Dictiornary-Farsi | صحبت خودمانی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
coze	صحبت خودمانی
pillow talk	صحبت خودمانی


Other Matches

intimated	خودمانی
intimate	خودمانی
unihibit	خودمانی
throwaway	خودمانی
intimates	خودمانی
intimating	خودمانی
hail fellow	خودمانی
homey	خودمانی
familiar	خودمانی
pally	خودمانی
klatsch	اجتماع خودمانی
nickname	نام خودمانی
folksy	دوستانه خودمانی
natter	حرف خودمانی
homely	خودمانی وصمیمانه
hobnob	دوستانه خودمانی
hobnobbed	دوستانه خودمانی
klatch	اجتماع خودمانی
hypocoristic	تصغیری و خودمانی
hobnobs	دوستانه خودمانی
nattering	حرف خودمانی
familial	خویشاوندی خودمانی
insiders	خودی خودمانی
nicknack	نام خودمانی
nicknamed	نام خودمانی
nicknames	نام خودمانی
nicknaming	نام خودمانی
insider	خودی خودمانی
nattered	حرف خودمانی
hobnobbing	دوستانه خودمانی
familiarizes	خودمانی کردن
familiarized	خودمانی کردن
familiarize	خودمانی کردن
tames	بیمزه خودمانی
tame	بیمزه خودمانی
tamed	بیمزه خودمانی
familiarizing	خودمانی کردن
sportswear	لباس خودمانی
tamer	بیمزه خودمانی
familiarising	خودمانی کردن
familiarises	خودمانی کردن
natters	حرف خودمانی
familiarised	خودمانی کردن
taming	بیمزه خودمانی
tamest	بیمزه خودمانی
unihibited	بی قید وبند خودمانی
His manners are free and easy.	خیلی خودمانی است
hypocorism	لقب خودمانی وبشروخی
dishabille	حالت خودمانی و بی رودربایستی
hypocorism	اصطلاح یا کلمه خودمانی وتصغیری
chitchat	صحبت
mouth	صحبت
colloquy	صحبت
mouthed	صحبت
mouthing	صحبت
colloquies	صحبت
mouths	صحبت
collocutor	هم صحبت
confabulation	صحبت
talk	صحبت
converse	صحبت
conversed	صحبت
converses	صحبت
parle	صحبت
conversing	صحبت
talks	صحبت
talked	صحبت
natters	صحبت دوستانه
She refused to open her oips .	لب به صحبت بازنکرد
speaks	صحبت کردن
speak	صحبت کردن
talk up <idiom>	صحبت درمورد
to talk [to]	صحبت کردن [با]
confabulate	صحبت کردن
nattering	صحبت دوستانه
conversable	خوش صحبت
chitchat	صحبت کوتاه
conversationist	خوش صحبت
chatty	خوش صحبت
cross talk	تداخل صحبت
duologue	صحبت دونفری
dialogue	گفتگو صحبت
my inter locvtor	طرف صحبت من
private talk	صحبت خصوصی
shoptald	صحبت بازاری
telephone frequency	فرکانس صحبت
natter	صحبت دوستانه
nattered	صحبت دوستانه
sniffling	صحبت تودماغی
well spoken	خوش صحبت
sniffle	صحبت تودماغی
conversationalist	خوش صحبت
speech	صحبت نطق
asides	صحبت تنها
aside	صحبت تنها
conversationalists	خوش صحبت
well-spoken	خوش صحبت
articulate	ماهر در صحبت
articulates	ماهر در صحبت
talks	صحبت کردن
speeches	صحبت نطق
talk	صحبت کردن
talked	صحبت کردن
sniffles	صحبت تودماغی
chit-chat	صحبت کوتاه
chit chat	صحبت کوتاه
sniffled	صحبت تودماغی
dialogues	گفتگو صحبت
articulating	ماهر در صحبت
dialog	صحبت با شخص دیگر
hold forth <idiom>	صحبت کردن درمورد
pipe up <idiom>	بلندتر صحبت کردن
gest	کار نمایان هم صحبت
take exception to <idiom>	مخاف صحبت کردن
interlocutor	طرف صحبت هم سخن
interlocutors	طرف صحبت هم سخن
tell (someone) off <idiom>	با عصبانیت صحبت کردن
waste one's breath <idiom>	بی نتیجه صحبت کردن
blather	صحبت بی معنی واحمقانه
geste	کار نمایان هم صحبت
harp on <idiom>	بانارضایتی صحبت کردن
To speak elaborately.	با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom.	آزادانه صحبت کردن .
whispery	اهسته صحبت کننده
to speak candidly <idiom>	بی پرده صحبت کردن
to switch on	طرف صحبت کردن
To pay money. To make a payment.	بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint.	درپرده صحبت کردن
