English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
undercut ضربه قوسدار با چرخش بعقب
undercuts ضربه قوسدار با چرخش بعقب
Other Matches
backspin چرخش و غلطیدن گوی بعقب
countered چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
counter چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
three turn چرخش از جلو بعقب و بعکس با تغییر لبه اسکیت
countering چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
lob ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobs ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbing ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbed ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lay back spin چرخش روی یک پا با تکیه بعقب و بالابردن دستها و پای دیگر
drop mohawk چرخش از جلو بعقب و بعکس و برگشت روی پای اصلی
mohawk چرخش از جلو بعقب و بعکس از روی یک پا به روی پای دیگر
swing roll چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
lob serve سرویس قوسدار بلند سرویس هوایی قوسدار
dorro yoop chagi ضربه پا به بغل با چرخش
backs بعقب رفتن بعقب بردن
back بعقب رفتن بعقب بردن
flick ضربه سریع با چرخش مچ انحراف ناگهانی تیر از خط مستقیم
flicks ضربه سریع با چرخش مچ انحراف ناگهانی تیر از خط مستقیم
flicked ضربه سریع با چرخش مچ انحراف ناگهانی تیر از خط مستقیم
flicking ضربه سریع با چرخش مچ انحراف ناگهانی تیر از خط مستقیم
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
wrap-around قوسدار
waltz three سه چرخش که پای ازاد درانتهای هر چرخش تماس بازمین پیدا میکند
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
rearwards بعقب
retroverted بعقب برگشته
resupine بعقب برگشته
sternway حرکت بعقب
untread بعقب گام برداشتن
reversion برگشتگی بعقب عود
backcross چند پشت بعقب برگشتن
snowplow توقف با بردن پاشنه ها بعقب
recede دور شدن بعقب سرازیرشدن
receded دور شدن بعقب سرازیرشدن
wavy جنبش بعقب و جلو متموج
receding دور شدن بعقب سرازیرشدن
recedes دور شدن بعقب سرازیرشدن
retroflex خمیده بعقب قفا رفتن زبان
kick out وزن خود را بعقب تخته موج بردن
pickup انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
in irons نقص در تعیین سمت حرکت که در نتیجه قایق بعقب بر می گردد
climber پوست یا چرم زیر اسکی تا درهنگام صعود بعقب لیز نخورد
single action یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
sealsking نوار پوست سگ ماهی زیرچوب اسکی تورینگ برای جلوگیری از سر خوردن بعقب
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
evolute بسط منحنی مسطح وابسته به منحنی مسطح بعقب برگشته
circulations چرخش
circulation چرخش
whirlpool چرخش اب
whirlpools چرخش اب
spin چرخش
revolutions چرخش
spins چرخش
swirl چرخش
turns چرخش
trolls چرخش
troll چرخش
swirls چرخش
twirl چرخش
twirled چرخش
twirls چرخش
whirl چرخش
whirled چرخش
rotation چرخش
whirling چرخش
whirls چرخش
swirling چرخش
turn چرخش
swirled چرخش
rotational چرخش
gyration چرخش
wrenched چرخش
wheels چرخش
volte-face چرخش
volte face چرخش
twirling چرخش
head rolling سر چرخش
revolution چرخش
wrench چرخش
wheel چرخش
wrenches چرخش
gyrations چرخش
levorotation چرخش به چپ
wheeling چرخش
compass swing چرخش خط محوری
proper rotation چرخش متعارف
kick turn نیم چرخش
conrotatory motion چرخش همسو
rotatable چرخش پذیر
high spin چرخش زیاد
axis of rotation محور چرخش
pivot ship ناو چرخش
quartimax rotation چرخش کوارتیماکس
revolution چرخش دوران
radius of giration شعاع چرخش
stuffs چرخش توپ
improper rotation چرخش نامتعارف
body english چرخش بی اختیار
stuffed چرخش توپ
angle of rotation زاویه چرخش
revolutions چرخش دوران
tumble چرخش اشفتگی
stuff چرخش توپ
wrests چرخش پیچش
wresting چرخش پیچش
pivot point مرکز چرخش
spin چرخش توپ
chasing پایه چرخش
chases پایه چرخش
chased پایه چرخش
chase پایه چرخش
spin چرخش به سرعت
fractional turn چرخش کسری
rotation مقدار چرخش یک شی
magnetic ritation چرخش مغناطیسی
turn-offs محل چرخش
turn-off محل چرخش
forward dive شیرجه رو به اب با چرخش
turn off محل چرخش
upturn چرخش ببالا
spins چرخش به سرعت
free rotation چرخش ازاد
molecular rotation چرخش مولکولی
wrested چرخش پیچش
pick and roll ایجاد سد و چرخش
rotation چرخش دوران
tumbles چرخش اشفتگی
tumbled چرخش اشفتگی
concentricity دقت چرخش
wrest چرخش پیچش
orthogonal rotation چرخش عمودی
radius of gyration شعاع چرخش
optical rotation چرخش نوری
oblique rotation چرخش مایل
gyoradius شعاع چرخش
cyclostat دستگاه چرخش
disrotatory motion چرخش ناهمسو
spins چرخش توپ
turn table میز چرخش
trepan چرخش انحراف
specific rotation چرخش ویژه
upright spin چرخش ایستاده
upward rotation چرخش رو به بالا
helicopters چرخش در هوا
universal با چرخش ازاد
helicopter چرخش در هوا
roll چرخش گردش
rolls چرخش گردش
turning point نقطه چرخش
topspin چرخش توپ
rolled چرخش گردش
turning points نقطه چرخش
revolutions per minute چرخش بر دقیقه
sidespin چرخش بیک سو
number of revolutions چرخش بر دقیقه
twists چرخش بدن
rotational post شغل در چرخش
williamson turn چرخش ویلیامسون
pivoting قابل چرخش
twist چرخش بدن
rotational speed سرعت چرخش
rev چرخش بر دقیقه
vertical scrolling چرخش عمودی
turnabout چرخش به یک طرف
rotational speed چرخش بر دقیقه
varimax rotation چرخش واریماکس
twisting چرخش بدن
sidespin چرخش انحرافی
turnabouts چرخش به یک طرف
sidespin چرخش توپ
speed of rotation چرخش بر دقیقه
revs per minute چرخش بر دقیقه
rpm چرخش بر دقیقه
evolution چرخش حرکت دورانی
fullest چرخش با پشتک کامل
rolled چرخش توپ والیبال
flow process جریان چرخش کار
full چرخش با پشتک کامل
counter rotate چرخش بالاتنه در پیچ
rolls چرخش توپ والیبال
type face نوع چرخش یکان
roll چرخش توپ والیبال
jet turn چرخش موازی اسکی ها
spindling چرخش دیسک دستی
hindered rotation چرخش ممانعت شده
hindered rotation چرخش غیر ازاد
spinning چرخش [گردش] [دوران ]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com