Total search result: 302 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
candid |
صاف و ساده |
ingenuous |
صاف و ساده |
|
|
Search result with all words |
|
database |
مجموعه دستوراتی که به کاربر اجازه ایجاد تغییر ساده در پایگاه داده ها میدهد |
databases |
مجموعه دستوراتی که به کاربر اجازه ایجاد تغییر ساده در پایگاه داده ها میدهد |
reduce |
ساده کردن |
reduces |
ساده کردن |
reducing |
ساده کردن |
slick |
ساده |
slickest |
ساده |
unaffected |
ساده |
queried |
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود |
queries |
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود |
query |
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود |
querying |
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود |
simple |
ساده |
simple |
ساده دل |
simple |
نادان ساده کردن |
simple |
که استفاده و کار کردن با آن ساده است |
simpler |
ساده |
simpler |
ساده دل |
simpler |
نادان ساده کردن |
simpler |
که استفاده و کار کردن با آن ساده است |
simplest |
ساده |
simplest |
ساده دل |
simplest |
نادان ساده کردن |
simplest |
که استفاده و کار کردن با آن ساده است |
basic |
حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی |
basic |
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده |
basics |
حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی |
basics |
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده |
plotter |
نرم افزار مخصوص که دستورات ساده را به دستورات پیچیده کنترلی تبدیل میکند تا رسام را هدایت کند |
plotters |
نرم افزار مخصوص که دستورات ساده را به دستورات پیچیده کنترلی تبدیل میکند تا رسام را هدایت کند |
graphics |
شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود |
graphics |
تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی |
graphics |
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند |
plainly |
بطور ساده |
carrier |
ارسال داده ساده |
carriers |
ارسال داده ساده |
wire |
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه |
wires |
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه |
structure |
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است |
structure |
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود |
structures |
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است |
structures |
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود |
structuring |
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است |
structuring |
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود |
surf |
جستجوی وب سایت با نگاه کردن به صفحات وب به صورت نا مرتب ولی حرکت ساده بین صفحات با استفاده از اتصالات |
pigeon |
ساده وگول خور |
pigeons |
ساده وگول خور |
user friendly |
که استفاده و کار با آن ساده است |
user-friendly |
که استفاده و کار با آن ساده است |
bare |
ساده اشکار |
bared |
ساده اشکار |
barer |
ساده اشکار |
bares |
ساده اشکار |
barest |
ساده اشکار |
baring |
ساده اشکار |
foolproof |
ادم ساده لوح و رک و راست محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه |
goose |
ساده لوح واحمق |
stencil |
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت |
stenciled |
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت |
stenciling |
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت |
stencilled |
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت |
stencilling |
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت |
stencils |
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت |
liquidation |
ساده سازی |
unceremonious |
ساده |
