English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
coefficient of mutual induction ضریب القای متقابل
Other Matches
mutual induction القای متقابل
counteroffensive تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
modulus of elasticity ضریب ارتجاعی ضریب فنری ضریب جهندگی
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
mutual inductance اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
counter memorial یادداشت متقابل اخطار متقابل
magnetic induction القای مغناطیسی
electrodynamic induction القای الکترودینامیک
manual override القای دستی
neural induction القای عصبی
electrostatic induction القای الکتروستاتیکی
negative induction القای منفی
electrical induction القای برقی
expression القای حالت
expressions القای حالت
electromagnetic induction القای الکترومغناطیسی
instill doubts into one's mind القای شبهه کردن
electromagnetic induction القای الکترو مغناطیسی
misrepresent a case القای شبهه کردن
availability factor ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
attenuation factor ضریب فرسایش انرژی موج ضریب افت قدرت امواج
faradize بوسیله القای برق معالجه کردن
convergence factor ضریب تقارب نصف النهارات ضریب انحراف شبکه
design stress resultant تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
reduction coefficient ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
probability factor ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
charactristics مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
biquinary notation دستگاه نمادسازی که در ان هر رقم اعشاری توسط یک جفت رقم متشکل از یک ضریب 5 و یک ضریب 1 نشان داده میشود
partition coefficient ضریب توزیع ضریب تقسیم
factor of safety ضریب تامین ضریب اطمینان
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
warsaw treaty پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
scale factor ضریب مقیاس نقشهای ضریب تبدیل مقیاس نقشه
slice ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
ballistic coefficient ضریب زاویه بالیستیکی ضریب تاثیر بالیستیکی
slices ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
opposed متقابل
reciprocal متقابل
reciprocative متقابل
mutual متقابل
polar متقابل
opposing متقابل
correspounding متقابل
countered متقابل
counter متقابل
interactive متقابل
countering متقابل
interactional متقابل
cross action دعوی متقابل
antitype نوع متقابل
cross bill شکایت متقابل
counter ضربت متقابل
counterwork عمل متقابل
countervailing credit اعتبار متقابل
intervisibility دید متقابل
logrolling همکاری متقابل
reciprocity عمل متقابل
back pressure فشار متقابل
m القاگری متقابل
cross feed خورد متقابل
countered ضربت متقابل
intercorrelation همبستگی متقابل
interdependency اتکاء متقابل
set off دعوی متقابل
crosstalk مکالمه متقابل
counterrevolution انقلاب متقابل
crossecheck بررسی متقابل
interrelation رابطه متقابل
countering ضربت متقابل
cross purpose قصد متقابل
iteraction عمل متقابل
interaction curve خم کنش متقابل
inter play اثر متقابل
cross index شاخص متقابل
counterpoise سیم متقابل
counter offensive پدافند متقابل
mutual energy انرژی متقابل
mutual inductance القاگری متقابل
counter gambit گامبی متقابل
harmonic mean اعداد متقابل
mutual relationship رابطه متقابل
mutual terms شرایط متقابل
counter transference انتقال متقابل
counter fire اتش متقابل
mutual consistency سازگاری متقابل
transfer characteristic مشخصه متقابل
counter offensive حمله متقابل
counter offer پیشنهاد متقابل
counter offer عرضه متقابل
counter purchase خرید متقابل
mutual conductance رسانایی متقابل
counter trade تجارت متقابل
mutual assistance کمک متقابل
mutual characteristic مشخصه متقابل
counteraction اقدام متقابل
counterattack حمله متقابل
counterbid پیشنهاد متقابل
counter attraction کشش متقابل
reciprocal trading مبادله متقابل
reciprocation عمل متقابل
counterpawn پیاده متقابل
opposite phase فاز متقابل
counter propaganda تبلیغ متقابل
grid anode transconductance رسانایی متقابل
transconductance رسانایی متقابل
countermine توط ئه متقابل
counter claim دعوی متقابل
counterclaim دعوای متقابل
counterclaim ادعای متقابل
counter current جریان متقابل
counterclaim دعوی متقابل
counter credit اعتبار متقابل
countermeasure اقدام متقابل
countermeasures اقدامات متقابل
counterpoise وزنه متقابل
proportional متقابل یا هماهنگ
cross-reference ارجاع متقابل
cross-reference مراجعه متقابل
cross reference ارجاع متقابل
mutual متقابل یا متقابله
interdependence اتکاء متقابل
interaction عمل متقابل
cross-references مراجعه متقابل
cross-references ارجاع متقابل
interrelationship رابطه متقابل
retaliation عمل متقابل
interdependence وابستگی متقابل
cross-checks بررسی متقابل
cross-checking بررسی متقابل
cross-checked بررسی متقابل
cross-check بررسی متقابل
cross check بررسی متقابل
interrelationships رابطه متقابل
cross reference مراجعه متقابل
interaction کنش متقابل
transinformation اگاهی متقابل
reciprocal عمل متقابل
reciprocal متقابل معکوس
recrimination اتهام متقابل
recrimination تهمت متقابل
recriminations اتهام متقابل
recriminations تهمت متقابل
counter-measures اقدام متقابل
interaction اثر متقابل
eclipsed form شکل متقابل
counter-measure اقدام متقابل
interplay اثر متقابل
counter current principle اصول جریان متقابل
conversion transconductance رسانایی متقابل وارون
interaction عکس العمل متقابل
retaliation عکس العمل متقابل
compensation trading داد و ستد متقابل
greco counter gambit گامبی متقابل گرکو
internecine کشتار متقابل قاتل
intract عمل متقابل کردن
riposted ضربه متقابل زدن
benoni counter gambit گامبی متقابل بنونی
centre counter defence دفاع متقابل مرکزی
counter purchase داد وستد متقابل
intervisibility قابلیت دید متقابل
riposting ضربه متقابل زدن
counterplay بازی شطرنج متقابل
countercheck سرزنش وتوبیخ متقابل
visual interaction کنش متقابل بصری
counterattack حمله متقابل کردن
crossfertilize لقاح متقابل کردن
rebutting جواب متقابل دادن
ripostes ضربه متقابل زدن
rebuttal عمل متقابل پس زنی
cross reference table جدول ارجاع متقابل
retorts جواب متقابل تلافی
counteracting عمل متقابل کردن
rebut جواب متقابل دادن
scandinavian defence دفاع متقابل مرکزی
counteract عمل متقابل کردن
rebuts جواب متقابل دادن
counteracted عمل متقابل کردن
rebutted جواب متقابل دادن
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
retort جواب متقابل دادن
retort جواب متقابل تلافی
riposte ضربه متقابل زدن
retorts جواب متقابل دادن
counteracts عمل متقابل کردن
differential field winding سیمپیچ اهنربایی متقابل
repost ضربه متقابل زدن
social interaction کنش متقابل اجتماعی
cross fire اتش گلوله متقابل
rebuttals عمل متقابل پس زنی
counter charge دعوی متقابل در امر جزایی
countermine با دسیسه متقابل خنثی کردن
unrequited بدون تلافی یا عمل متقابل
opposed piston engine موتور پیستون روبرو متقابل
mutual exclusion ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
end centered unit cell سلول واحد دو وجهی متقابل پر
queen's pawn counter gambit گامبی متقابل پیاده وزیرشطرنج
staunton defence دفاع استاونتن در گامبی متقابل بنونی
counteractive خنثی کننده دارای عمل متقابل
countermeasures اقدامات ضد عملیات دشمن عمل متقابل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com