Total search result: 208 (34 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
paginate |
صفحه بندی کردن |
|
|
Search result with all words |
|
time |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
timed |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
times |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
dial |
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن |
dialed |
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن |
dialled |
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن |
dials |
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن |
Other Matches |
|
transparent |
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است |
transparently |
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است |
clattering |
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار |
clattered |
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار |
clatter |
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار |
clatters |
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار |
justification |
صفحه بندی |
make-up |
صفحه بندی |
paging |
صفحه بندی |
pagination |
صفحه بندی |
justifications |
صفحه بندی |
repagination |
صفحه بندی مجدد |
demand paging |
صفحه بندی تقاضا |
paging rate |
سرعت صفحه بندی |
split-screen |
صفحه تقسیم بندی شده |
split screen |
صفحه تقسیم بندی شده |
demand paging |
صفحه بندی مورد نیاز |
paged memory management |
مدیریت حافظه صفحه بندی شده |
zap |
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده |
zaps |
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده |
zapped |
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده |
zapping |
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده |
galley |
نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی |
galley proof |
نمونه ستونی مطالب چاپی که هنوز صفحه بندی نشده |
refresh buffer |
یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند |
cls |
در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ |
ratings |
طبقه بندی کردن درجه بندی |
rating |
طبقه بندی کردن درجه بندی |
grade |
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن |
grade |
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن |
grades |
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن |
groups |
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن |
group |
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن |
grades |
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن |
thrashing |
وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند |
laggin |
اب بندی کردن اب بندی ناوها |
downgrading |
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی |
downgrade |
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی |
downgrades |
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی |
downgraded |
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی |
qwerty keyboard |
ترتیب صفحه کلید که روی بسیاری از صفحه کلیدهای موجود در ماشین تحریر وکامپیوتر و کلمه پردازهااستاندارد میباشد صفحه کلید کورتی |
gift wrap |
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن |
declassification |
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی |
pens |
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند |
pen |
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند |
penned |
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند |
penning |
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند |
raster |
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط |
paper white monitor |
صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه |
evaluation rating |
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
scanned |
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند |
scans |
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند |
scan |
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند |
plasma display |
صفحه نمایش با استفاده از خاصیت نورانی بدون گازهای متن صفحه |
consol |
دستگاه ناوبری رادیویی صفحه کلید دستگاههای ارتباطی صفحه رادار |
ksr |
ترمینالی که صفحه کلید و صفحه نمایش دارد و به CPU متصل است |
raster |
گرافیکی که تصاویر آن روی خط وطی در صفحه نمایش یا صفحه ساخته می شوند |
tables |
لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش |
portrait |
جهت صفحه یا یک ورق صفحه که بلندترین لبه عمودی است |
routing |
صفحه ویدیو متنی که مسیر سایر صفحه ها را شرح میدهد |
table |
لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش |
raster |
یک حرکت افقی اشعه روی صفحه در مقابل صفحه CRT |
cons |
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر |
multiviewports |
صفحه نمایشی که دو یاچندین صفحه قابل دید رانمایش میدهد |
lead in page |
صفحه ویدیویی که کاربر را به صفحه مورد نظر هدایت میکند |
conned |
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر |
conning |
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر |
auto |
متنی که خودکار اطراف یک تصویر یا از یک صفحه به صفحه دیگر می چرخد |
con |
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر |
tabling |
لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش |
tabled |
لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش |
autos |
متنی که خودکار اطراف یک تصویر یا از یک صفحه به صفحه دیگر می چرخد |
portraits |
جهت صفحه یا یک ورق صفحه که بلندترین لبه عمودی است |
glared |
صفحه شیشهای یا پلاستیکی در مقابل صفحه نمایش برای قط ع انعکاسی شدید نور |
glares |
صفحه شیشهای یا پلاستیکی در مقابل صفحه نمایش برای قط ع انعکاسی شدید نور |
data tablet |
یک وسیله ورودی دستی برای صفحه نمایش گرافیکی صفحه داده دهی |
