English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
eyestrings ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
Other Matches
physiocrats اقتصاددانان فرانسوی قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است
hard hyphen خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
dogmatic marxism مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
die قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
free form نوعی پیمایش نوری که در ان عمل پیمایش توسط علائمی که به وسیله دستگاه ورودی در هنگام ورود اطلاعات داخل می شوند کنترل می گردد
enclosures ضمائم
enclosure ضمائم
attachments ضمائم
complements ضمائم
purtenance ضمائم
complement ضمائم
complemented ضمائم
complementing ضمائم
paraphernalia ضمائم لفافه
plasmagene ضمائم سیتوپلاسم
accessory فروع و ضمائم
accessory shoe صفحه فلزی ضمائم
has been سابقا
erst سابقا
erstwhile سابقا
of yon سابقا
previously سابقا"
has-beens سابقا
once سابقا
whilom سابقا
has-been سابقا
onetime سابقا
heretofore سابقا قبلا
sometime گاهگاهی سابقا
wh lom پیشتر سابقا
disjointed گسیخته
forenamed سابقا نامیده شده
unbridle لجام گسیخته
disruptive درهم گسیخته
ungovernable لجام گسیخته
broken homes خانواده گسیخته
broken home خانواده گسیخته
broken marriage زناشویی گسیخته
inconsequent بی ربط گسیخته
libertines افسار گسیخته
inconsecutive بی ربط گسیخته
interruptedly بطور گسیخته
libertine افسار گسیخته
rampant <adj.> افسار گسیخته
unbridle لجام گسیخته کردن
disjoin وضع از هم گسیخته بی تکلیفی
runaway inflation تورم افسار گسیخته
run riot لجام گسیخته بودن
toft محلی که سابقا" در ان خانه ساخته شده بود و نوسازی نشده است
Zeal without knowledge is a runaway horse . <proverb> جانفشانى و تعصب جاهلانه ,همچون اسبى افسار گسیخته است .
piecer درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
blindness کوری
cecity کوری
curie کوری
nyctalopia شب کوری
night blindness شب کوری
atlantis جزیرهای که سابقا گویند درمغرب جبل الطارق وجودداشته و در اثر زلزله بدریافرورفته است
hemi anopsia نیم کوری
snow blind برف کوری
snow blindness برف کوری
purblindness نیم کوری
protanopia سرخ کوری
magnetic transition temperature نقطه کوری
mind blindness کوری ادراکی
violet blindness بنفش کوری
magnetic transition point نقطه کوری
snowblindness برف کوری
glaucoma کوری تدریجی
hemi anopia نیم کوری
day blindness روز کوری
curie's law قانون کوری
achromatopsy رنگ کوری
curie temperature دمای کوری
color blindness رنگ کوری
curie point نقطه کوری
curie constant ثابت کوری
word blindness واژه کوری
dazzled کوری موقت
achropsia کوری رنگ
daltonism رنگ کوری
word-blindness واژه کوری
dazzle کوری موقت
dazzling کوری موقت
dazzles کوری موقت
achropsia رنگ کوری
chess blindness کوری شطرنجی
amaurosis scacchistica کوری شطرنجی
they were filfty at the outsid پنجاه تن بودند
that woman was in keeping ان زن رانشانده بودند
achromatism رنگ کوری کامل
parachromatopsia رنگ کوری ناقص
parachromopsia رنگ کوری ناقص
partial color blindness رنگ کوری ناقص
achromatopsia رنگ کوری کامل
glimmer کور کوری کردن
glimmered کور کوری کردن
glimmers کور کوری کردن
To the envy of our enemies . به کوری چشم دشمن
dichromatopsia رنگ کوری دوفامی
curie weiss law قانون کوری- وایس
hemeralopia مرض روز کوری
total color blindness رنگ کوری کامل
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
believer معتقد
believers معتقد
we were ایشان بودند ما بودیم
tetartanopia رنگ کوری ابی- زرد
blow it (something) <idiom> کوری عصا کش کور دگرشود
blue yellow blindness رنگ کوری ابی- زرد
red green blindness رنگ کوری سبز- قرمز
introspectionist کسیکه معتقد به
predestinarian معتقد به تقدیر
fatalist معتقد به سرنوشت
trinitarian معتقد به تثلیث
resurrectionist معتقد برستاخیز
theist معتقد بخدا
casualist معتقد به اتفاق
polygamist معتقد به تعددزوجات
he was meant for a soldier او برای سربازی در نظرگرفته بودند
Burglars have broken in. دزد ها [با زور] آمده بودند تو.
