Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
machine building industry
صنعت ماشین سازی
Other Matches
confectionery
صنعت شیرینی سازی
pilot materials
وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
machine building
ماشین سازی
engineering steel
فولاد ماشین سازی
road building machine
ماشین جاده سازی
engineering works
کارخانه ماشین سازی
automatic flanging machine
ماشین خم حلبی سازی
motor vehicle industry
صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
virtual
ماشین شبیه سازی شده و عملیات آن
polygraph
ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
polygraphs
ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
grader
یکی از ماشین الات راه سازی
structrual engineering industry
صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
assembly
زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
plater
صفحه فلزی ساز ماشین غلتک کاغذ سازی اسب مخصوص مسابقه اسب دوانی
register
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
key
استفاده از بافر بین صفحه کلید و کامپیوتر برای تامین ذخیره سازی کلیدها برای ماشین نویس های سریع که چندین کلید را به سرعت انتخاب می کنند
rectification
یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
calculating
دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
craftsman trade
صنعت
industry
صنعت
industries
صنعت
crafts
صنعت
artless
بی صنعت
trade
صنعت
craft
صنعت
traded
صنعت
art
صنعت
arts
صنعت
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
manufacturing industry
صنعت کارخانهای
cottage industries
صنعت روستایی
electric industry
صنعت برق
haniwork
صنعت دست
industrialist
صنعت کار
artificer
صنعت کار
domestic industry
صنعت داخلی
infant industry
صنعت نوزاد
contracting industry
صنعت ساختمان
industrial espionage
جاسوسی در صنعت
oil industry
صنعت نفت
mysteries
صنعت هنر
industrialism
صنعت گرایی
export industry
صنعت صادراتی
technology
صنعت شناسی
weak industry
صنعت ضعیف
metal working industry
صنعت فلزکاری
weak industry
صنعت کساد
structrual engineering industry
صنعت سازه
automotive
صنعت اتومبیل
automotive industry
صنعت اتومبیل
motorcar industry
صنعت اتومبیل
extractive industry
صنعت استخراجی
technologies
صنعت شناسی
filmdom
صنعت سینما
industrialist
صاحب صنعت
cottage industry
صنعت روستایی
industrialists
صاحب صنعت
industrialists
صنعت کار
agro industry
کشت و صنعت
craftsman
هنرپیشه صنعت گر
craftsmen
هنرپیشه صنعت گر
antistrophe
صنعت تجنیس
mystery
صنعت هنر
palinode
صنعت انکار
sick industry
صنعت بیمار
computer industry
صنعت کامپیوتر
declining industry
صنعت رو به زوال
labour intensive industry
صنعت کاربر
competitive industry
صنعت رقابتی
philotechnic
صنعت دوست
hyperbole
صنعت اغراق
similes
صنعت تشبیه
handicraft
صنعت دستی
family industry
صنعت خانوادگی
ceramics industry
صنعت سرامیک
manufacturing
صنعت ساخت
simile
صنعت تشبیه
chiasmus
صنعت قلب
service industry
صنعت خدمات
iron industry
صنعت اهن
plastic industry
صنعت پلاستیک
textile industry
صنعت نساجی
textile industry
صنعت بافندگی
ordnance plant
کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
jagger
الت کنگره سازی یادندانه سازی
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
expanding industry
صنعت در حال گسترش
declining industry
صنعت درحال تنزل
small scale industry
صنعت به مقیاس کوچک
location of industry
تعیین مکان صنعت
automobile trade
صنعت یا تجارت اتومبیل
non ferrous metal industry
صنعت فلزات غیراهنی
metaphor
صنعت استعاره کنایه
nationalized industry
صنعت ملی شده
metaphors
صنعت استعاره کنایه
constant cost industry
صنعت هزینههای ثابت
handicraft
صنعت دستی حرفه
carrying-trade
صنعت حمل و نقل
carrying business
صنعت حمل و نقل
talkie
صنعت فیلم ناطق
carrying trade
صنعت حمل و نقل
sick industry
صنعت عقب مانده
transport industry
صنعت حمل و نقل
transport business
صنعت حمل و نقل
counterpoint
صنعت ترکیب الحان
talkies
صنعت فیلم ناطق
industrially
ازلحاظ کار و صنعت
beaver
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
beaver fur
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
electrotechnology
شناخت صنعت برق
iron and steel working industry
صنعت اهن و فولاد
barrier to entry
منع ورود به صنعت
transport trade
صنعت حمل و نقل
ease of entry
سهولت ورودبه یک صنعت
shipping trade
صنعت حمل و نقل
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
plaiting machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
location of industry
تعیین محل استقرار صنعت
plaiting machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
free entry
ورود ازاد بنگاهها به صنعت
elaborately
ازروی صنعت و نازک کاری
pleating machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
cuttler
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
plaiter
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
long run industry supply curve
منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
plaiter
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
cuttler
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
pleating machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
Want is the mother of industry.
<proverb>
خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
poor prospects for the steel industry
دورنمای ضعیف برای صنعت پولاد
industrial
دارای صنایع بزرگ اهل صنعت
globe valve
شیر بشقابی
[صنعت]
[تکنولوژی ]
[مهندسی]
aviationelectronic
بکارگیری الکترونیک در صنعت هوانوردی یا فضانوردی
globe valve
شیر سوپاپی
[صنعت]
[تکنولوژی ]
[مهندسی]
location theory
نظریه تعیین محل استقرار صنعت
Irans industry is progressing.
صنعت ایران درحال ترقی است
extended industry standard architecture
معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
eisa
معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
pre-treatment
عملیات مقدماتی و آماده سازی
[مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
one level address
سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
imagery
مجسمه سازی شبیه سازی
ouster
بی بهره سازی محروم سازی
subjugation
مقهور سازی مطیع سازی
frustration
خنثی سازی محروم سازی
formularization
کوتاه سازی ضابطه سازی
irritancy
پوچ سازی باطل سازی
frustrations
خنثی سازی محروم سازی
Hollywood
شهر هالیوود مرکز صنعت سینمای امریکا
electrometallurgy
صنعت ذوب فلزات با سیستمهای پیشرفته الکتریکی
erasable
1-رسانه ذخیره سازی که قابل استفاده مجدد است . 2-ذخیره سازی موقت
viticulture
صنعت شرابسازی زراعت انگور برای تهبیه شراب
technologies
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
technology
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
saved
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
save
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
saves
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
symmetrical compression
سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
biochip
تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels.
صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
sorts
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorted
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
Jacquard loom
ماشین بافندگی ژاکارد
[این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
electronic
کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
ada
زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
Indeo
فناوری نرم افزاری ساخت Intel که به کامپیوتر امکان ذخیره سازی و اجرای تصاویر ویدیویی فشرده را میدهد با استفاده از روشهای نرم افزاری فشرده سازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com