unceremoniously |
ساده |
stack |
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند |
stacked |
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند |
stacks |
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند |
primer |
کتاب راهنما یا کتار دستورات ساده و مثالها که نحوه کار برنامه یا اپراتورهای سیستم جدید را نشان میدهد |
primers |
کتاب راهنما یا کتار دستورات ساده و مثالها که نحوه کار برنامه یا اپراتورهای سیستم جدید را نشان میدهد |
plain |
ساده |
plain |
ساده پوست کنده |
plainer |
ساده |
plainer |
ساده پوست کنده |
plainest |
ساده |
plainest |
ساده پوست کنده |
plains |
ساده |
plains |
ساده پوست کنده |
top |
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی |
peripheral |
بخش کوتاه برنامه کامپیوتری که به کاربر امکان دستیابی و کنترل ساده وسیله جانبی میدهد |
electronic |
کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند |
noddy |
ساده لوح |
simple-minded |
ساده لوح |
soft headed |
ساده لوح |
oaf |
ساده لوح |
oafs |
ساده لوح |
plover |
ابچلیک ساده لوح |
plovers |
ابچلیک ساده لوح |
boob |
ادم کودن واحمق ساده لوح |
boobs |
ادم کودن واحمق ساده لوح |
naive |
ساده و بی تکلف بی ریا |
naive |
ساده |
naive |
ساده لوحانه بدون دقت |
naive |
ساده لوح |
explicit |
ساده |
childlike |
ساده وبی الایش کودک مانند |
edit |
کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند |
edited |
کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند |
plain clothes |
ساده پوش |
Other Matches |
|
simple design |
طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.] |
mirror carpet |
طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.] |
free spoken |
ساده گو |
incomposite |
ساده |
incomplex |
ساده |
simple minded |
ساده دل |
fructose |
ساده |
homespun |
ساده |
unassuming |
ساده |
frugal |
ساده |
simplistic |
ساده |
inexpensive |
ساده |
positive |
ساده |
artless |
ساده |
unmeaning |
ساده |
sheepish |
ساده دل |
sheepishly |
ساده دل |
bald |
ساده |
balder |
ساده |
baldest |
ساده |
baldly |
ساده |
clodhopper |
ساده |
unsophisticated |
ساده |
idiot |
ساده |
freestanding |
ساده |
clean |
ساده |
cleaned |
ساده |
cleanest |
ساده |
cleans |
ساده |
fraudless |
ساده |
fanciless |
ساده |
daff |
ساده دل |
untutored |
ساده |
charmless |
ساده |
downright |
ساده |
taffetized |
ساده |
unaadorned |
ساده |
idiots |
ساده |
clodhoppers |
ساده |
good-humored |
ساده دل |
seemly <adj.> |
ساده دل |
innocent <adj.> |
ساده دل |
simple-hearted <adj.> |
ساده دل |
semplice |
ساده |
simpleminded |
ساده دل |
simple hearted |
ساده دل |
simplex |
ساده |
plain hearted |
ساده دل |
naif |
ساده |
conversable <adj.> |
ساده دل |
expansive <adj.> |
ساده دل |
basic circuit |
مدار ساده |
booby |
ساده لوح |
simple structure |
ساخت ساده |
soft eye |
چشمی ساده |
two time |
دو حرکت ساده |
lamb |
ادم ساده |
lambs |
ادم ساده |
simple shear |
برش ساده |
sot |
ساده لوح |
simple stress |
تنش ساده |
simplified |
ساده شده |
simple interest |
سود ساده |
book keeping by single e. |
دفترداری ساده |
simplistic |
ساده طبع |
simple truss |
خرپای ساده |
simplex channel |
مجرای ساده |
simpletons |
ساده لوح |
simple attack |
حمله ساده |
simpleton |
ساده لوح |
sketches |
نقشه ساده |
sketches |
طرح ساده |
sketched |
نقشه ساده |
sketch |
نقشه ساده |
sketch |
طرح ساده |
simplifying |
ساده سازی |
nincompoops |
ساده لوح |
navvies |
کارگر ساده |
underhand service |
سرویس ساده |
simpleminded |
ساده لوح |
nincompoop |
ساده لوح |
credulousness |
ساده لوحی |
credulity |
ساده لوحی |
