Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
spoliation
ضبط یا غارت کشتی بیطرف به وسیله دول متخاصم
Other Matches
plundrage
غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
demarkation line
خط تقسیم نیروهای متخاصم خط مرز نیروهای متخاصم خط تحدید خط تحدید حدودنظامی طرفین
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
charters
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
voyagers
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
transshipment
انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
voyager
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
declinator
سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
craft
کشتی وسیله سرگرمی هنر دستی قایق
crafts
کشتی وسیله سرگرمی هنر دستی قایق
staged crews
خدمه موجود در روی وسیله یا کشتی یا هواپیما
freestyle
مسابقه تیراندازی بکمک وسیله هدفگیری کشتی ازاد
belligerently
متخاصم
belligerent
متخاصم
opposing
متخاصم
hostile
متخاصم
belligerents
متخاصم
party
پارتی متخاصم
adversary
مدعی متخاصم
hostile powers
دول متخاصم
adversaries
مدعی متخاصم
opposing forces
نیروهای متخاصم
hostile
خصومت امیز متخاصم
neutral
بیطرف
unattained
بیطرف
impartial
بیطرف
unaligned
بیطرف
nonpartisan
بیطرف
unattaiated
بیطرف
middle-of-the-road
بیطرف
on board
<idiom>
وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
neutralization
بیطرف کردن
neutral states
دول بیطرف
irrespective
بیطرف بی ادب
neutral zone
منطقه بیطرف
opposing
مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
neutralized
بیطرف کرده شده
o to he were importial
ای کاش که او بیطرف بود
demarkation
تحدید حدودکردن تعیین مرز قوای متخاصم
neutralized states
دول بیطرف کرده شده
it is u. to remain neutral
بیطرف ماندن کارعاقلانه یامصلحت نیست
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
sensor
وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
right of search
حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
pirating
غارت
rapine
غارت
pirates
غارت
pillaged
غارت
pirated
غارت
plunder
غارت
pillaging
غارت
pillage
غارت
freeboot
غارت
looted
غارت
plunders
غارت
loot
غارت
pillages
غارت
plundering
غارت
loots
غارت
pirate
غارت
ravaging
غارت
forays
غارت
despoliation
غارت
spoilage
غارت
plunderage
غارت
depredations
غارت
havoc
غارت
foray
غارت
ravaged
غارت
despoilment
غارت
robberies
غارت
inbreak
غارت
robbery
غارت
booty
غارت
ravages
غارت
depredation
غارت
predatin
غارت
ravage
غارت
asynchronous
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
crawlers
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawler
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
looped
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
peripheral
مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
loops
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contention
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contentions
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
connectivity
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
built-in
نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
device
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
devices
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
simulating
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
daisy chain
روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
simulates
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
tie down
وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
robbing
غارت کردن
bereave
غارت کردن
predatory war
جنگ با غارت
loot
غارت کردن
pillaging
غارت کردن
foraging
غارت کردن
pillages
غارت کردن
looted
غارت کردن
robs
غارت کردن
robbed
غارت کردن
ravaging
غارت کردن
pillage
غارت کردن
despoil
غارت کردن
despoiled
غارت کردن
pillaged
غارت کردن
loots
غارت کردن
despoiling
غارت کردن
despoils
غارت کردن
havoc
غارت و ویرانی
freebooting
غارت گری
plunders
غارت کردن
foraged
غارت کردن
harrying
غارت کردن
harry
غارت کردن
harries
غارت کردن
harried
غارت کردن
ravages
غارت کردن
forage
غارت کردن
ravaged
غارت کردن
ransack
غارت کردن
ransacked
غارت کردن
ransacking
غارت کردن
ransacks
غارت کردن
ravens
غارت کردن
forages
غارت کردن
rob
غارت کردن
ravage
غارت کردن
depredate
غارت کردن
sacque
غارت چپاول
plundering
غارت کردن
raven
غارت کردن
sacque
غارت کردن
reave
غارت کردن
plunder
غارت کردن
to make spoil of
غارت کردن
immersion proof
وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
trainers
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
trainer
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
to cry havoc
حکم غارت دادن
ravaging
ویران یا غارت کردن
rapine
غصب غارت کردن
ravages
ویران یا غارت کردن
ravage
ویران یا غارت کردن
ravaged
ویران یا غارت کردن
swag
تاب دادن غارت
to play havoc among
غارت کردن چاپیدن
to lay waste
ویران یا غارت کردن
havoc
غارت وویران کردن
cry havoc
حکم غارت دادن
cry havoc
دستور غارت دادن
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
daisy chain
باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
communication
مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
to make havoc of
برباد دادن غارت کردن
maraud
بقصد غارت حمله کردن
guts
غارت کردن حریصانه خوردن
gut
غارت کردن حریصانه خوردن
gutting
غارت کردن حریصانه خوردن
laser
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
lasers
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com