English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (127 milliseconds)
English Persian
crosscorner shot ضربه به سمت قطر مخالف
Search result with all words
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
lob ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbed ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbing ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobs ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
baro jireugi ضربه دست مخالف ایستادن
brooklyn ضربه به میله جلو بولینگ بسمتی مخالف دست گوی انداز
Other Matches
antisocial مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
contradictive مخالف
repugnant مخالف
with مخالف
contradictory مخالف
aliens مخالف
alien مخالف
oppugnant مخالف
at outs مخالف
at d. مخالف
unfavorable مخالف
antipodal مخالف
out of keeping مخالف
contrary مخالف
adversary مخالف
contrariant مخالف
contrary to مخالف
controvertist مخالف
resistent مخالف
contra مخالف
dissident مخالف
oppositionist ضد مخالف
dissidents مخالف
contradiction مخالف
contradictions مخالف
averse مخالف
anie مخالف
irreconcilable مخالف
by the ears مخالف
adversaries مخالف
foes مخالف
foe مخالف
gainst مخالف
opponent مخالف
inadvisable مخالف
against مخالف
converse مخالف
conversed مخالف
conversing مخالف
gyaku مخالف
antagonists مخالف
non content مخالف
antagonist مخالف
gainsayer مخالف
oppositive مخالف
dissenting مخالف
dissidence مخالف
opposit مخالف
oppugner مخالف
adverse مخالف
hostile مخالف
conflicting مخالف
opponents مخالف
converses مخالف
reversed شکستنی مخالف
vice versa در جهت مخالف
antitrust مخالف تشکیل
to be in the opposition مخالف بودن
diverse مختلف مخالف
conflictive مغایر مخالف
illegal مخالف قانون
the a party طرف مخالف
anti-Semitism مخالف با یهودیان
bucking voltage ولتاژ مخالف
reverse شکستنی مخالف
standpat مخالف تغییر
anti semitism مخالف با یهودیان
ill humored مخالف ترشرو
reluctance بیزاری مخالف
contra flow جهت مخالف
anti- به معنای "مخالف "
obscurantist مخالف اصلاحات
prevailing wind باد مخالف
divert action عملیات مخالف
crosscurrent جریان مخالف
defier مخالف کننده
disaccord مخالف کردن
oppositely بطور مخالف
dissentient مخالف معاند
overthwart بالحن مخالف
overthwart بطور مخالف
counterview عقیده مخالف
countersuggestion تلقین مخالف
contralateral muscles عضلات مخالف
contraposition مفهوم مخالف
veto رای مخالف
contrary to the law مخالف قانون
vetoed رای مخالف
reluctate مخالف کردن
reluctancy بیزاری مخالف
vetoes رای مخالف
vetoing رای مخالف
counter ion یون مخالف
head wind باد مخالف
dissenting opinion نظر مخالف
antipathy احساس مخالف
clashing برخوردکننده مخالف
opponent طرف مخالف
opponents طرف مخالف
dissenting مخالف معاند
no منفی مخالف
conned رای مخالف
take a dim view of <idiom> مخالف بودن
antagonizing مخالف کردن
at odds <idiom> مخالف بودن
antagonizes مخالف کردن
The opposition parties . احزاب مخالف
In the opposite direction . درجهت مخالف
antagonized مخالف کردن
antagonize مخالف کردن
con رای مخالف
conning رای مخالف
cons رای مخالف
impolitic مخالف مصلحت
crosswind باد مخالف
crosswinds باد مخالف
defiant معاند مخالف
against the stream <adv.> مخالف جریان
against the current <adv.> مخالف جریان
upstream <adj.> <adv.> مخالف جریان
adversely بطور مخالف
aversely بطور مخالف
antagonist عضله مخالف
antagonists عضله مخالف
dissent رای مخالف
dissented رای مخالف
dissents رای مخالف
in the opposite direction. در جهت مخالف
antagonising مخالف کردن
antagonises مخالف کردن
against nature مخالف طبیعت
dissenters مخالف ناراضی
contradict مخالف بودن با
counter درجهت مخالف
countered درجهت مخالف
countering درجهت مخالف
reverses شکستنی مخالف
antislavery مخالف بردگی
antipapal مخالف پاپ
antimonaechical مخالف سلطنت
anti parallel feeding تغذیه مخالف
anti مخالف علیه
windbound باد مخالف
loggerheads مخالف - جنگجو
reversing شکستنی مخالف
headwinds باد مخالف
dis- مخالف کردن
contradicts مخالف بودن با
dissenter مخالف ناراضی
contradicted مخالف بودن با
antagonised مخالف کردن
lee ward در جهت مخالف باد
leeward بسمت مخالف باد
An inclement wind . باد مخالف(نامساعد )
anticonstitutional مخالف اصول مشروطیت
veto رای مخالف دادن
objections مخالفت استدلال مخالف
objection مخالفت استدلال مخالف
reverse حرکت در جهت مخالف
to set at variance با هم بد کردن باهم مخالف ت
illicit نا مشروع مخالف مقررات
heterosexuals علاقمند به جنس مخالف
antagonism هم اوری اصل مخالف
heterosexuals وابسته به جنس مخالف
reversing حرکت در جهت مخالف
heterosexual وابسته به جنس مخالف
reverses حرکت در جهت مخالف
heterosexual علاقمند به جنس مخالف
vetoed رای مخالف دادن
vetoes رای مخالف دادن
heterosexuality علاقه بجنس مخالف
anti semite مخالف اقوام سامی
reversed حرکت در جهت مخالف
anti-Semites مخالف اقوام سامی
dissentient مخالف عقیده اکثریت
paradoxical مخالف عقاید عمومی
blackball رای مخالف دادن
blackballed رای مخالف دادن
blackballing رای مخالف دادن
blackballs رای مخالف دادن
countercurrent distribution توزیع جریان مخالف
counterview نظریه مخالف مواجهه
nonconformists مخالف کلیسای رسمی
vetoing رای مخالف دادن
back جهت مخالف جلو
backs جهت مخالف جلو
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com