English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
shadow factor ضریب انحراف سایه
Search result with all words
tan alt ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
Other Matches
convergence factor ضریب تقارب نصف النهارات ضریب انحراف شبکه
supercompressibility factor ضریب انحراف
diversion factor ضریب انحراف
deviation factor ضریب انحراف
compressibility factor ضریب انحراف
gas deviation factor ضریب انحراف
coefficient of quartile deviation ضریب انحراف چارکی
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
deviations انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
deviation انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
drift انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifted انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifts انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifting انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
modulus of elasticity ضریب ارتجاعی ضریب فنری ضریب جهندگی
shades سایه دار کردن سایه افکندن
shadings سایه دار کردن سایه افکندن
shade سایه دار کردن سایه افکندن
silhouette طرح سایه سایه انداختن
silhouettes طرح سایه سایه انداختن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
yaw انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
yawed انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
preccession انحراف محور ژیروسکوپ انحراف ژیروسکوپی
attenuation factor ضریب فرسایش انرژی موج ضریب افت قدرت امواج
availability factor ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
design stress resultant تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
apparent wander انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
probability factor ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
reduction coefficient ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
charactristics مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
He fight with his shadow. <proverb> او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
anti balance tab بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
biquinary notation دستگاه نمادسازی که در ان هر رقم اعشاری توسط یک جفت رقم متشکل از یک ضریب 5 و یک ضریب 1 نشان داده میشود
partition coefficient ضریب توزیع ضریب تقسیم
factor of safety ضریب تامین ضریب اطمینان
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
scale factor ضریب مقیاس نقشهای ضریب تبدیل مقیاس نقشه
slices ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
slice ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
ballistic coefficient ضریب زاویه بالیستیکی ضریب تاثیر بالیستیکی
apparent recession انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
apogee زاویه انحراف ثقل موشک زاویه انحراف مرکز ثقل موشک در روی مسیر
declination constant زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
declinating station ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
shades سایه
shade سایه
sunshades سایه
sunshade سایه
auspices سایه
umbrage سایه
cleek سایه
shadings سایه
umber سایه
shading سایه
shadiness سایه
shadow سایه
umbra سایه
shadowing سایه
shadowed سایه
shadows سایه
shadowless بی سایه
thanks to..... در سایه
shadowed شبح سایه
shadowed شدو سایه
shading سایه اندازی
overshadows سایه افکندن بر
shadowing شدو سایه
shadowing شبح سایه
shaded <adj.> سایه دار
shadowy <adj.> سایه دار
overshadowing سایه افکندن بر
overshadowed سایه افکندن بر
shadowy سایه مانند
lighting سایه روشن
shadeless بدون سایه
tone سایه رنگ
overshadow سایه افکندن بر
shading سایه زنی
shadows شدو سایه
penumbra سایه روشن
bowers سایه بان
bower سایه بان
penumbra نیم سایه
obtenebrate سایه افکندن بر
tinges سایه رنگ
halftones سایه رنگ
canopies سایه بان
canopy سایه بان
shadows شبح سایه
tone سایه روشن
tinge سایه رنگ
shadow شبح سایه
tones سایه روشن
sciamachy جنگ با سایه
sombre سایه دار
ski graphŠetc سایه نگاری
sciagraphy سایه نگاری
halftone سایه رنگ
shadow شدو سایه
shadings سایه بان
light and shade سایه روشن
somber سایه دار
to go to the shades سایه افکندن در
shades سایه انداختن
adumbral سایه افکن
drop shadow سایه برجسته
To cast a shadow. سایه انداختن
shadings سایه انداختن
bowery سایه دار
silhouette target سایه هدف
shadowlike سایه مانند
overcast سایه انداختن
shadow play نمایش سایه ها
hatching سایه زنی
To cast a shadow . سایه انداختن
boxed cornice سایه بان
umbrageous [literary] <adj.> سایه دار
umbriferous سایه افکن
shady [place] <adj.> سایه دار
shader سایه رنگ زن
shade سایه انداختن
half tone سایه روشن
half shadow نیم سایه
kinephantoscope سایه نما
kinema or cin سایه نما
shady سایه دار
halation نیم سایه
umber سایه انداختن
shade سایه بان
adumbration سایه افکنی
umbrageous سایه دار
shades سایه بان
shadowy سایه افکن
half tone سایه روشن زدن
pastel shades سایه رنگهای خفیف
halftoning سایه رنگ زدن
thank you سایه شما کم نشود
gray scale مقیاس سایه زنی
thermal shadow سایه روشن حرارتی
tintless بدون سایه رنگ
auspice سایه حمایت توجهات
phantasm فاهر فریبنده سایه
adumbrate سایه افکندن بر طرح
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
shade جای سایه دار
shades سایه دار کردن
thanks افهار امتنان در سایه
shades جای سایه دار
shade سایه دار کردن
pencilled بامداد سایه زده
shady سایه افکن مشکوک
umbrage سایه شاخ و برگ
umbrage شابهت سایه وار
shadings جای سایه دار
contrasts زمینه طرح و سایه
sciagraph عکس سایه نما
to be afraid of one's own shadow . از سایه خود هم ترسیدن .
contrasted زمینه طرح و سایه
contrast زمینه طرح و سایه
shading response پاسخ سایه روشن
shadings سایه دار کردن
contrasting زمینه طرح و سایه
contrast enhancement توسعه تشخیص سایه روشن
shade اختلاف جزئی سایه رنگ
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
shaded pole motor موتور با قطب سایه دار
to go to the shades مردن سایه دار کردن
The trees give a pleasant shade . درختان سایه قشنگه می اندازد
sciomantic غیبگو از روی سایه مرده
shades اختلاف جزئی سایه رنگ
shadings اختلاف جزئی سایه رنگ
tones سایه روشن عکس هوایی
crosshatch بطور اریب سایه زدن
croddhatching بطور اریب سایه زدن
tone سایه روشن عکس هوایی
luminist نقاش سایه روشن نما
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
solid سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
solids سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
shadowing سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
sciomacy غیب گویی از روی سایه مرده
To shadow someone. مثل سایه کسی را تعقیب کردن
hachure سایه زنی قلم هاشور زدن
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
galanty show نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
shadow سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadows سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowed سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
Lets sit in the shade , Its cooler. توی سایه بنشینیم خنک تر است
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
tone درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
tones درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
hachures خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
detours انحراف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com