Dictiornary-Farsi | صیغه جاری کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (30 milliseconds)

English	Persian
pronounce the formula of a specified	صیغه جاری کردن


Other Matches

drivel	اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services	مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
current cost accounting	حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
formula	صیغه
formulae	صیغه
concubines	صیغه
formulas	صیغه
concubine	صیغه
plural	صیغه جمع
odalisque	کلفت یا صیغه
formula of contract	صیغه عقد
concubinage	زندگانی با صیغه
the plural number	صیغه جمع
desiderative	صیغه تمنی
flows	جریان جاری کردن
flow	جریان جاری کردن
jetting	مانندفواره جاری کردن
flowed	جریان جاری کردن
tapping	از شیر اب جاری کردن
tapped	از شیر اب جاری کردن
jets	مانندفواره جاری کردن
jet	مانندفواره جاری کردن
jetted	مانندفواره جاری کردن
blood	خون جاری کردن
tap	از شیر اب جاری کردن
first person	صیغه اول شخص
the precatory form	صیغه تمنی یا در خواست
emanate	جاری شدن تجلی کردن
emanating	جاری شدن تجلی کردن
emanated	جاری شدن تجلی کردن
emanates	جاری شدن تجلی کردن
ablative	مفعول منه صیغه الت
the optative mood	صیغه تمنی یا ارزو یا دعا
enallage	بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
unipersonal	واحد دارای یک افنوم منحصربیک صیغه
stream	جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluice	ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
streamed	جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluiced	ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
streams	جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluices	ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
dissave	ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
special contracts	منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
saved	امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saves	امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save	امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
running key	[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
singular	واژه مفرد صیغه مفرد
groovy	جاری
sister in law	جاری
current cell	سل جاری
running water	اب جاری
actuals	جاری
going	جاری
pourer	جاری
current	جاری
gushing	جاری
interfluent	در هم جاری
volant	جاری
currents	جاری
sluicy	جاری
running	جاری
present-day	جاری
interfluous	در هم جاری
flows	جاری شدن
current expenditure	هزینه جاری
current date	تاریخ جاری
flowed	جاری شدن
working capacity	سرمایه جاری
currently	بطور جاری
current liabilites	بدهیهای جاری
current instruction	دستورالعمل جاری
current income	درامد جاری
current files	پروندههای جاری
flow	جاری شدن
circulating asset	دارایی جاری
routinely	روش جاری
routines	خط مشی جاری
current assets	دارائیهای جاری
current asset	دارایی جاری
yeild point	حد جاری شدن
current assets	دارایی جاری
bank overdraft	حساب جاری
routines	روش جاری
current cell indicator	نشانگر سل جاری
routine	خط مشی جاری
rules of procedure	روش جاری
routine	روش جاری
current budget	بودجه جاری
callendar year	سال جاری
routinely	خط مشی جاری
yeild	جاری شدن
competitive price	قیمت جاری
trills	جاری شدن
yields	جاری شدن
yield	جاری شدن
electrodynamics	الکترسیته جاری
current	جاری و روان
currents	جاری و روان
current accounts	حساب جاری
standing	روش جاری
Blood was running .	خون جاری شد
The regulations in force .	مقررات جاری
During (in)the current year.	درسال جاری
tidal volume	حجم جاری
liquid limit	حد جاری شدن
excurrent	جاری شونده
yielded	جاری شدن
trilled	جاری شدن
trill	جاری شدن
standing order	دستور جاری
standing orders	دستور جاری
ooze	جریان جاری
oozed	جریان جاری
oozes	جریان جاری
oozing	جریان جاری
AC	حساب جاری
current account	حساب جاری
current ratio	نسبت جاری
current loop	حلقه جاری
current price	قیمت جاری
current liability	بدهیهای جاری
current liability	بدهی جاری
current liabilities	بدهیهای جاری
checking account	حساب جاری
current yield	بازده جاری
checking accounts	حساب جاری
account cuurent	حساب جاری
perfuse	جاری ساختن
present consumption	مصرف جاری
demand deposit	سپرده جاری
disembogue	جاری شدن
present income	درامد جاری
print	پس از اتمام کار جاری
outflows	به بیرون جاری شدن
daily routine	عادت جاری روزانه
instant	مربوط به ماه جاری
at the current rate of exchange	به نرخ جاری ارز
instants	مربوط به ماه جاری
at the current rate of exchange	به نرخ مبادله جاری
prints	پس از اتمام کار جاری
printed	پس از اتمام کار جاری
pour	افشاندن جاری شدن
pouring	جاری شدن یا ساختن
standing operating procedures	روش جاری مخابرات
standing operating procedures	روش جاری عملیاتی
the th inst	پنجم بماه جاری
pour	جاری شدن یا ساختن
poured	افشاندن جاری شدن
poured	جاری شدن یا ساختن
pouring	افشاندن جاری شدن
pours	افشاندن جاری شدن
pours	جاری شدن یا ساختن
active a ccount	حساب متحرک یا جاری
outflow	به بیرون جاری شدن
balance on current account	مانده حساب جاری
snivel	ازبینی جاری شدن
flux	جاری شدن گداختن
snivelled	ازبینی جاری شدن
pour point	نقطه جاری شدن
sniveling	ازبینی جاری شدن
bleed	خون جاری شدن از
passbook	دفتر حساب جاری
pass book	دفتر حساب جاری
bleeds	خون جاری شدن از
sniveled	ازبینی جاری شدن
circumfluent	جاری شونده دراطراف
current account balance	تراز حساب جاری
current rate of growth	نزخ رشد جاری
checking accounts	حساب جاری بانکی
checking account	حساب جاری بانکی
snivelling	ازبینی جاری شدن
payment on open account	پرداخت در حساب جاری
current directory	دایرکتوری جاری یا فعلی
circulate	جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
snivels	ازبینی جاری شدن
routines	جریان عادی عادت جاری
profluent	جاری بمقدار زیاد ساری
flows	جاری بودن روان شدن
confluent	باهم جاری شونده متلاقی
ancestral file	که فرزند فایل جاری است
Applicants flooded in.	سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
winterbourne	رودی که در زمستان جاری میشود
rules of procedure	قوانین مربوط به روش جاری
routine	جریان عادی عادت جاری
routinely	جریان عادی عادت جاری
newsreel	فیلم اخبار جاری روز
newsreels	فیلم اخبار جاری روز
hangup	توقف ناگهانی برنامه جاری
flow	جاری بودن روان شدن
flowed	جاری بودن روان شدن
shape factor	نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن
conducting	جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
riffled	اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
conducts	جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
slobber	تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
riffle	اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن