Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 290 (45 milliseconds)
English
Persian
urbanised
صاف کردن تصفیه کردن
urbanises
صاف کردن تصفیه کردن
urbanising
صاف کردن تصفیه کردن
urbanize
صاف کردن تصفیه کردن
urbanized
صاف کردن تصفیه کردن
urbanizes
صاف کردن تصفیه کردن
urbanizing
صاف کردن تصفیه کردن
Search result with all words
compound
تصفیه کردن
compounded
تصفیه کردن
compounds
تصفیه کردن
accord
تصفیه کردن
accorded
تصفیه کردن
accords
تصفیه کردن
filter
تصفیه کردن
filters
تصفیه کردن
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
purifies
تصفیه کردن پالودن
purify
تصفیه کردن پالودن
purifying
تصفیه کردن پالودن
refine
تصفیه کردن
refine
تصفیه کردن پالودن
refines
تصفیه کردن
refines
تصفیه کردن پالودن
settle
واریز کردن تصفیه کردن
settle
تصفیه حساب کردن
settle
تصفیه کردن سازش کردن
settles
واریز کردن تصفیه کردن
settles
تصفیه حساب کردن
settles
تصفیه کردن سازش کردن
smelt
تصفیه کردن گداخته شدن
smelted
تصفیه کردن گداخته شدن
smelts
تصفیه کردن گداخته شدن
tries
تصفیه کردن
try
تصفیه کردن
acquit
پرداختن و تصفیه کردن
acquits
پرداختن و تصفیه کردن
acquitting
پرداختن و تصفیه کردن
chasten
تصفیه وتزکیه کردن
chastened
تصفیه وتزکیه کردن
chastening
تصفیه وتزکیه کردن
chastens
تصفیه وتزکیه کردن
clarifies
تصفیه کردن
clarify
تصفیه کردن
clarifying
تصفیه کردن
accommodate
تصفیه کردن
accommodate
وفق دادن تصفیه کردن
accommodated
تصفیه کردن
accommodated
وفق دادن تصفیه کردن
accommodates
تصفیه کردن
accommodates
وفق دادن تصفیه کردن
reconcile
تصفیه کردن
reconciles
تصفیه کردن
reconciling
تصفیه کردن
establish
تصدیق کردن تصفیه کردن
establishes
تصدیق کردن تصفیه کردن
establishing
تصدیق کردن تصفیه کردن
rectified
تصفیه کردن
rectifies
تصفیه کردن
rectify
تصفیه کردن
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
administer
تصفیه کردن
administered
تصفیه کردن
administering
تصفیه کردن
administers
تصفیه کردن
sublimate
تصفیه کردن
sublimated
تصفیه کردن
sublimates
تصفیه کردن
sublimating
تصفیه کردن
age harden
تصفیه کردن عمل اوردن
air refining
با هوا تصفیه کردن
calcine
تصفیه کردن
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
check out
تصفیه حساب کردن
depurate
تصفیه کردن
etherealize
اسمانی کردن تصفیه کردن
pattinsonprocess
عمل پاک کردن سرب از سیم تصفیه سرب
puriform
پاک کردن تصفیه کردن
puriform
تصفیه کردن
rarefy
تصفیه کردن
rarify
تصفیه کردن
smeet
تصفیه کردن
to a upon
تصفیه کردن
to make odds even
اختلافات را تصفیه کردن
to pay off
تصفیه کردن
to pay out
تصفیه کردن
to pay up
حساب پس از افت را تصفیه کردن
to set at rest
تصفیه کردن
to try out
خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
Other Matches
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
settlement
تصفیه
expurgation
تصفیه
administrations
تصفیه
conciliation
تصفیه
administration
تصفیه
clearance
تصفیه
clarification
تصفیه
purgation
تصفیه
water softener
اب تصفیه کن
water softeners
اب تصفیه کن
fining
تصفیه
depuration
تصفیه
settlements
تصفیه
adjustments
تصفیه
liquidation
تصفیه
arrangements
تصفیه
arrangement
تصفیه
infiltration
تصفیه
percolation
تصفیه
rectification
تصفیه
water purification
تصفیه اب
adjustment
تصفیه
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
adjust
تصفیه نمودن
refine
تصفیه شدن
liquidators
مدیر تصفیه
have it out with someone
<idiom>
تصفیه حساب
gas cleaning
تصفیه گاز
gold parting
تصفیه طلا
liquidator
مدیر تصفیه
refines
تصفیه شدن
purified
تصفیه شده
receiver
مدیر تصفیه
receivers
مدیر تصفیه
refinef copper
مس تصفیه شده
water sterilizing bag
کیف تصفیه اب
zone purification
تصفیه منطقهای
liquidation
تصفیه شرکت
administrator
مدیر تصفیه
administrators
مدیر تصفیه
refinery
تصفیه خانه
discharges
مفاصا تصفیه
secondary treatment
تصفیه دومین
refined
تصفیه شده
depurative
تصفیه کننده
average adjustment
تصفیه خسارت
sewage purification
تصفیه فاضلاب
refineries
تصفیه خانه
purificator
تصفیه کننده
purification
شستشو تصفیه
depuratory
تصفیه کننده
unsettled
تصفیه نشده
catharsis
تصفیه تطهیر
settlement
تصفیه پرداخت
calcining method
روش تصفیه
trustees
مدیر تصفیه
trustee
مدیر تصفیه
gold refining
تصفیه طلا
settlements
تصفیه پرداخت
calcining klin
بوته تصفیه
break up price
بهای تصفیه
depurator
تصفیه کننده
administratrix
مدیره تصفیه
primary treatment
تصفیه نخستین
expurgator
تصفیه کننده
clarify
تصفیه شدن
discharge
مفاصا تصفیه
order of discharge
حکم تصفیه
overrefinement
تصفیه بسیار
clarifies
تصفیه شدن
filtration
تصفیه پالایش
official receiver
مدیر تصفیه
official liquidator
مدیر تصفیه
expurgatory
تصفیه کننده
outstandingly
تصفیه نشده
outstanding
تصفیه نشده
clarifying
تصفیه شدن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
sewage works
{sg}
تصفیه خانه فاضلاب
aquavitae
الکل تصفیه نشده
purificative
تصفیه کننده تصفیهای
purificatory
تصفیه کننده تصفیهای
furnace refining
تصفیه و پالایش کوره
clarified
ناب تصفیه شده
purofier
اسباب تصفیه گاز
raffinate
ماده تصفیه شده
muscovado
قند تصفیه نشده
waste water purification plant
تصفیه خانه فاضلاب
peaceful adjustment of disputes
تصفیه مسالمت امیز
realisation
[British E]
[of something]
تصفیه شرکت
[اقتصاد]
realization
[American E]
[of something]
تصفیه شرکت
[اقتصاد]
liquidation
[of something]
تصفیه شرکت
[اقتصاد]
filtrate
مایع تصفیه شده
air refining process
فرایند تصفیه با هوا
expurgatorial
تصفیه یاتنقیح کننده
provisional assignee
مدیر تصفیه موقت
refined spelter
روی تصفیه شده
cathartic
تصفیه کننده روانپاکساز
calcined lime
اهک تصفیه شده
refined iron
اهن تصفیه شده
filtering
صاف کنندگی تصفیه
refined lead
سرب تصفیه شده
gold refinery
واحد تصفیه طلا
refined oil
نفت تصفیه شده
clarificant
ماده تصفیه کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com