English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (32 milliseconds)
English Persian
save صرفه جویی کردن
saved صرفه جویی کردن
saves صرفه جویی کردن
economised صرفه جویی کردن
economises صرفه جویی کردن
economising صرفه جویی کردن
economize صرفه جویی کردن
economized صرفه جویی کردن
economizes صرفه جویی کردن
scrounge صرفه جویی کردن
scrounged صرفه جویی کردن
scrounges صرفه جویی کردن
scrounging صرفه جویی کردن
cut corners <idiom> صرفه جویی کردن
Search result with all words
economizing صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
Other Matches
supply economy صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
frugality صرفه جویی
economy صرفه جویی
economies صرفه جویی
saving صرفه جویی
thrift صرفه جویی
economizing method روش صرفه جویی
parsimony صرفه جویی کم خرجی
spareable قابل صرفه جویی
economy factor ضریب صرفه جویی
an economist of time متخصص در صرفه جویی وقت
economizer صرفه جویی کننده انرژی
providence صرفه جویی اینده نگری
feed heater دستگاه صرفه جویی درحرارت
time saver صرفه جویی کننده در وقت
gas saving صرفه جویی در مصرف بنزین
austerity package بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
an economist of time کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
I'm saving up for a new bike. من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
laborsaving تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
cut corners <idiom> [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
library و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
libraries و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
economic نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
To save . To economize. صرفه جوئی کردن
economizing صرفه جوئی کردن
To pay off someone. To settle old scores with someone. با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
cavils عیب جویی کردن
cavilled عیب جویی کردن
reproached عیب جویی کردن از
impugn عیب جویی کردن
caviling عیب جویی کردن
revenge کینه جویی کردن
impugned عیب جویی کردن
to seek a remedy for something چاره جویی کردن
to seek adventures مخاطره جویی کردن
impugns عیب جویی کردن
impugning عیب جویی کردن
reproach عیب جویی کردن از
revenging کینه جویی کردن
carp عیب جویی کردن
caviled عیب جویی کردن
To seak a remedy. چاره جویی کردن
blaming عیب جویی کردن از
to pull to pieces عیب جویی کردن از
wrathful کینه جویی کردن
avenged کینه جویی کردن
avenges کینه جویی کردن
avenge کینه جویی کردن
revenged کینه جویی کردن
blamed عیب جویی کردن از
blame عیب جویی کردن از
domineer سلطه جویی کردن
avenging کینه جویی کردن
vituperate عیب جویی کردن
to pick on عیب جویی کردن از
reproaches عیب جویی کردن از
reproaching عیب جویی کردن از
revenges کینه جویی کردن
blames عیب جویی کردن از
cavil عیب جویی کردن
to cut up rough کینه جویی یا کج خویی کردن
queries تحقیق و باز جویی کردن
queried تحقیق و باز جویی کردن
to tell somebody off از کسی عیب جویی کردن
to chide somebody از کسی عیب جویی کردن
querying تحقیق و باز جویی کردن
query تحقیق و باز جویی کردن
to take somebody to task از کسی عیب جویی کردن
to tick somebody off [British E] از کسی عیب جویی کردن
to take vengeance on a person از کسی کینه جویی کردن
inquire باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquired باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquires باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquired باز جویی کردن رسیدگی کردن
interrogating تحقیق کردن باز جویی کردن
interrogated تحقیق کردن باز جویی کردن
enquires باز جویی کردن رسیدگی کردن
interrogate تحقیق کردن باز جویی کردن
impeach عیب جویی کردن تردید کردن در
impeached عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaches عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaching عیب جویی کردن تردید کردن در
interrogates تحقیق کردن باز جویی کردن
frugal صرفه جو
housewifely صرفه جو
behoof صرفه
economizer صرفه جو
economical صرفه جو
providential صرفه جو
penny wise صرفه جو
parsimonious صرفه جو
inadvisable بی صرفه
advantage صرفه
denebola صرفه
thrifty صرفه جو
beta leonis صرفه
economization صرفه جوئی
gain صرفه استفاده
thrift صرفه جوئی
costings مقرون به صرفه
he is a bad husband صرفه جو نیست
backstop technology تکنولوژی با صرفه
chariness صرفه جوئی
economical مقرون به صرفه
cost-effective مقرون به صرفه
gained صرفه استفاده
gains صرفه استفاده
inexpensive معقول صرفه جو
frugal با صرفه اندک
frugally با صرفه جوئی
sparing مضایقه کننده صرفه جو
spillover benefits صرفه جوئیهای خارجی
provident صرفه جو اینده نگر
external economies صرفه جوئیهای خارجی
It is not economical. مقرون به صرفه نیست.
economies of scale صرفه جوئیهای مقیاس
thriftily از روی صرفه جوئی
internal economies صرفه جوئیهای داخلی
consumption economies صرفه جوئیهای مصرفی
internal diseconomies عدم صرفه جوئیهای داخلی
advantageously با داشتن صرفه یا سود سودمندانه
penny wise and pound foolish صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
diseconomies of scale عدم صرفه جوئی به مقیاس
economies of scale صرفه جوئیهای تولید انبوه
housewifely از روی خانه داری یا صرفه جوئی
censoriousness عیب جویی
interrogations باز جویی
reproaching عیب جویی
polls رای جویی
polled رای جویی
interrogation باز جویی
poll رای جویی
predacity طعمه جویی
barretry مرافعه جویی
adventurism حادثه جویی
malignancy کینه جویی
currishness ستیزه جویی
sociality جامعه جویی
termagancy ستیزه جویی
pugnacity ستیزه جویی
equilibration تعادل جویی
pacifism صلح جویی
hedonism لذت جویی
dissociability انزوا جویی
reproach عیب جویی
offishness کناره جویی
cavil عیب جویی
sedition فتنه جویی
avarice زیاده جویی
peaceableness صلح جویی
incalescence گرما جویی
scrappiness فتنه جویی
disputatiousness ستیزه جویی
caviled عیب جویی
reproaches عیب جویی
reproached عیب جویی
cavils عیب جویی
caviling عیب جویی
rocket [British E] عیب جویی
cavilled عیب جویی
to make inquires into a matter چیز ی را باز جویی
etymologies ریشه جویی صرف
shrewishly از روی ستیزه جویی
competitions هم چشمی سبقت جویی
etymology ریشه جویی صرف
to inquire into a matter مطلبی را باز جویی
goings-over عیب جویی شدید
centripetal force قوه مرکز جویی
going-over عیب جویی شدید
competition هم چشمی سبقت جویی
errantry دربدری حادثه جویی
crambo بازی قافیه جویی
the primrose path عیش و نوش جویی
nemesis کینه جویی انتقام
disputatiously ازروی ستیزه جویی
peaceably ازروی صلح جویی
finger-wagging عیب جویی [اصطلاح روزمره]
censure عیب جویی [اصطلاح روزمره]
scrappiness اوراق شدگی ستیزه جویی
reproof عیب جویی [اصطلاح روزمره]
to enter into an enquiry وارد باز جویی شدن
To stint . To be cheese - paring . گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
it savours of revenge بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
nurse شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nursed شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nurses شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
straight "A " student دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
positive externalities صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com