Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
connect
ضربه موفق در پایگاه دوم
connects
ضربه موفق در پایگاه دوم
Other Matches
hitting
جستجوی موفق در پایگاه داده
hit
جستجوی موفق در پایگاه داده
hits
جستجوی موفق در پایگاه داده
clean the bases
ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
drag bunt
ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
aggregate
تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود
roll back
کاریک برنامه کاربردی پایگاه داده ها برای توقف تراکنش و برگشت پایگاه داده ها به وضعیت قبلی
aggregates
تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود
queries
زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
query
زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
querying
زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
queried
زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
deployment operating base
پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
station list
فهرست قسمتهای پایگاه دفترچه راهنمای قسمتهای مختلف پایگاه
privacy
قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
languages
زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language
زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
sql
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و معروف استاندارد که برای تولید پرسش هایی برای داده از پایگاه داده ها به کار می رود
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
structure
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structuring
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structures
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
dense index
اندیس پایگاه داده حاوی آدرس یا ورودی برای هر موضوع یا ورودی در پایگاه داده
query
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queries
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queried
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
upbeat
موفق
throve
موفق شد
lucrative
موفق
prosperous
موفق
successful
<adj.>
موفق
successful
موفق
QBE
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
to go wrong
موفق نشدن
make a hit
<idiom>
موفق شدن
come off
<idiom>
موفق شدن
hot hand
پرتاب موفق
attained
موفق شدن
attaining
موفق شدن
attains
موفق شدن
have it made
<idiom>
موفق بودن
go over well
<idiom>
موفق بودن
fall short (of one's expectations)
<idiom>
موفق نشدن
to pull through
موفق شدن
to come through
موفق شدن
attain
موفق شدن
arrive
موفق شدن
arrived
موفق شدن
to make a shift
موفق شدن
sure-fire
حتما موفق
wow
موفق شدن
wowing
موفق شدن
wowed
موفق شدن
arrives
موفق شدن
to fall through
موفق نشدن
I made good my escape .
موفق به فرار شد
wows
موفق شدن
arriving
موفق شدن
fay
موفق شدن
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
manage to do it
موفق بانجام ان شدن
carry the day
<idiom>
برنده یا موفق شدن
two-way
موفق در حمله و دفاع
god speed you
کامیاب شوید موفق باشید
converts
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
prospering
رونق یافتن موفق شدن
prospered
رونق یافتن موفق شدن
prosper
رونق یافتن موفق شدن
hit and miss
گاهی موفق وگاهی مغلوب
converting
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
to f. in the pan
باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
converted
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
convert
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
nojoy
موفقیتی نیست موفق نشدم
put across
باحقه بازی موفق شدن
succeed
موفق شدن نتیجه بخشیدن
prospers
رونق یافتن موفق شدن
succeeds
موفق شدن نتیجه بخشیدن
to get sight of a person
موفق بدیدن کسی شدن
I have no doubt that you wI'll succeed.
تردیدی ندارم که موفق می شوید
I could never make her understand .
هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
to collapse
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
to go places
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
turn the trick
<idiom>
درکاری که میخواست موفق شدن
succeeded
موفق شدن نتیجه بخشیدن
to come up in the world
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
smash hit
<idiom>
نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
i managed to do it
موفق شدم که ان کار را انجام دهم
Supposing we do not succeedd, then waht?
حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
get to first base
<idiom>
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
to get any ones speech
موفق بشنیدن نطق کسی شدن
to be a dead duck
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
deliver the goods
<idiom>
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
make the grade
<idiom>
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
You wI'll fail unless you work harder .
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
He'll never get anywhere.
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
to score with a girl
<idiom>
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
He'll never amount to anything.
<idiom>
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
[اصطلاح روزمره]
It appears questionable whether he will manage to do that.
بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
station
پایگاه
sited
پایگاه
platforms
پایگاه
platform
پایگاه
posts
پایگاه
posted
پایگاه
post-
پایگاه
post
پایگاه
stations
پایگاه
lodgment or lodge
پایگاه
stationed
پایگاه
aboard
در پایگاه
campound
پایگاه
status
پایگاه
site
پایگاه
sites
پایگاه
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
base map
نقشه پایگاه
space stations
پایگاه فضایی
outpost
پایگاه مرزی
space station
پایگاه فضایی
hardened site
پایگاه مقاوم
filbert base
پایگاه فریبنده
height of site
ارتفاع پایگاه
space platform
پایگاه فضایی
filbert base
پایگاه دروغین
base development
تهیه پایگاه
base camp
پایگاه مبنا
base defense
پدافند پایگاه
base command
فرماندهی پایگاه
data base
پایگاه داده ها
base of operations
پایگاه عملیات
base defense
پدافند از پایگاه
base development
ساختن پایگاه
social status
پایگاه اجتماعی
professional status
پایگاه حرفهای
data bank
پایگاه داده
data bank
پایگاه داده ها
data banks
پایگاه داده
data banks
پایگاه داده ها
encampment
اردو پایگاه
air bases
پایگاه هوایی
air base
پایگاه هوایی
spaceport
پایگاه فضایی
databases
پایگاه داده ها
automatic take
تغییر پایگاه
naval base
پایگاه دریایی
naval station
پایگاه دریایی
air force base
پایگاه هوایی
vacation camp
[American E]
پایگاه تابستانی
encampments
اردو پایگاه
advance base
پایگاه جلو
achieved status
پایگاه اکتسابی
database
پایگاه داده ها
knowledge base
پایگاه اگاهی
battle station
پایگاه رزمی
landing site
پایگاه فرود
outposts
پایگاه مرزی
knowledge base
پایگاه دانش
defense base
پایگاه پدافندی
battle station
پایگاه جنگی
defense base
پایگاه دفاعی
class status
پایگاه طبقهای
home port
پایگاه اصلی
knowledge base
پایگاه معلومات
home port
پایگاه مادر
data base management
مدیریت پایگاه داده ها
hardware platform
پایگاه سخت افزار
fire support base
پایگاه پشتیبانی اتش
bridgeheads
پایگاه درکنار دریا
bridgehead
پایگاه درکنار دریا
socioeconomic status
پایگاه اجتماعی- اقتصادی
citadel
پایگاه مستحکم ارگ
citadels
پایگاه مستحکم ارگ
entry
در پایگاه دادههای یا کتابخانه
commodore
فرمانده پایگاه هوایی
corners
طرفین پایگاه اصلی
computerized data base
پایگاه دادههای کامپیوتری
cornering
طرفین پایگاه اصلی
database management
مدیریت پایگاه داده ها
exhaustive search
جستجو هر رکورد در پایگاه
data base environment
محیط پایگاه داده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com