English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 303 (22 milliseconds)
English Persian
attach ضبط کردن توقیف شدن
attaches ضبط کردن توقیف شدن
attaching ضبط کردن توقیف شدن
Search result with all words
attachment توقیف کردن ضمیمه
seize قاپیدن توقیف کردن
seize ضبط یا توقیف یاتصرف کردن
seized قاپیدن توقیف کردن
seized ضبط یا توقیف یاتصرف کردن
seizes قاپیدن توقیف کردن
seizes ضبط یا توقیف یاتصرف کردن
confine توقیف کردن در جمع
confining توقیف کردن در جمع
arrest توقیف کردن بازداشتن
arrest حکم ضبط توقیف کردن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested توقیف کردن بازداشتن
arrested حکم ضبط توقیف کردن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests توقیف کردن بازداشتن
arrests حکم ضبط توقیف کردن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
ban توقیف کردن
banning توقیف کردن
bans توقیف کردن
embargo توقیف کردن
embargoes توقیف کردن
constrain حبس کردن توقیف
constraining حبس کردن توقیف
constrains حبس کردن توقیف
caption توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
captions توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
attach توقیف کردن
attaches توقیف کردن
attaching توقیف کردن
internment توقیف کردن
grab توقیف کردن
grabbed توقیف کردن
grabbing توقیف کردن
grabs توقیف کردن
keep توقیف کردن بازداشتن
keeps توقیف کردن بازداشتن
book رزرو کردن توقیف کردن
booked رزرو کردن توقیف کردن
books رزرو کردن توقیف کردن
detain توقیف کردن
detained توقیف کردن
detaining توقیف کردن
detains توقیف کردن
impound توقیف کردن
impounded توقیف کردن
impounding توقیف کردن
impounds توقیف کردن
confiscate توقیف کردن مصادره کردن
confiscate مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
confiscates توقیف کردن مصادره کردن
confiscates مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
confiscating توقیف کردن مصادره کردن
confiscating مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
foreclose توقیف کردن
foreclosed توقیف کردن
forecloses توقیف کردن
foreclosing توقیف کردن
pull in توقیف کردن
pull-in توقیف کردن
pull-ins توقیف کردن
apprehend توقیف کردن
apprehend بازداشت توقیف کردن
apprehended توقیف کردن
apprehended بازداشت توقیف کردن
apprehending توقیف کردن
apprehending بازداشت توقیف کردن
apprehends توقیف کردن
apprehends بازداشت توقیف کردن
intern توقیف کردن
interning توقیف کردن
interns توقیف کردن
restrain توقیف کردن
restraining توقیف کردن
restrains توقیف کردن
suppress توقیف کردن فرو نشاندن
suppress توقیف کردن
suppresses توقیف کردن فرو نشاندن
suppresses توقیف کردن
suppressing توقیف کردن فرو نشاندن
suppressing توقیف کردن
retention حفافت توقیف بازداشت کردن
garnish علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnishes علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
confinement حبس کردن توقیف
distrain توقیف کردن
embay توقیف کردن
garnishee کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
garnishment توقیف کردن
hold in restraint توقیف کردن
keep in توقیف کردن
lay an embargo on در بندر توقیف کردن
levy a sum on a person's property به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
lift the ban on رفع توقیف کردن
lock up توقیف بازداشت کردن حبس کردن
put under the ban توقیف کردن
sequester توقیف کردن جدا کردن
sequester توقیف کردن
Other Matches
habeas corpus حکم توقیف از طرف دادگاه باذکر دلایل توقیف
under restraint در توقیف تحت توقیف د ربند
to hold in restraint توقیف کردن
sequestrate توقیف کردن
to take into custody توقیف کردن
zeri suppression توقیف کردن صفر
slap down ناگهان توقیف کردن
to cop somebody کسی را توقیف کردن
to seize something [from somebody] چیزی را توقیف کردن [از کسی]
to lay one on a ship کشتی را در بندر توقیف کردن
to take off one رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
to keep in توقیف کردن جلوگیری کردن
constraint توقیف
arrests توقیف
captions توقیف
garnishment توقیف
distraint توقیف
distrainment توقیف
bail توقیف
durance توقیف
confiscation توقیف
arrestment توقیف
sequestration توقیف
arrested توقیف