they attended the king ایشان درخدمت پادشاه بودند
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
They were all alike. همه آنها یکی بودند.
materialists معتقد به اصالت ماده
henotheist معتقد یا وابسته به توحیدنوبتی
spiritualists معتقد بارتباط باارواح
materialist معتقد به اصالت ماده
moralists معتقد به اصول اخلاق
moralist معتقد به اصول اخلاق
naturalists معتقد به فلسفه طبیعی
naturalist معتقد به فلسفه طبیعی
idealist معتقد به ایده الیسم
trinitarian معتقد بوجوداقانیم ثلاثه
nihilist معتقد به مکتب nihilism
rationalist معتقد به فلسفه عقلانی
red tapist معتقد به red-tapism
rationalistic معتقد به اصالت عقل
spiritualist معتقد بارتباط باارواح
The jewels were laid out beautifully. جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند
the price was not reasonable بهای گزافی بران گذاشته بودند
socialists جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
socialist جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
principle معتقد باصول ومبادی کردن
epicurus نام فیلسوف یونانی که معتقد
self-righteousness معتقد بعدالت وتقوی خود
rabbinist معتقد به احادیث بنی اسرائیل
hylicist کسیکه معتقد به مادیات است
adoptionist معتقد به فرزند خواندگی عیسی
biracialism معتقد به یا دارای دونژاد بودن
self-righteous معتقد بعدالت وتقوی خود
evolutionist معتقد به فرضیه تکامل یافرگشت
self righteous معتقد بعدالت وتقوی خود
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
She did not show any interest in my problems, let alone help me. مشکلاتم برای او [زن] بی اهمیت بودند گذشته از کمک به من.
There they were in all their finery. آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
The waves were mountain - high . موجها با ندازه یک کوه بودند ( خیلی بلند )
flash blindness کوری حاصله از نگاه کردن به برق ترکش اتمی
revelationist کسیکه معتقد به الهام ومکاشفه است
millenarian معتقد به سلطنت هزار ساله مسیح
totemite معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
totemist معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
representationalist معتقد بفلسفه ایده هاو افکار
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
therianthropic وابست به موجوداتی که نیمی انسان ونیمی جانور بودند
The soldier had been blinded in the war . چشم های سرباز درجنگ کور شده بودند
the room was seated for 00 جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
the boxes were nested جعبه ها یکی در توی دیگری قرار گرفته بودند
animalist مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
geocentric معتقد باینکه خداوندزمین رامرکز عالم وجودقرارداده
sabbatarian مسیحی معتقد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
infallibilist کسیکه معتقد است که پاپ اشتباه نمیکند
He is looking for trouble. دنبال شر می گردد
unsettling آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
reveal نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revealed نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveals نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
anti federalist اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
to be too poor to afford a telephone line بیش از اندازه تهیدست بودند که بتوانند یک خط تلفن تهیه بکنند.
The people wondered how the contraption worked. مردم در شگفت بودند که این ابتکار چگونه کار می کرد.
Trinity سه گانگی [معتقد به وجود سه اقنوم در خدای واحد] [تثلیث]
eyepieces چشمی
eyepiece چشمی
becket چشمی
competition هم چشمی
competitions هم چشمی
rival هم چشمی
rivaled هم چشمی
rivaling هم چشمی
rivalled هم چشمی
rivalling هم چشمی
rivals هم چشمی
emulation هم چشمی
eyes چشمی
eyeing چشمی
ophtalmic چشمی
uniocular یک چشمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com