Total search result: 201 (12 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
spherical faceplate |
صفحه محدب تلویزیون |
|
|
Other Matches |
|
faces |
صفحه تلویزیون |
face |
صفحه تلویزیون |
screens |
صفحه تلویزیون |
vieming screen |
صفحه تلویزیون |
screening, screenings |
صفحه تلویزیون |
screen |
صفحه تلویزیون |
faceplate |
صفحه تلویزیون |
screened |
صفحه تلویزیون |
cylindrical faceplate |
صفحه استوانهای تلویزیون |
neutral density faceplate |
صفحه رنگی تلویزیون |
snow |
برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره] |
chyron [American E] |
قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه] |
aston [British E] |
قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه] |
Lower third |
قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه] |
video |
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر |
videos |
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر |
videoing |
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر |
videoed |
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر |
channel selector |
انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون |
gadroon |
اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه |
qwerty keyboard |
ترتیب صفحه کلید که روی بسیاری از صفحه کلیدهای موجود در ماشین تحریر وکامپیوتر و کلمه پردازهااستاندارد میباشد صفحه کلید کورتی |
gibbous |
محدب |
convex |
محدب |
crowned |
محدب |
bulgy |
محدب |
crowning |
محدب |
panduriform |
محدب الطرفین |
biconvex |
محدب الطرفین |
camber weld |
جوش محدب |
quasi convex |
شبه محدب |
pulvinated |
نازبالشی محدب |
quasi convex |
نیمه محدب |
pulvinate |
محدب نازبالشی |
convex slope |
شیب محدب |
convex mirror |
اینه محدب |
convex lens |
عدسی محدب |
convexo concave |
محدب ومقعر |
convex |
محدب گوژ |
convexty |
بشکل محدب |
convexo convex |
ازدوسو محدب |
convex fillet weld |
جوش مغزی محدب |
crown gear |
چرخ دنده محدب |
convex set |
مجموعه محدب [ریاضی] |
convexly |
حالت محدب داشتن |
knull |
[تزئین محدب شکل] |
quasi convex function |
تابع شبه محدب |
quasi convex function |
تابع نیمه محدب |
plano convex lens |
عدسی مسطح- محدب |
biconvex lens |
عدسی محدب الطرفین |
double convex lens |
عدسی محدب الطرفین |
gibbously |
بطور محدب یا قوز |
pulvinated frieze |
کتیبه کوژ یا محدب |
pandurate |
شبیه ویولون محدب الطرفین |
condenser |
الت تقصیر عدسی محدب |
burning glass |
عدسی محدب یاایینه مقعر |
bowtell |
[ابزاری با سر محدب و فیتیله تخم مرغی] |
carbuncles |
لعلی که تراش محدب داشته باشد |
bowtelle |
[ابزاری با سر محدب و فیتیله تخم مرغی] |
carbuncle |
لعلی که تراش محدب داشته باشد |
penned |
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند |
penning |
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند |
pens |
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند |
pen |
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند |
clattered |
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار |
clattering |
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار |
clatters |
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار |
clatter |
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار |
biconvex |
بالی که هر دو سطح فوقانی و تحتانی ان به صورت محدب باشد |
egg-and-dart |
[تزئینات کلاسیک با ابزار محدب به شکل تخم مرغ و نیش] |
meniscus |
سطح منحنی بالای ستونی ازمایع که میتواند محدب یامقعر باشد |
paper white monitor |
صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه |
scanned |
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند |
scan |
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند |
scans |
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند |
godroon |
اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود |
ksr |
ترمینالی که صفحه کلید و صفحه نمایش دارد و به CPU متصل است |
consol |
دستگاه ناوبری رادیویی صفحه کلید دستگاههای ارتباطی صفحه رادار |
raster |
گرافیکی که تصاویر آن روی خط وطی در صفحه نمایش یا صفحه ساخته می شوند |
plasma display |
صفحه نمایش با استفاده از خاصیت نورانی بدون گازهای متن صفحه |
cons |
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر |
routing |
صفحه ویدیو متنی که مسیر سایر صفحه ها را شرح میدهد |
raster |
یک حرکت افقی اشعه روی صفحه در مقابل صفحه CRT |
con |
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر |
conned |
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر |
conning |
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر |
lead in page |
صفحه ویدیویی که کاربر را به صفحه مورد نظر هدایت میکند |
autos |
متنی که خودکار اطراف یک تصویر یا از یک صفحه به صفحه دیگر می چرخد |
auto |
متنی که خودکار اطراف یک تصویر یا از یک صفحه به صفحه دیگر می چرخد |
tabling |
لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش |
portrait |
جهت صفحه یا یک ورق صفحه که بلندترین لبه عمودی است |
tables |
لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش |
multiviewports |
صفحه نمایشی که دو یاچندین صفحه قابل دید رانمایش میدهد |
tabled |
لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش |
portraits |
جهت صفحه یا یک ورق صفحه که بلندترین لبه عمودی است |
table |
لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش |
glares |
صفحه شیشهای یا پلاستیکی در مقابل صفحه نمایش برای قط ع انعکاسی شدید نور |
flattest |
صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد |
glared |
صفحه شیشهای یا پلاستیکی در مقابل صفحه نمایش برای قط ع انعکاسی شدید نور |
glare |
صفحه شیشهای یا پلاستیکی در مقابل صفحه نمایش برای قط ع انعکاسی شدید نور |
data tablet |
یک وسیله ورودی دستی برای صفحه نمایش گرافیکی صفحه داده دهی |
flat |
صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد |
notebook computer |
که به راحتی قابل حمل است ولی صفحه کلید و صفحه نمایش کوچک دارد |
hyperlink |