nab توقیف
embargoes توقیف
nabs توقیف
internment توقیف
embargo توقیف
nabbing توقیف
nabbed توقیف
supperession توقیف
seizures توقیف
detention توقیف
durante توقیف
trustee process توقیف
restraint توقیف
confinement توقیف
imperisonment توقیف
stoppages توقیف
restraints توقیف
detentions توقیف
custody توقیف
hold-up توقیف
distresses توقیف
attachment توقیف
hold-ups توقیف
caption توقیف
distress توقیف
stoppage توقیف
suppression توقیف
arrest توقیف
hold up توقیف
seizure توقیف
distrainee توقیف کننده
distrainor توقیف کننده
distraint توقیف اموال
detention توقیف شخص
apprehension توقیف شخص
apprehensions توقیف شخص
detentions توقیف شخص
distraint توقیف دارائی
stay of proceedings توقیف دادرسی
arrest warrant قرار توقیف
seizing تصرف توقیف
apprehensions جلب توقیف
execution ضبط توقیف
lockups توقیف حبس
garnishment حکم توقیف
apprehension جلب توقیف
detention pending trial توقیف احتیاطی
distrainer توقیف کننده
arrest warrants قرار توقیف
release of seizure رفع توقیف
attachment حکم توقیف
nabber توقیف کننده
parol arrest توقیف شفاهی
house arrest توقیف در منزل
commitments حکم توقیف
pinfold توقیف گاه
commitment حکم توقیف
preventive detention توقیف احتیاطی
privilege frome arrest مصونیت از توقیف
house of d. توقیف گاه
arrest حکم توقیف
arrest توقیف شخص
attachment of debt توقیف طلب
attachment of earnings توقیف درامد
attachment of property توقیف مال
lift the seizure رفع توقیف
arrests توقیف شخص
writ of attachment حکم توقیف
arrests حکم توقیف
arrested توقیف شخص
arrested حکم توقیف
warrant as arrest حکم توقیف
lockup توقیف حبس
writ of attachment قرار توقیف
captions حکم توقیف
caption حکم توقیف
arresting توقیف کننده
recaption توقیف مجدد
sequestration توقیف غیرقانونی
confiscatable قابل توقیف
committal حکم توقیف
injunctions حکم توقیف
re attachment توقیف مجدد
injunction حکم توقیف
confiscable قابل توقیف
sequestration حکم توقیف اموال
detainer حکم ادامه توقیف
embargoes توقیف کشتی در بندر
irreplevisable رفع توقیف نکردنی
irrepleviable رفع توقیف نکردنی
unlawful detention توقیف غیر قانونی
bans حکم تحریف یا توقیف
banning حکم تحریف یا توقیف
ban حکم تحریف یا توقیف
to be subject to an attachment مشمول توقیف بودن
embargo توقیف کشتی در بندر
interim injunction حکم توقیف موقت
false imprisonment توقیف غیر قانونی
arbitrary arrest توقیف غیر قانونی وخودسرانه
foreign توقیف اموال مدیون غایب
foreign توقیف اموال مدیون خارجی
incarcerator توقیف کننده نگاه دارنده
irrepleviable از توقیف بیرون نیامدنی ولوبادادن ضامن
irreplevisable از توقیف بیرون نیامدنی ولو با ضامن
garnishment توقیف مال نزد شخص ثالث
proprietate probanda حکم تملیک مال توقیف شده
praemunire حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
escapade فرار و اختقا از ترس توقیف جفتک زنی
capias حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
sequestrator کسی که چیز توقیف شدهای رابدست او میسپارند
escapades فرار و اختقا از ترس توقیف جفتک زنی
garnishment اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
replevin طرح دعوی به منظور استرداد مال توقیف شده
attachment توقیف و ضبط شخص یا مال به دلایل قانونی ضمیمه
elegit حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
pound محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
pounds محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
Over 1,000 pirate discs were seized during the raid. بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
distress توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
distresses توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
parol arrest جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
immunity به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
foreign attachment توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
habeas corpus دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
detention of pay ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
re attachment در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com