Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (8 milliseconds)
English
Persian
neural lesion
ضایعه عصبی
Other Matches
neuritis
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation
ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia
درد عصبی مرض عصبی
lesions
ضایعه
lesion
ضایعه
brain lesion
ضایعه مغزی
toll
تعداد تلفات جنگی ضایعه
tolls
تعداد تلفات جنگی ضایعه
tolling
تعداد تلفات جنگی ضایعه
corn
میخچه
[پزشکی]
[ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
clavus
میخچه
[پزشکی]
[ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
v , series
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
neural
عصبی
overwrought
عصبی
nervelessness
بی عصبی
on pins and needles
<idiom>
عصبی
abnerval
عصبی
uptight
عصبی
engram
رد عصبی
keyed up
<idiom>
عصبی
neurogram
رد عصبی
twitchy
عصبی
nervous
عصبی
neurotic
عصبی
nerve deafness
کری عصبی
nerve current
جریان عصبی
nerve block
وقفه عصبی
interneural
داخل عصبی
nerve center
مرکز عصبی
nerve cell
سلول عصبی
interneuron
داخل عصبی
nerve cell
یاخته عصبی
neuroplexus
شبکه عصبی
nerve fibre
تار عصبی
neurofibril
تار عصبی
neural induction
القای عصبی
neural network
شبکه عصبی
neural reverbration
ارتعاش عصبی
neural satiation
اشباع عصبی
psychochemical agent
عامل عصبی
neuritis
التهاب عصبی
neurocyte
یاخته عصبی
psychochemical agent
گاز عصبی
neural discharge
تخلیه عصبی
neural circuit
مدار عصبی
nerve impulse
تکانه عصبی
nerve path
گذرگاه عصبی
nerve plexus
شبکه عصبی
nerve tissue
بافت عصبی
nervelessly
از روی بی عصبی
neural conduction
رسانش عصبی
neural arc
قوس عصبی
neural bond
پیوند عصبی
plexus
شبکه عصبی
willies
حمله عصبی
nerves
رشته عصبی
nerve
رشته عصبی
nervous systems
دستگاه عصبی
nervous system
دستگاه عصبی
neurons
یاخته عصبی
neuron
یاخته عصبی
Relax!
عصبی نشو!
shocks
حمله عصبی
shocked
حمله عصبی
shock
حمله عصبی
neuralgia
درد عصبی
lose temper
<idiom>
عصبی شدن
ganglion
غده عصبی
anorexia nervosa
بی اشتهایی عصبی
causalgia
سوزش عصبی
sweat bullets/blood
<idiom>
عصبی بودن
nerve ending
پایانه عصبی
neuropath
دچار اختلالات عصبی
neuropsychiatric
درمان روانی عصبی
discharge
شلیک عصبی تخلیه
neuromuscular coordination
هماهنگی عصبی- عضلانی
discharges
شلیک عصبی تخلیه
neurogenic
دارای ریشه عصبی
unipolar
سلولهای عصبی یک قطبی
neuropsychiatric
مرض روانی و عصبی
neuroptera
حشرات عصبی الجناح
preganglionic
قبل از عقده عصبی
neurotic
دچار اختلال عصبی
conceptual nervous system
دستگاه عصبی فرضی
parasympathetic nervous system
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
reciprocal innervation
تحریک عصبی تقابلی
parabiosis
وقفه رسانش عصبی
sympathetic nervous system
دستگاه عصبی سمپاتیک
neurotransmitter
انتقال دهنده عصبی
tract
دسته تار عصبی
tracts
دسته تار عصبی
neuroblast
یاخته رویانی عصبی
tensing
عصبی وهیجان زده
tenses
عصبی وهیجان زده
tenser
عصبی وهیجان زده
tensed
عصبی وهیجان زده
visceral nervous system
دستگاه عصبی احشایی
tense
عصبی وهیجان زده
bradyarthria
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
jittery
وحشت زده و عصبی
hysteria
هیستری حمله عصبی
on edge
<idiom>
خیلی عصبی وخشمگین
commissure
بافت عصبی رابط
commissural fibres
رشتههای عصبی رابط
anorexic
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
cns
دستگاه عصبی مرکزی
tensest
عصبی وهیجان زده
vegetative nervous system
دستگاه عصبی نباتی
nerve agent
عامل شیمیایی عصبی
autonomic nervous system
دستگاه عصبی نباتی
sympathetic nervous system
دستگاه عصبی خود کار
tie up in knots
<idiom>
کسی را عصبی ونگران کردن
psychoneural parallelism
توازی نگری روانی- عصبی
preganglionic
وابسته به جلو عقده عصبی
commissurotomy
برداشتن بافت عصبی رابط
liminal
وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
neurogenic
ایجاد کننده بافت عصبی
autonomic nervous system
دستگاه عصبی خود مختار
neurocirculatory asthenia
ضعف عصبی- گردش خونی
autonomic
منسوب به دستگاه عصبی خودکار
ans
دستگاه عصبی خود مختار
oxime
ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
nervous
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
dendrite
شاخههای متعدد سلولهای عصبی
psychoneurosis
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
solar plexus
شبکه عصبی ناحیه زیر معده
psychoneurotic
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
parasympathetic
وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
parasympathetic
عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
neuromuscular
وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
gray matter
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
nerve fascicle
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
neurons
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
neuron
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
aeroneurosis
اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
nerve bundle
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
cingulum bundle
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
to get worked up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to work oneself up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
cingulum
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
subliminally
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
limen
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
neural net
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
parkinsonism
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cassion discase
تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
cybernetics
مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
antineuritic
برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com