At this point of the conversation.	صحبت که به اینجا رسید
To talk in measured terms . To talk slowly.	شمرده صحبت کردن
monolog	تک سخنگویی صحبت یک نفری
There is some talk of his resigning.	صحبت از استعفای اوست
Sh spoke in such a way that…	طوری صحبت کرد که
They have got engrossed in conversation .	صحبت آها گه انداخته
go on <idiom>	زیادی صحبت کردن
he was talking about me	درخصوص من صحبت می کرد
monologues	تک سخنگویی صحبت یک نفری
weigh one's words <idiom>	مراقب صحبت بودن
sniffling	با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled	با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobbed	صحبت دوستانه کردن
monologue	تک سخنگویی صحبت یک نفری
to speak to somebody	با کسی صحبت کردن
hobnobbing	صحبت دوستانه کردن
hobnobs	صحبت دوستانه کردن
sniffle	تودماغی صحبت کردن
dialogue	صحبت با شخص دیگر
sniffle	با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled	تودماغی صحبت کردن
sniffles	تودماغی صحبت کردن
sniffles	با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling	تودماغی صحبت کردن
hobnob	صحبت دوستانه کردن
dialogues	صحبت با شخص دیگر
cramp one's style <idiom>	محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
to speak [about]	صحبت کردن [در باره]
So much for theory! <idiom>	به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
lisps	نوک زبانی صحبت کردن
To speak slowly.	آهسته صحبت کردن (شمرده)
break-in	درمیان صحبت کسی دویدن
talk shop <idiom>	درموردکار شخصی صحبت کردن
break in	درمیان صحبت کسی دویدن
to speak fluently	بطور روان صحبت کردن
lisp	نوک زبانی صحبت کردن
To talk like a book .	لفظ قلم صحبت کردن
Dont talk to all and sundry.	با این وآن صحبت نکن
He speaks English fluently.	انگلیسی راروان صحبت می کند
He talked in this connection (vein).	دراین زمینه صحبت کرد
lisping	نوک زبانی صحبت کردن
lisped	نوک زبانی صحبت کردن
break in upon	قطع کردن صحبت کسی
They were stI'll talking away at midnight.	تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
Speaking. [on the phone]	[من] پشت تلفن صحبت می کنم.
He is a good speaker . He speaker well.	خیلی خوب صحبت می کند
To strick up a conversation with somebody.	سر صحبت را با کسی باز کردن
There is talk [mention] of something [somebody] .	صحبت از چیزی یا کسی است.
Well discuss it at dinner.	سر شام صحبت خواهیم کرد
have a word with <idiom>	بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
She was talking to (with ) a friend .	داشت با دوستش صحبت می کرد
They were talking in Spanish .	بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
I had a long talk with him.	با ایشان مفصلا" صحبت کردم
throw in	مطلبی بر صحبت کسی افزودن
break-ins	درمیان صحبت کسی دویدن
talking of ...	حال که صحبت از...... بمیان امد
sniffle	درحال عطسه صحبت کردن
squeak	با صدای جیغ صحبت کردن
telephone frequency characteristic	منحنی مشخصه فرکانس صحبت
kaffeeklatsch	صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
sniffling	درحال عطسه صحبت کردن
sound off	باصدای بلند صحبت کردن
squeaking	با صدای جیغ صحبت کردن
squeaks	با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked	با صدای جیغ صحبت کردن
sniffled	درحال عطسه صحبت کردن
to interrupt any one's speech	صحبت کسیرا قطع کردن
ad-libs	بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing	بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed	بدون نوشته صحبت کردن
ad-lib	بدون نوشته صحبت کردن
sniffles	درحال عطسه صحبت کردن

coze