کلمه یا تصویر یا دگمهای در صفحه وب یا عنوان چند رسانهای که در صورت انتخاب کاربر را به صفحه دیگری می برد |
station |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
stationed |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
refresh buffer |
یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند |
stations |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
backlight |
چراغ پشت صفحه کریستال مایع که شدت حروف صفحه را بهبود می بخشد وآنها را خوانا تر میکند |
discs |
صفحه کلاج صفحه دیسک تیغ اره |
device |
CON برای صفحه کلید و صفحه نمایش |
disc |
صفحه کلاج صفحه دیسک تیغ اره |
devices |
CON برای صفحه کلید و صفحه نمایش |
telly |
تلویزیون |
a television |
تلویزیون |
Goh Chok Tong |
تلویزیون |
tellies |
تلویزیون |
goggle box |
تلویزیون |
buttoning |
شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد |
buttoned |
شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد |
button |
شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد |
cls |
در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ |
couch potato |
معتاد به تلویزیون |
couch potatoes |
معتاد به تلویزیون |
educational television |
تلویزیون اموزشی |
TV |
مخفف تلویزیون |
closed circuit |
تلویزیون مداربسته |
TVs |
مخفف تلویزیون |
video |
تلویزیونی تلویزیون |
channel |
کانال تلویزیون |
channeled |
کانال تلویزیون |
channeling |
کانال تلویزیون |
channelled |
کانال تلویزیون |
channels |
کانال تلویزیون |
videoed |
تلویزیونی تلویزیون |
television broadcasting station |
فرستنده تلویزیون |
channel selector |
سلکتورکانالهای تلویزیون |
color television |
تلویزیون رنگی |
videos |
تلویزیونی تلویزیون |
closed circuits |
تلویزیون مداربسته |
videoing |
تلویزیونی تلویزیون |
paged |
عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات |
implicit reference |
مرجعی به شی که محل دقیق صفحه را نمیگوید ولی فرض میکند که شی روی صفحه جاری قرار دارد یا قابل دیدن است |
pages |
عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات |
page |
عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات |
image effect |
اثر تصویر تلویزیون |
teleplay |
نمایشنامه مخصوص تلویزیون |
simultaneous color television |
تلویزیون رنگی همزمان |
flaked |
برفک زدن تلویزیون |
sequential color television |
تلویزیون رنگی مرحلهای |
flake |
برفک زدن تلویزیون |
flaking |
برفک زدن تلویزیون |
televise |
با تلویزیون نشان دادن |
closed circuit television |
تلویزیون مدار بسته |
closed-circuit television |
تلویزیون مدار بسته |
The television flickers . |
تصویر تلویزیون می لرزد |
televisor |
بیننده برنامه تلویزیون |
airwave |
امواج رادیو و تلویزیون |
televising |
با تلویزیون نشان دادن |
Color films(T. V). |
فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟ |
televised |
با تلویزیون نشان دادن |
televises |
با تلویزیون نشان دادن |
fielded |
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد |
field |
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد |
fields |
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد |
camcorder |
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون |
picturing |
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون |
pictures |
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون |
juicer |
متخصص نور در تلویزیون وتاتر |
screening |
نمایش بر روی پرده تلویزیون |
Is there a television? |
آیا تلویزیون وجود دارد؟ |
picture |
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون |
camcorders |
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون |
couch potato |
معتاد به تلویزیون [اصطلاح روزمره] |
pictured |
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون |
ansi |
ترتیبی از حروف کنترلی صفحه نمایش ANSI که رنگها و خصوصیات متن را روی صفحه کنترل میکند این ترتیب با کلید ESC و شروع میشود |
coherence |
فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون |
His speech gripped the television viewers ( audience ). |
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد |
The pigeous peched on the television aerial . |
کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند |
standard |
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش |
pop up window |
پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند |
standards |
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش |
zaps |
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده |
zapping |
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده |
zapped |
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده |
zap |
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده |
vdt |
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند |
VDU |
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند |
VDUs |
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند |
pincushion distortion |
خطای صفحه نمایش که باعث خرابی تصویر نمایش داده شده میشود چون لبه ها به مرکز صفحه خم می شوند |
prints |
کلید مخصوص در سمت راست و بالای صفحه کلید که تحت DOS حروف صفحه نمایش را به چاپگر منتقل میکند |
printed |
کلید مخصوص در سمت راست و بالای صفحه کلید که تحت DOS حروف صفحه نمایش را به چاپگر منتقل میکند |
print |
کلید مخصوص در سمت راست و بالای صفحه کلید که تحت DOS حروف صفحه نمایش را به چاپگر منتقل میکند |
LP |
صفحه 33 دور صفحه دولانی |
enhancing |
دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست |
at |
قالب استاندارد برای صفحه کلید IBM. صفحه کلید دارای کلیدهایی در بالا است که عملیات مخصوص انجام میدهد |
enhances |
دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست |
enhanced |
دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست |
membrane keyboard |
صفحه کلیدی که از صفحه پلاستیکی نازک با کلیدهای روی آن تشکیل شده است . وقتی کاربر روی کلید پردازش میکند |
enhance |
دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست |
pal |
line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی |