردنی
predicable	اطلاق کردنی
wadable	کپه کردنی
wadable	توده کردنی
weighable	وزن کردنی
wettable	خیس کردنی
fair game	مسخره کردنی
vindicatory	ثابت کردنی
vindicable	حمایت کردنی
violable	غصب کردنی
preachable	وعظ کردنی
pracitcable	گذار کردنی
suppressible	متوقف کردنی
surmountable	برطرف کردنی
tamable	رام کردنی
tameable	رام کردنی
tarnishable	کدر کردنی
thinkable	فکر کردنی
applicable <adj.>	مصرف کردنی
erasable	پاک کردنی
assurable	بیمه کردنی
declinable	صرف کردنی
defeasible	فسخ کردنی
reprehensible	سرزنش کردنی
demurrable	اشکال کردنی
denotable	دلالت کردنی
suggestible	پیشنهاد کردنی
deprivable	محروم کردنی
devisable	تعبیه کردنی
eliminable	بیرون کردنی
suggestible	اشاره کردنی
enunciable	اعلام کردنی
interchangeable	با هم عوض کردنی
erectile	راست کردنی
escapable	فرار کردنی
excludable	محروم کردنی
assumable	فرض کردنی
notifiable	اخطار کردنی
covetable	طمع کردنی
dispensable	صرفنظر کردنی
appraisable	قیمت کردنی
calculable	حساب کردنی
applicative	اعمال کردنی
collectable	جمع کردنی
collectible	جمع کردنی
communicable	ابلاغ کردنی
compassable	احاطه کردنی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com