English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (7 milliseconds)
English Persian
archetype صورت ازلی
archetypes صورت ازلی
primordial image صورت ازلی
Search result with all words
archetypal مربوط به صورت ازلی
archetypally مربوط به صورت ازلی
Other Matches
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
prevenient ازلی
everlasting ازلی
pre existent ازلی
predetermination ازلی
eternal ازلی
increate ازلی
innascible ازلی
primordial ازلی
eterne ازلی
the a of days خدای ازلی
eon قوه ازلی
primordial element عنصر ازلی
asymptote مماس ازلی
eternally بطور ابدی یا ازلی
the ever lasting fod خدای ازلی و ابدی
eternalness ازلیت :ابدی یا ازلی بودن
liberalism اعتقاد به ازادی ازلی و ابدی انسان
preexist ازلی بودن قبلا موجود شدن
predestinate قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
aeon قرن بی انتها قرن ازلی
aeons قرن بی انتها قرن ازلی
eons قرن بی انتها قرن ازلی
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basics بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
forms صورت
list صورت
versions صورت
version صورت
medals صورت
effigies صورت
conformer هم صورت
conformational isomers هم صورت
roll صورت
rolled صورت
rolls صورت
phased صورت
phases صورت
effigy صورت
circumstantially در صورت
medal صورت
form صورت
slip صورت
slipped صورت
slips صورت
formed صورت
face صورت
faces صورت
coat card صورت
statement صورت
invoicing صورت
constellation صورت
visages رو صورت
providing در صورت
statements صورت
filed صورت
physiognomy صورت
physiognomies صورت
visage رو صورت
roster صورت
file صورت
constellations صورت
figure صورت
kalendar صورت
figures صورت
phase صورت
figuring صورت
rosters صورت
shape صورت
images صورت
listing صورت
invoice صورت
facies صورت
mazard صورت
invoiced صورت
image صورت
hues صورت
shapes صورت
freckle لک صورت
invoices صورت
hue صورت
listings صورت
programme of work صورت کارها
apparition صورت وهمی
at all events درهر صورت
processionize صورت مجلس
at first glance <adv.> به صورت ظاهر
to the casual eye <adv.> به صورت ظاهر
proces verbal صورت مجلس
sentential form صورت جملهای
sales check صورت فروش
apparitions صورت وهمی
at face value <adv.> به صورت ظاهر
crackling صورت نمکی
in no case به هیچ صورت
greasepaint صورت گرتماشاخانه
anyhow در هر صورت بهرجهت
plural صورت جمع
forms صورت دیس
ever درهر صورت
bill of material صورت قطعات
ever- درهر صورت
formed صورت دیس
form صورت دیس
constellation صورت فلکی
schedules صورت فهرست
minute صورت جلسه
At any rate . In any case . Anyway . درهر صورت
a face-pack ماسک صورت
minutes صورت جلسه
record صورت مذاکرات
burbled جوش صورت
burbles جوش صورت
burbling جوش صورت
incarnation صورت خارجی
incarnations صورت خارجی
forgeries صورت سازی
the bill صورت حساب
forgery صورت سازی
transformation تبدیل صورت
scheduled صورت فهرست
schedule صورت فهرست
bills of fare صورت غذا
formalism صورت گرایی
constellations صورت فلکی
in memory of <idiom> به صورت رایگان
on the Q.T. <idiom> به صورت سری
It didnt come off. It didnt take place. صورت نگرفت
semblance صورت فاهر
rosters صورت کار
bill of fare صورت غذا
roster صورت کار
roster صورت نگهبانی
face cream کرم صورت
inventory صورت کالا
inventory صورت اموال
accomplish صورت گرفتن
rosters صورت نگهبانی
accomplishing صورت گرفتن
the brush صورت گری
powders پودر صورت
powdering پودر صورت
powder پودر صورت
portraiture نقاشی از صورت
serials و به صورت سری
serial و به صورت سری
stop list صورت متخلفین
standard form صورت متعارف
accomplishes صورت گرفتن
formulation صورت بندی
similitude شباهت صورت
faceless بدون صورت
face powders پودر صورت
face powder پودر صورت
BS صورت فروش
waveform به صورت موج
reorganization صورت جدید
isolate به صورت الکتریکی
isolates به صورت الکتریکی
isolating به صورت الکتریکی
veiling تور صورت
formation صورت بندی
unfigured بی صورت ساده
transfiguration تبدیل صورت
to take an inventory of صورت دارایی
to put in to shape سر و صورت دادن
sick list صورت بیماران
facial مربوط به صورت
feasible <adj.> صورت پذیر
makable [spv. makeable] <adj.> صورت پذیر
decrepitation صورت نمکی
makeable <adj.> صورت پذیر
difference tone صورت افتراقی
manageable <adj.> صورت پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> صورت پذیر
practicable <adj.> صورت پذیر
executable <adj.> صورت پذیر
workable <adj.> صورت پذیر
list صورت کردن
outward show صورت فاهر
outside appearance صورت فاهر
enumeration صورت ریز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com