flat |
صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد |
flattest |
صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد |
glare |
صفحه شیشهای یا پلاستیکی در مقابل صفحه نمایش برای قط ع انعکاسی شدید نور |
notebook computer |
که به راحتی قابل حمل است ولی صفحه کلید و صفحه نمایش کوچک دارد |
revamping |
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن |
revamped |
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن |
revamps |
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن |
revamp |
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن |
rig |
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن |
rigged |
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن |
rigs |
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن |
station |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
backlight |
چراغ پشت صفحه کریستال مایع که شدت حروف صفحه را بهبود می بخشد وآنها را خوانا تر میکند |
stationed |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
stations |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
hyperlink |
کلمه یا تصویر یا دگمهای در صفحه وب یا عنوان چند رسانهای که در صورت انتخاب کاربر را به صفحه دیگری می برد |
device |
CON برای صفحه کلید و صفحه نمایش |
disc |
صفحه کلاج صفحه دیسک تیغ اره |
discs |
صفحه کلاج صفحه دیسک تیغ اره |
devices |
CON برای صفحه کلید و صفحه نمایش |
banding |
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن |
bumbled |
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن |
overpacking |
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن |
bollix |
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن |
bumble |
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن |
bumbles |
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن |
To do something slapdash. |
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن ) |
refreshes |
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن |
refresh |
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن |
refreshed |
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن |
classification |
طبقه بندی کردن طبقه بندی |
classifications |
طبقه بندی کردن طبقه بندی |
buttoning |
شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد |
button |
شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد |
buttoned |
شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد |
word warp |
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی |
carpet classification |
طبقه بندی [درجه بندی] فرش |
paged |
عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات |
implicit reference |
مرجعی به شی که محل دقیق صفحه را نمیگوید ولی فرض میکند که شی روی صفحه جاری قرار دارد یا قابل دیدن است |
page |
عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات |
pages |
عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات |
to make a mess of |
سر هم بندی کردن |
caulk |
اب بندی کردن |
to pin up |
بی بندی کردن |
to mull a mull of |
سر هم بندی کردن |
to nails up |
سر هم بندی کردن |
lacevi |
بندی کردن |
underpins |
پی بندی کردن |
underpinned |
پی بندی کردن |
underpin |
پی بندی کردن |
to make a muddle of |
سر هم بندی کردن |
seals |
اب بندی کردن |
seal |
اب بندی کردن |
to take a snack |
ته بندی کردن |
batten down |
اب بندی کردن |
sealing |
اب بندی کردن |
portion |
تسهیم کردن سهم بندی کردن |
portions |
تسهیم کردن سهم بندی کردن |
segregation |
جدا کردن درجه بندی کردن |
vamp |
وصله کردن سرهم بندی کردن |
types |
ماشین کردن طبقه بندی کردن |
partitions |
جدا کردن جزء بندی کردن |
resorted |
جدا کردن طبقه بندی کردن |
type |
ماشین کردن طبقه بندی کردن |
typed |
ماشین کردن طبقه بندی کردن |
gaduate |
درجه بندی کردن تغلیظ کردن |
gradate |
درجه بندی کردن مخلوط کردن |
resort |
جدا کردن طبقه بندی کردن |
sorts |
دسته کردن طبقه بندی کردن |
sorted |
دسته کردن طبقه بندی کردن |
grade |
طبقه بندی کردن کلاسه کردن |
sort |
دسته کردن طبقه بندی کردن |
grades |
طبقه بندی کردن کلاسه کردن |
break down |
تجزیه کردن طبقه بندی کردن |
to put on |
شرط بندی کردن تحمیل کردن |
resorts |
جدا کردن طبقه بندی کردن |
partition |
جدا کردن جزء بندی کردن |
fielded |
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد |
field |
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد |
fields |
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد |
put up |
بسته بندی کردن |
compartmentalized |
بخش بندی کردن |
packets |
بسته بندی کردن |
packet |
بسته بندی کردن |
compartmentalized |
فصل بندی کردن |
to categorize |
دسته بندی کردن |
pigeonhole |
طبقه بندی کردن |
impone |
شرط بندی کردن |
impost |
تعرفه بندی کردن |
put-up |
بسته بندی کردن |
graduates |
تقسیم بندی کردن |
graduating |
طبقه بندی کردن |
graduating |
درجه بندی کردن |
graduating |
تقسیم بندی کردن |
rally |
دسته بندی کردن |
compartmentalizes |
بخش بندی کردن |
layers |
طبقه بندی کردن |
compartmentalizes |
فصل بندی کردن |
layer |
طبقه بندی کردن |
to categorize |
طبقه بندی کردن |
subsuming |
رده بندی کردن |
subsumes |
رده بندی کردن |
compartmentalises |
فصل بندی کردن |
compartmentalised |
بخش بندی کردن |
compartmentalised |
فصل بندی کردن |
boggle |
کارسرهم بندی کردن |
categorised |
رده بندی کردن |
categorised |
طبقه بندی کردن |
categorised |
دسته بندی کردن |
prioritising |
اولویت بندی کردن |
categorises |
رده بندی کردن |
categorises |
طبقه بندی کردن |
group |
دسته بندی کردن |
partitioning |
قسمت بندی کردن |
subsumed |
رده بندی کردن |
aggroup |
طبقه بندی کردن |
subsume |
رده بندی کردن |
compartmentalize |
بخش بندی کردن |
groups |
دسته بندی کردن |
rates |
درجه بندی کردن |
rate |
درجه بندی کردن |