Dictiornary-Farsi | ضعیف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 247 (10 milliseconds)

English	Persian
poverty stricken	ضعیف
poverty-stricken	ضعیف
poor	ضعیف
poorer	ضعیف
poorest	ضعیف
languid	ضعیف
infirm	ضعیف
slender	ضعیف
defective	ضعیف
pusillanimous	ضعیف
faint	ضعیف
fainted	ضعیف
fainter	ضعیف
faintest	ضعیف
faints	ضعیف
weakling	ضعیف
weaklings	ضعیف
weakly	ضعیف
amateur	ضعیف
amateurs	ضعیف
swipes	ضعیف
defenceless	ضعیف
weak	ضعیف
weaker	ضعیف
weakest	ضعیف
weaknesses	ضعیف
slack	ضعیف
slackest	ضعیف
slacks	ضعیف
wonky	ضعیف
soft	ضعیف
softer	ضعیف
softest	ضعیف
lean	ضعیف
leaned	ضعیف
leans	ضعیف
puny	ضعیف
languorous	ضعیف
fragile	ضعیف
adynamic	ضعیف
anemic	ضعیف
anile	ضعیف
asthenic	ضعیف
faintish	ضعیف
feeblish	ضعیف
langorous	ضعیف
sappy	ضعیف


Other Matches

softy	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softies	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softie	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
palls	ضعیف شدن ضعیف کردن
palling	ضعیف شدن ضعیف کردن
palled	ضعیف شدن ضعیف کردن
pall	ضعیف شدن ضعیف کردن
low head plant	نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
weak constitution	بنیه ضعیف ضعف بنیه مزاج ضعیف
low voltage distribution system	شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
low voltage	فشار ضعیف
weak current	جریان ضعیف
low current	جریان ضعیف
loose coupling	جفتگری ضعیف
low tension	فشار ضعیف
low field	میدان ضعیف
victim	حریف ضعیف
low	پایین ضعیف
lowers	ضعیف کردن
lowering	ضعیف کردن
lowered	ضعیف کردن
lower	ضعیف کردن
rickety	سست ضعیف
victims	حریف ضعیف
daff	ضعیف النفس
dead colour	رنگ ضعیف
glimmerings	روشنایی ضعیف
debilitate	ضعیف کردن
enfeeble	ضعیف کردن
low voltage line	خط فشار ضعیف
cachectic	ضعیف البنیه
banjo hitter	توپزن ضعیف
feeblish	ضعیف نما
hen hearted	ضعیف القلب
low potential	فشار ضعیف
poor lime	اهک ضعیف
lean concrete	بتن ضعیف
lean lime	اهک ضعیف
light current	جریان ضعیف
impuissant	بی قوت ضعیف
glimmering	روشنایی ضعیف
gleaming	نور ضعیف
gleam	نور ضعیف
gleamed	نور ضعیف
low level signal	سیگنال ضعیف
gleams	نور ضعیف
imbecile	ضعیف العقل
imbeciles	ضعیف العقل
sap	ضعیف کردن
sapped	ضعیف کردن
saps	ضعیف کردن
unnerve	ضعیف کردن
unnerved	ضعیف کردن
unnerves	ضعیف کردن
unnerving	ضعیف کردن
attenuate	ضعیف کردن
weak industry	صنعت ضعیف
dubs	بازیگر ضعیف
water down <idiom>	ضعیف شدن
flagging	کاهنده ضعیف
die down <idiom>	ضعیف تر شدن
hacker	تنیسور ضعیف
hackers	تنیسور ضعیف
decrepit	ضعیف وناتوان
weakhearted	ضعیف النفس
weak tradition	حدیث ضعیف
weak point	نقطه ضعیف
weak mixture	مخلوط ضعیف
weak minded	ضعیف الاراده
dub	بازیگر ضعیف
dubbed	بازیگر ضعیف
attenuated	ضعیف کردن
attenuates	ضعیف کردن
weak currency	پول ضعیف
shakier	سست ضعیف
poorish	نسبتا ضعیف
fray	ضعیف کردن
glimmers	روشنایی ضعیف
glimmer	روشنایی ضعیف
minor control	کنترل ضعیف
shakiest	سست ضعیف
miskick	ضربه ضعیف
frays	ضعیف کردن
frayed	ضعیف کردن
attenuating	ضعیف کردن
soft money	پول ضعیف
weaken	ضعیف شدن
weak economy	اقتصاد ضعیف
weakened	ضعیف شدن
weakening	ضعیف شدن
puisne	ضعیف نارسا
weakens	ضعیف شدن
shaky	سست ضعیف
glimmered	روشنایی ضعیف
low voltage distribution	پخش فشار ضعیف
low voltage side	سمت فشار ضعیف
let up <idiom>	ضعیف یاکمتر شدن
low voltage system	سیستم فشار ضعیف
low voltage current	جریان فشار ضعیف
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
low pressure lamp	لامپ فشار ضعیف
low voltage lamp	لامپ فشار ضعیف
low voltage projection lamp	لامپ فشار ضعیف
low pressure plasma	پلاسمای فشار ضعیف
low pressure turbine	توربین فشار ضعیف
pass out <idiom>	ضعیف وغش کردن
