English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
pudding face صورت بزرگ و فربه
Other Matches
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
overlays بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlaying بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlay بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
modules بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
module بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
democratic party یکی از دو حزب بزرگ سیاسی ایالات متحده امریکا که به صورت فعلیش از 8281 تاسیس شده لیکن از 7871 عملا" موجود بوده است
shift key که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
databases مجموعه پیچیده از فایل ها یا دادههای ذخیره شده به صورت ساخت یافته در یک حافظه بزرگ که توسط یک یا چند کاربر در ترمینالهای مختلف قابل دستیابی است
database مجموعه پیچیده از فایل ها یا دادههای ذخیره شده به صورت ساخت یافته در یک حافظه بزرگ که توسط یک یا چند کاربر در ترمینالهای مختلف قابل دستیابی است
fats فربه
plumpy فربه
fat فربه
fatter فربه
in pride of grease فربه
tubby فربه
well-fed فربه
hammy فربه
fattest فربه
in grease فربه
plumpest فربه
plump فربه
fleshier فربه
beefy فربه
heavy-set فربه
corpulent فربه
obese فربه
fat heart دل فربه
heavyweight فربه
pursy فربه
heavyweights فربه
fleshy فربه
fleshiest فربه
fatten فربه کردن
fattens فربه کردن
pyknic type سنخ فربه تن
to grow fat فربه شدن
to fil out فربه شدن
fattened فربه کردن
endomorphy فربه تنی
fulsome فربه شهوانی
fat guts ادم فربه وگوشتالو
plump چاق وچله فربه ساختن
plumper فربه کننده دروغ محض
plumpest چاق وچله فربه ساختن
My grandparents are six feet under. <idiom> پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
fossil آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
big game صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
grandam مادر بزرگ ننه بزرگ
so large چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent پدر بزرگ یا مادر بزرگ
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
fats چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
fattest چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
fat چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
fatter چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
nonus بزرگ
great- بزرگ
gates در بزرگ
megapod بزرگ پا
greatest بزرگ
mighty بزرگ
great بزرگ
magacephalic بزرگ سر
gate در بزرگ
grossed بزرگ
majuscular بزرگ
adults بزرگ
adult بزرگ
majuscule بزرگ
mightier بزرگ
macrocephalic بزرگ سر
macro بزرگ
mightiest بزرگ
long ton تن بزرگ
dignified بزرگ
majestic بزرگ
vast بزرگ
considerably large بس بزرگ
bandog سگ بزرگ
enormous بزرگ
largest بزرگ
larger بزرگ
large بزرگ
hugeous بزرگ
massive بزرگ
massively بزرگ
canis major سگ بزرگ
canis majoris سگ بزرگ
egregious بزرگ
extra بزرگ
extra- بزرگ
extras بزرگ
decuman بزرگ
grossing بزرگ
grossest بزرگ
grosses بزرگ
grosser بزرگ
gross بزرگ
immane بزرگ
bulkiest بزرگ
bulky بزرگ
king size بزرگ
large sized بزرگ
large sized a بزرگ
of a large size بزرگ
highs بزرگ
highest بزرگ
bulkier بزرگ
full bottomed بزرگ
swingeing بزرگ
wallopings بزرگ
walloping بزرگ
headmen بزرگ
majoring بزرگ
headman بزرگ
majored بزرگ
major بزرگ
high بزرگ
doyennes زن بزرگ
eminent بزرگ
spanking بزرگ
smallest بزرگ نه
stour بزرگ
grave بزرگ
gravest بزرگ
smaller بزرگ نه
doyenne زن بزرگ
spankings بزرگ
big بزرگ
propylon در بزرگ
biggest بزرگ
jumbo بزرگ
extensive بزرگ
jumbos بزرگ
graves بزرگ
voluminous بزرگ
bigger بزرگ
paternal grandmother نه نه بزرگ
small بزرگ نه
vasty بزرگ
swith بزرگ
capital letter حرف بزرگ
high-minded بزرگ منش
grand father پدر بزرگ
avous پدر بزرگ
alcove طاقچه بزرگ
swelled بزرگ شدن
case knife چاقوی بزرگ
maximised بزرگ کردن
caldron کتری بزرگ
maximising بزرگ کردن
bass drum طبل بزرگ
bass fiddle ویلن سل بزرگ
big bang انفجار بزرگ
maximises بزرگ کردن
big league لیگ بزرگ
bonefire اتش بزرگ
bronchocele بزرگ شدگی
maximize بزرگ کردن
maximized بزرگ کردن
distending بزرگ کردن
distends بزرگ کردن
billow موج بزرگ اب
billowed موج بزرگ اب
billowing موج بزرگ اب
billows موج بزرگ اب
bulldogs نوعی سگ بزرگ
galactic بی نهایت بزرگ
aggrandize بزرگ کردن
aggrandise بزرگ شدن
cataract ابشار بزرگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com