English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
qualifies صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualify صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
Other Matches
qalified واجد شرایط
qualification واجد شرایط
bona fide واجد شرایط
qualify واجد شرایط
qualified واجد شرایط
qulifications واجد شرایط
qualifies واجد شرایط
eligible واجد شرایط
quantifying واجد شرایط شدن
quantify واجد شرایط شدن
quantifies واجد شرایط شدن
qualified واجد شرایط لازمه
quantified واجد شرایط شدن
eligible واجد شرایط مطلوب
qualify for واجد شرایط بودن
qualificatory واجد شرایط کننده
entry group گروه واجد شرایط
possessing the necessary qualifications واجد شرایط لازم
qualified person شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
eligible واجد شرایط برای انتخاب شدن
security clearance داشتن صلاحیت خدمتی
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
unconditional دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
disqualifications عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualification عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
decisions دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
animalization واجد صفات حیوانی
homozygote واجد صفات پدرومادر
qui tam action دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
clearance صلاحیت
skill صلاحیت
expertise صلاحیت
formidableness صلاحیت
qualification صلاحیت
capacities صلاحیت
capacity صلاحیت
credential صلاحیت
capability صلاحیت
competency صلاحیت
qualification صلاحیت
qualifying صلاحیت
authority صلاحیت
jurisdiction صلاحیت
competence صلاحیت
competence صلاحیت
competent ذی صلاحیت
competent با صلاحیت
qualifications صلاحیت
It is not within his competence. در صلاحیت اونیست
incompetent فاقد صلاحیت
intestable فاقد صلاحیت
jurisdiction of the court صلاحیت دادگاه
abilities لیاقت صلاحیت
disqualifications سلب صلاحیت
ability لیاقت صلاحیت
it lies beyond his competence در صلاحیت او نیست
jurisdication صلاحیت حاکمیت
unmeet فاقد صلاحیت
incompetence عدم صلاحیت
capacity صلاحیت توانایی
disqualification سلب صلاحیت
competently باداشتن صلاحیت
inexpedience عدم صلاحیت
incapacitating عدم صلاحیت
incapacitates عدم صلاحیت
incapacitation سلب صلاحیت
inexpediency عدم صلاحیت
capacities صلاحیت توانایی
incapacitated عدم صلاحیت
incapacitate عدم صلاحیت
incompetency عدم صلاحیت
disability عدم صلاحیت
competency of courts صلاحیت دادگاهها
competent صلاحیت دار
disabilities عدم صلاحیت
incapacity عدم صلاحیت
competency of courts صلاحیت محاکم
fitness صلاحیت شایستگی
competency صلاحیت لیاقت
competence clause شرط صلاحیت
qualifying certificate گواهی صلاحیت
legal capacity صلاحیت قانونی
capability صلاحیت قابلیت
incompetently با عدم صلاحیت
qualifying examination امتحان صلاحیت
relative jurisdiction صلاحیت نسبی
humanises انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanising انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanize انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanized انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizing انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizes انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanised انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
venues حوزه صلاحیت دادگاه
qualified صلاحیت دار ماهر
airworthiness certificate گواهینامه صلاحیت پرواز
airworthiness دارای صلاحیت پرواز
sufficient شایسته صلاحیت دار
authority مقام صلاحیت دار
adequate صلاحیت دار بسنده
security clearance تایید صلاحیت کردن
security cognizance شناخت ازنظر صلاحیت
incapacitate سلب صلاحیت کردن از
incapacitated سلب صلاحیت کردن از
principal of domestic jurisdiction اصل صلاحیت ملی
incapacitates سلب صلاحیت کردن از
by fits and starts مقتضی صلاحیت دار
incapacitating سلب صلاحیت کردن از
airworthiness directive دستورالعمل صلاحیت پرواز
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
able دارای صلاحیت قانونی
airworthy دارای صلاحیت پرواز
circuits حوزه صلاحیت دادگاه
abler بااستعداد صلاحیت دار
abler دارای صلاحیت قانونی
venue حوزه صلاحیت دادگاه
ablest بااستعداد صلاحیت دار
circuit حوزه صلاحیت دادگاه
able با استعداد صلاحیت دار
clearance تعیین صلاحیت کردن
non ability ناشایستگی عدم صلاحیت
deed of assignment مدرک صلاحیت قانونی
ablest دارای صلاحیت قانونی
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
i. for doing any thing عدم صلاحیت در همه کارها
bad conduct discharge اخراج به علت عدم صلاحیت
letters testamentary حکم یا خطاب دادگاه ذی صلاحیت
probation ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
probational ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
competant judicial authority مقامات صلاحیت دار قضائی
omnicompetent دارای صلاحیت در همه چیز
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
coram non judice درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
disqualified سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
discharge without honor اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
it is beyond his province از صلاحیت او بیرون است درحوزه کاراو نیست
clearance پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
to discharge someone without honor [from the army] اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
regional agency موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
check flight پروازی برای اشناشدن خدمه و یا ازمایش صلاحیت انها
conditions شرایط
the conditions شرایط ان
terms شرایط
terming شرایط
term شرایط
termed شرایط
suitable conditions شرایط مناسب
liner terms شرایط خط کشتیرانی
conditions of use شرایط کاربرد
makings شرایط لازم
marginal conditions شرایط نهائی
competitive conditions شرایط رقابت
mutual terms شرایط متقابل
necessary conditions شرایط لازم
competition conditions شرایط رقابت
normal temperature and pressure شرایط استاندارد
requirements of the credit شرایط اعتبار
credit terms شرایط اعتبار
conference terms شرایط کنفرانس
ball games شرایط وضعیت
ball game شرایط وضعیت
working conditions شرایط کار
conditions of purchase شرایط خرید
disadvantage شرایط نامساعد
disadvantages شرایط نامساعد
conditions of contract شرایط قرارداد
tropical condition شرایط گرمسیری
condition of readiness شرایط امادگی
conditions شرایط اوضاع
light conditions شرایط نور
usual conditions شرایط معمول
normal temperature and pressure شرایط متعارفی
settlement terms شرایط تسویه
settlement terms شرایط پرداخت
boundary conditions شرایط مرزی
boundary conditions شرایط حدی
actude conditions شرایط شدید
admission requirements شرایط پذیرش
adverse factors شرایط نامساعد
second order conditions شرایط ثانوی
ballistic conditions شرایط بالیستیکی
average conditions شرایط متوسط
average conditions شرایط عادی
ambient conditions شرایط محیطی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com