low voltage supply	منبع فشار ضعیف
low voltage switch	کلید فشار ضعیف
patzer	شطرنج باز ضعیف
low voltage network	شبکه ی فشار ضعیف
low voltage operation	کاردر فشار ضعیف
poor spirited	دارای روحیه ضعیف
low voltage power station	نیروگاه فشار ضعیف
low voltage relay	رله فشار ضعیف
mach line	موج ضربهای ضعیف
signal engineering	تکنیک جریان ضعیف
low voltage insulator	ایزولاتور فشار ضعیف
low voltage plant	تاسیسات فشار ضعیف
low voltage transformer	ترانسفورماتور فشار ضعیف
low voltage engineering	تکنیک فشار ضعیف
low voltage voltmeter	ولتمتر فشار ضعیف
low voltage engineering	مهندسی فشار ضعیف
low voltage fuse	فیوز فشار ضعیف
weak minded	دارای روحیه ضعیف
low voltage heating	گرمایش فشار ضعیف
low voltage installation	تاسیسات فشار ضعیف
weak square	خانه ضعیف شطرنج
attenuate	ضعیف شدن نازک
faint	ضعف کردن ضعیف
fainted	ضعف کردن ضعیف
fainter	ضعف کردن ضعیف
faintest	ضعف کردن ضعیف
faints	ضعف کردن ضعیف
atonic	ضعیف مربوطبسستی و بی قوتی
dead	گوی بولینگ ضعیف
communication cable	کابل جریان ضعیف
slump	بازی ضعیف و باختن
glimmers	باروشنایی ضعیف تابیدن
glimmered	باروشنایی ضعیف تابیدن
wretched	بیچاره ضعیف الحال
attenuates	ضعیف شدن نازک
slumps	بازی ضعیف و باختن
slumping	بازی ضعیف و باختن
slumped	بازی ضعیف و باختن
attenuating	ضعیف شدن نازک
attenuated	ضعیف شدن نازک
glimmer	باروشنایی ضعیف تابیدن
debilitant	ضعیف کننده مصعف
debilitant	غذای ضعیف کننده
diminuendo	تدریجا ضعیف شونده
maudlin	ضعیف وخیلی احساساتی
low order	کم اثر کم انرژی ضعیف
low pressure boiler	دیگ فشار ضعیف
low level switch	کلید جریانهای ضعیف
he is mentally weak	عقلا ضعیف است
feebleminded	دارای فکر ضعیف
low pressure casing	محفظه ی فشار ضعیف
enervate	جسما ضعیف کردن
light current engineering	مهندسی جریان ضعیف
lose ground <idiom>	به عقب رفتن ،ضعیف تر شدن
handicap	امتیاز به طرف ضعیف دربازی
handicaps	امتیاز به طرف ضعیف دربازی
decay	ضعیف شدن پوسیدن نقصان
decayed	ضعیف شدن پوسیدن نقصان
decaying	ضعیف شدن پوسیدن نقصان
I was laid low with the flu.	آنفولانزا من را خیلی ضعیف کرد.
to lay low	خیلی ضعیف کردن [بیماری]
weak interaction	نیروی هسته ای ضعیف [فیزیک]
weak interaction	کشش هسته ای ضعیف [فیزیک]
decays	ضعیف شدن پوسیدن نقصان
weakening	ضعیف کردن سست شدن
low voltage supply system	سیستم تغذیه فشار ضعیف
low voltage operation	فرایند کار فشار ضعیف
weakens	ضعیف کردن سست شدن
low pressure mercury lamp	لامپ فشار ضعیف جیوهای
low voltage winding	سیم پیچی فشار ضعیف
weakened	ضعیف کردن سست شدن
weaken	ضعیف کردن سست شدن
low voltage arc	قوس نوری فشار ضعیف
low voltage wiring	سیم کشی فشار ضعیف
low feild mobility	قابلیت تحرک میدان ضعیف
conk	ضعیف شدن از کار افتادن
conks	ضعیف شدن از کار افتادن
low energy power circuit	مدار قدرت جریان ضعیف
cave in <idiom>	ضعیف ومجبور به تسلیم شدن
low tension winding	سیم پیچ فشار ضعیف
low tension battery	باتری فشار ضعیف رادیو
p	سیم پیچ فشار ضعیف
hypotension	فشار خیلی ضعیف وغیرعادی رگها
low voltage system	شبکه ی فشار ضعیف تاسیسات فشارضعیف
poor prospects for the steel industry	دورنمای ضعیف برای صنعت پولاد
weakish	چیز رقیق و نرم سست و ضعیف
shore up <idiom>	اضافه کردن چیزی که ضعیف است
vanishing	بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
vanished	بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
vanishes	بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
vanish	بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
The chances of a soloution are bleak.	احتمال وجود راه حلی بسیار ضعیف است
characteristic strength	مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
avianize	ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه