English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
externallze صورت فاهردادن
Other Matches
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
statements صورت
list صورت
version صورت
images صورت
phases صورت
rosters صورت
roster صورت
mazard صورت
versions صورت
effigies صورت
effigy صورت
figures صورت
circumstantially در صورت
forms صورت
conformer هم صورت
conformational isomers هم صورت
figuring صورت
coat card صورت
medals صورت
roll صورت
formed صورت
form صورت
slipped صورت
slips صورت
face صورت
faces صورت
figure صورت
medal صورت
phased صورت
listing صورت
constellations صورت
kalendar صورت
statement صورت
facies صورت
rolled صورت
invoices صورت
visages رو صورت
visage رو صورت
providing در صورت
invoicing صورت
rolls صورت
filed صورت
file صورت
invoiced صورت
invoice صورت
image صورت
listings صورت
phase صورت
constellation صورت
freckle لک صورت
slip صورت
physiognomies صورت
physiognomy صورت
shape صورت
hue صورت
shapes صورت
hues صورت
accomplishing صورت گرفتن
bill of goods صورت کالا
powdering پودر صورت
powders پودر صورت
bill of exceptions صورت استثنائات
ever- درهر صورت
complement form صورت متمم
standard form صورت متعارف
complement form صورت متممی
facial مربوط به صورت
on the Q.T. <idiom> به صورت سری
clear text به صورت کشف
It didnt come off. It didnt take place. صورت نگرفت
transfiguration تبدیل صورت
ever درهر صورت
accomplishes صورت گرفتن
powder پودر صورت
sentential form صورت جملهای
faceless بدون صورت
the brush صورت گری
certificate of expenditure صورت هزینه
celestial body صورت فلکی
to put in to shape سر و صورت دادن
carte صورت غذا
to take an inventory of صورت دارایی
face powders پودر صورت
face powder پودر صورت
veiling تور صورت
waveform به صورت موج
white face جانورسفید صورت
serial و به صورت سری
face cream کرم صورت
sales check صورت فروش
bill of material صورت قطعات
bill of quantities صورت مقداری
bill of sale صورت فروش
unfigured بی صورت ساده
At any rate . In any case . Anyway . درهر صورت
breadboard می صورت گیرد
sick list صورت بیماران
similitude شباهت صورت
stop list صورت متخلفین
serials و به صورت سری
portraiture نقاشی از صورت
BS صورت فروش
programme of work صورت کارها
burble جوش صورت
semblance صورت فاهر
bill of fare صورت غذا
bills of fare صورت غذا
impanel در صورت نوشتن
imbody صورت خارجی
constellations صورت فلکی
formalism صورت گرایی
erythema گل انداختن صورت
f.artery شریان صورت
face card ورق صورت
record صورت مذاکرات
constellation صورت فلکی
inventory صورت اموال
inventory صورت کالا
minutes صورت جلسه
forgery صورت سازی
forgeries صورت سازی
incarnations صورت خارجی
incarnation صورت خارجی
burbling جوش صورت
burbles جوش صورت
burbled جوش صورت
transformation تبدیل صورت
if necessary در صورت لزوم
if so در صورت مثبت
if possible در صورت توانایی
schedule صورت فهرست
scheduled صورت فهرست
schedules صورت فهرست
free list صورت مجانی ها
minute صورت جلسه
if need be در صورت بایست
list of promotiona صورت ترفیعات
long robe صورت کشیده
rosters صورت کار
outward show صورت فاهر
outside appearance صورت فاهر
decrepitation صورت نمکی
if possible در صورت امکان
on foot به صورت پیاده
difference tone صورت افتراقی
court card صورت :شاه
pictogram صورت نگاشت
normal form صورت عادی
processionize صورت مجلس
proces verbal صورت مجلس
primordial image صورت ازلی
formation صورت بندی
conditionality صورت شرطی
pictography صورت نگاری
pictograph صورت نگاره
archetypes صورت ازلی
reorganization صورت جدید
nominal list صورت اسامی
matricula صورت اعضا
enumeration صورت ریز
roster صورت نگهبانی
roster صورت کار
rosters صورت نگهبانی
archetype صورت ازلی
normal form صورت هنجار
numerator صورت کسر
isolating به صورت الکتریکی
normalized form صورت هنجار
isolates به صورت الکتریکی
isolate به صورت الکتریکی
accomplish صورت گرفتن
manageable <adj.> صورت پذیر
makeable <adj.> صورت پذیر
makable [spv. makeable] <adj.> صورت پذیر
feasible <adj.> صورت پذیر
to the casual eye <adv.> به صورت ظاهر
doable <adj.> صورت پذیر
contrivable <adj.> صورت پذیر
achievable <adj.> صورت پذیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com