sketched |
طرح ساده |
unfigured |
بی صورت ساده |
unskilled worker |
کارگر ساده |
penny whistles |
نی لبک ساده |
penny whistle |
نی لبک ساده |
navvy |
کارگر ساده |
simplifying |
ساده کردن |
smpleton |
ساده لوح |
simple mean |
میانگین ساده |
lamblkin |
ساده لوح |
plain paper |
کاغذ ساده |
lamblike |
ساده لوح |
king post truss |
خرپای ساده |
plain rib |
تیغه ساده |
infrugal |
غیر ساده |
plain weave |
بافت ساده |
simple distillation |
تقطیر ساده |
in plain english |
به انگلیسی ساده |
simplifcation |
ساده سازی |
primary cell |
پیل ساده |
simplex transmission |
مخابره ساده |
plain flap |
فلپ ساده |
pick wickian |
ساده بی تکلف |
simple magnet |
مغناطیس ساده |
naivete |
ساده لوحی |
natively |
بطور ساده |
simple fraction |
کسر ساده |
overhand knot |
گره ساده |
perfect gazes |
گازهای ساده |
martin |
ساده لوح |
simple eye |
چشم ساده |
phoneme |
صدای ساده |
phonemes |
صداهای ساده |
simple minded |
ساده لوح |
gullibility |
ساده لوحی |
gowk |
ساده لوح |
simple correlation |
همبستگی ساده |
simple average |
میانگین ساده |
simplifier |
ساده کننده |
empirical formula |
فرمول ساده |
dupable |
ساده لوح |
single bevel but weld |
جوش لب به لب "وی " ساده |
clean collection |
وصولی ساده |
clean bill of lading |
بارنامه ساده |
clean bill |
برات ساده |
single bond |
پیوند ساده |
simple schizophrenia |
اسکیزوفرنی ساده |
cats paw |
ساده لوح |
simple parry |
دفاع ساده |
flat rate |
نرخ ساده |
ingenue |
دختر ساده |
simple compression |
فشار ساده |
gobemouche |
ساده لوح |
galah |
ساده لوح |
gaby |
ساده لوح |
reducible |
ساده شدنی |
frugal food |
خوراک ساده |
simple beam |
تیر ساده |
simple beam |
تیره ساده |
free spokenness |
ساده گویی |
sementem |
معنی ساده |
simple oscillator |
نوسانگر ساده |
single entry |
حسابداری ساده |
simplification |
ساده سازی |
open and shut |
ساده واضح |
plain design |
طرح کف ساده |
(a) snap <idiom> |
خیلی ساده |
simple bending |
خمش ساده |
goof |
ادم ساده |
goofed |
ادم ساده |
goofing |
ادم ساده |
goofs |
ادم ساده |
dupe |
ساده لوح |
duped |
ساده لوح |
reductions |
ساده سازی |
reduction |
ساده سازی |
simplifications |
ساده سازی |
fall guy |
ساده لوح |
fall guys |
ساده لوح |
credulous |
ساده لوح |
plain-clothes |
ساده پوش |
take it easy <idiom> |
ساده بگیر |
dupes |
ساده لوح |
In simple (plain) English. |
به انگلیسی ساده |
simplifies |
ساده سازی |
simplifies |
ساده کردن |
open-and-shut |
ساده واضح |
simplify |
ساده کردن |
duping |
ساده لوح |
deck hand |
ملوان ساده |
primitive |
شکل ساده |
simplify |
ساده سازی |
deck hands |
ملوان ساده |
simple axis of symmetry |
محور ساده تقارن |
gomeral |
ادم ساده لوح |
simple support |
تکیه گاه ساده |
simplex winding |
سیم پیچ ساده |
simple arc |
لامپ قوسی ساده |
simplexed circuit |
مدار تلفن ساده |
gomeril |
ادم ساده لوح |
balanced plain weave |
بافت ساده یک رو یک زیر |
sawney |
احمق ساده لوح |
simple harmonic motion |
حرکت هماهنگ ساده |
simple harmonic motion |
حرکت نوسانی ساده |
prosily |
بطورکسل کننده یا ساده |
proctor compaction test |
ازمایش تراکم ساده |
plain weave |
پارچه ساده بافت |
regular weave [plain] |
بافت معمولی و ساده |
naif |
ساده و بی تکلف بی ریا |
simple regression |
رگرسیون ساده دو متغیره |
simple periodic current |
جریان دورهای ساده |
simple cubic lattice |
شبکه مکعبی ساده |
low mass |
عشای ربانی ساده |
To lead an easy life . |
زندگی ساده ای داشتن |
oversimplification |
زیاد ساده کردن |
unconfined compression test |
ازمایش فشار ساده |
albumin |
نوعی پروتئین ساده |