English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (16 milliseconds)
English Persian
materialised صورت خارجی بخود گرفتن
materialises صورت خارجی بخود گرفتن
materialising صورت خارجی بخود گرفتن
materialize صورت خارجی بخود گرفتن
materialized صورت خارجی بخود گرفتن
materializes صورت خارجی بخود گرفتن
materializing صورت خارجی بخود گرفتن
Other Matches
assume بخود گرفتن
assumes بخود گرفتن
strike an attitude حالتی بخود گرفتن
attitudinize حالت خاصی بخود گرفتن
incarnation صورت خارجی
incarnations صورت خارجی
imbody صورت خارجی
incarnate صورت خارجی دادن
exteriorization صورت خارجی دادن به
epitomized صورت خارجی به چیزی دادن
epitomize صورت خارجی به چیزی دادن
epitomising صورت خارجی به چیزی دادن
epitomises صورت خارجی به چیزی دادن
epitomised صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizing صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizes صورت خارجی به چیزی دادن
bused باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bussing باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busses باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bus باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bussed باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
buses باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busing باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
highways باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
highway باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
accomplishes صورت گرفتن
accomplish صورت گرفتن
bring into being صورت گرفتن
put into effect صورت گرفتن
put into practice صورت گرفتن
bring inbeing صورت گرفتن
accomplishing صورت گرفتن
carry out صورت گرفتن
accomplish صورت گرفتن
execute صورت گرفتن
fulfill [American] صورت گرفتن
make a reality صورت گرفتن
bussing اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
busses اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
busing اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bussed اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bus اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
buses اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bused اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
rally سرو صورت تازه گرفتن
rallied سرو صورت تازه گرفتن
rallies سرو صورت تازه گرفتن
To take an invevtory. صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
positive externalities صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
disposition صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
exterior angle زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
external symbol dictionary فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
foreign exchange پول خارجی ارز خارجی
outwork استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
wilson پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
self help کمک بخود
self relative نسبت بخود
self congratulation تبریک بخود
self-help کمک بخود
preen بخود بالیدن
preened بخود بالیدن
to remember oneself بخود امدن
aplomb اطمینان بخود
preens بخود بالیدن
to imbrue with blood بخود اغشتن
self respect احترام بخود
self exaltation بخود بالیدن
self dramatization بخود بندی
self trust اعتماد بخود
self importance دادن بخود
self dependent متکی بخود
preening بخود بالیدن
self consequence اهمیت بخود
playact بخود بستن
to imbrue in blood بخود اغشتن
he was restored to reason بخود امد
self-pity ترحم بخود
self pity ترحم بخود
bethink بخود امدن
spontaneous خود بخود
assumable بخود گرفتنی
spohnge بخود کشیدن
arrogation بخود بستن
assumed بخود بسته
substantive متکی بخود
by it self خود بخود
self confident مطمئن بخود
introspect بخود برگشتن
to suck in بخود کشیدن
pretend بخود بستن
feign بخود بستن
narcissism عشق بخود
dissemble بخود بستن
sham بخود بستن
abiogenesis تولید خود بخود
appropriator بخود اختصاص دهنده
self rewarding پاداش دهنده بخود
lay out oneself بخود زحمت دادن
assumed بخود گرفته عاریتی
autoplasty پیوند از خود بخود
to be convulsed with laughter از خنده بخود پیچیدن
lion skin دلیری بخود بسته
to be moped بخود راه دادن
diffidently با نداشتن اعتماد بخود
self subsistence اعاشه خود بخود
to summon up courage جرات بخود دادن
to permit oneself بخود اجازه دادن
screw up one's courage جرات بخود دادن
self fertility لقاح خود بخود
delusion of reference هذیان بخود بستن
monopolize بخود انحصار دادن
monopolized بخود انحصار دادن
monopolizes بخود انحصار دادن
to stint oneself تنگی بخود دادن
monopolizing بخود انحصار دادن
to stand on one's own legs متکی بخود بودن
self divison تقسیم خود بخود
self fruitful بخود بخودگرده افشان
self activity فعالیت خود بخود
self charging خود بخود پر شونده
monopolises بخود انحصار دادن
monopolised بخود انحصار دادن
monopolising بخود انحصار دادن
muster up your courage جرات بخود بدهید
to take the sun افتاب بخود دادن
to f. oneself بخود دلخوشی دادن
to buck up فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
self rising خود بخود بلند شونده
intervert بخود اختصاص دادن برگرداندن
pretendedly بطور ساختگی یا بخود بسته
To give way to doubt. To waver. بخود تردید راه دادن
introspect بخود امدن درخود فرورفتن
self insured خود بخود بیمه شده
self lubricating خود بخود نرم شونده
feign بخود بستن جعل کردن
self moved دارای حرکت خود بخود
pretends بخود بستن دعوی کردن
assume بخود بستن وانمود کردن
arrogate غصب کردن بخود بستن
autolysis هضم یا گوارش خود بخود
to overstrain oneself زیاد بخود فشار اوردن
to rally one dispersed نیروی تازه بخود دادان
agonise بخود پیچیدن معذب شدن
pretending بخود بستن دعوی کردن
self formed خود بخود تشکیل شده
pretend بخود بستن دعوی کردن
assumes بخود بستن وانمود کردن
self registering خود بخود ثبت کننده
feigns بخود بستن جعل کردن
self slayer مبادرت کننده بخود کشی
To give way to gloomy thoughts . فکرهای بد بخود راه دادن
self regulating خود بخود تنظیم شونده
self tightening خود بخود تنگ شونده
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
self pollination گرده افشانی خود بخود گیاه
self unloading خود بخود تخلیه کننده بار
self support اتکاء بخود تکفل مخارج خود
that is his look این کار وابسته بخود اوست
to put on frills سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
self digestion جذب خود بخود مواد غذایی
refocillate تجدید حیات کردن بخود اوردن
cupboard love عشق بخود بسته یاغرض الود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
auto پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
autos پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
appropriation قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
aut پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
stylolite ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
ultromotivy جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
ingratiatory طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
flagellant کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com